همزمان با پیدا شدن جسد دومین کودک گمشده در شهرستان بهارستان، عامل این جنایت پس از ۳۳ روز سکوت لب به اعتراف گشود. این درحالی است که پلیس در این زمینه سکوت کرده و از بیان جزئیات کامل پرونده خودداری میکند.
به گزارش «قانون»، ۳۰ دی ماه امسال فردی با مراجعه به پلیس آگاهی غرب استان تهران از مفقود شدن پسر هفت سالهاش به نام امیر مهدی خبر داد و به کارآگاهان گفت: «شبی که امیر مهدی گم شد برای خرید لوازم کاردستی به همراه پسرم از خانه خارج شدیم. اول به مغازهای که سر کوچهمان بود رفتیم که مقوا نداشت به همین خاطر به مغازه دیگری که چند کوچه بالاتربود رفتیم. اول مقوای امیرمهدی را خریدم اما چون خریدهای دیگری هم داشتم و هوا سرد بود به امیرمهدی گفتم خودش به خانه برگردد. حدود نیم ساعت بعد به خانه برگشتم که متوجه شدم پسرم هنوز برنگشته است. از سوپر مارکت تا خانه ما راه زیادی نبود به همین خاطر نگران شدیم. همسرم هم که در جریان زودتر آمدن امیرمهدی نبود فکر میکرد که او با من به خانه بر میگردد. نگران شدم از خانه بیرون آمدم و اطراف را گشتم اما اثری از او نبود. به تک تک مغازهها و خانهها و حتی خانه دوستان پسرم هم رفتم اما هیچ کس از او خبر نداشت تا اینکه تصمیم گرفتم ماجرای گم شدن او را به پلیس گزارش بدهم.» تحقیقات برای پیدا کردن امیر مهدی آغاز شد. در ابتدا بررسیها همه به دنبال ردی از یک پسر ۷ ساله زنده بودند اما با گزارش پیدا شدن جسد پسربچهای در خرابهای پشت کارخانه بستنی سازی در بهارستان روند رسیدگی به این پرونده شکل دیگری گرفت. بلافاصله ماموران بررسی صحنه جرم، متخصصان پزشکی قانونی و کارآگاهان جنایی راهی صحنه قتل شدند.
بررسیهای اولیه نشان میداد که مقتول پسر بچه هفت سالهای است که به علت اصابت ضربههای جسم سخت به سرش جان باخته است. در بررسی صحنه جرم هیچ رد پا یا سرنخی از قاتل یا قاتلان پیدا نشد به جز چند تار مو که در آزمایشهای تخصصی مشخص شد که متعلق به مقتول نیست. هنوز یک هفته از مرگ امیرمهدی نگذشته بود که خانواده پسر بچه هفت ساله دیگری به نام امیر علی به پلیس رباط کریم مراجعه کردند و مدعی شدند پسرشان ساعتی قبل برای خرید از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است.
مادر امیرعلی به ماموران گفت: «پسرم برای خرید تخممرغ به سوپر مارکت رفت اما وقتی که دیدم ۲۰ دقیقه از رفتن او گذشته و هنوز برنگشته است خیلی نگران شدم و با مغازه تماس گرفتم. صاحب مغازه گفت که پسرم خیلی وقت است که خریدش را کرده و از مغازه خارج شده است. وقتی که این را شنیدم خیلی نگران شدم. به همراه اعضای خانواده همه جا را به دنبال امیر علی گشتیم اما اثری از او پیدا نکردیم. عاقبت فهمیدم که بهتر است بیایم و به پلیس گزارش بدهم.»
با دریافت این گزارش احتمال میرفت که قتل امیرمهدی و گم شدن امیرعلی ممکن است با هم ارتباط داشته باشد. ماموران برای پیدا کردن امیرعلی ابتدا بیمارستانها و مراکز بهزیستی را جستوجو کردند اما اثری از او پیدا نکردند. درست ۴۸ ساعت بعد از گم شدن امیرعلی حدود ۵۰ نفر مظنون در رابطه با قتل امیرمهدی دستگیر شدند که دو نفر از آنها به نامهای «مرتضی» و «منصور» متهمان اصلی پرونده بودند. گفتههای مرتضی در بازجويیهای اولیه خیلی ضد و نقیض بود اما از آنجايی که مدارک کافی علیه او نبود ماموران به تحقیقات خود ادامه دادند. علاوه بر مرتضی ۴۹ نفر دیگر هم دستگیر شده بودند اما مرتضی تنها مظنون ماموران بود چرا که سوابق متعددی در آدم ربایی، کودک آزاری و سرقت داشت. در نهایت با تمام شدن تحقیقات روی همه مظنونهای دستگیر شده مشخص شد که مرتضی و دوستش منصور که او هم جزو دستگیر شدگان بود با همدستی هم در این جنایت دست داشتهاند. تا اینکه ۲۰ روز بعد از آزمایش دی انای تار موهای پیدا شده در صحنه قتل امیرمهدی، تشخیص هویت ناجا تايید کرد که تار موها متعلق به مرتضی است.»
مرتضی و منصور که هر دو منکر قتل شده بودند وقتی با دلایل و مدارکی که همه علیه آنها بود رو به رو شدند فهمیدند که چارهای جر اعتراف ندارند. با اعتراف مرتضی و بازسازی صحنه قتل جزئیات بسیاری در مورد قتل امیرمهدی و شب حادثه به دست آمد. مرتضی در جریان بازجويیها و اعترافات در مورد چگونه دزدیدن و به قتل رساندن امیرمهدی گفت: «من نمیخواستم این کار را انجام بدهم. منصور گفت بیا بچه را بدزدیم و من هم قبول کردم. در واقع همه تقصیرها گردن منصور است. منصور بچه را به بهانه دادن بیسکويت به کوچه آورد و بعد هم ما او را دزدیدیم. در این مدت هم او دائما سرو صدا میکرد تا جايی که زنی به داخل کوچه آمد و از ما پرسید که با بچه چهکار دارید؟ ما هم گفتیم که دایی بچه هستیم. من نمیخواستم او را بکشم اما منصور گفت بچه ما را دیده و شناخته پس باید بکشیم. او به من گفت تو بچه را بکش بعد من قتل را گردن میگیرم. آن شب شیشه مصرف کرده بودم و در حال خودم نبودم. من کارم گوشواره دزدی است و تا به حال بچهای را ندزدیده بودم منصور مرا مجبور به این کار کرد.»
راز قتل امیرمهدی در حالی کشف شد که سرنوشت امیرعلی در هالهای از ابهام قرار داشت. با این وجود دوشنبه هفتم اسفند با دریافت گزارش پیدا شدن جسدی در بیابانهای اطراف بهارستان ماموران در محل حاضر شدند و دریافتند که جسد متعلق به امیرعلی هفت ساله است. اگرچه مدت زمان طولانی از وقوع جنایت گذشته بود و صورت جسد به خاطر متلاشی شدن و به راحتی قابل شناختن نبود اما با تطابق دادن دیگر نشانهها خانواده او توانستند جسد امیر علی را شناسایی کنند.
ماموران که احتمال میدادند این جنایت نیز از سوی دو مرد شیشهای انجام شده باشد به تحقیق از آنها پرداخته که سرانجام، منصور- همدست مرتضی- لب به اعتراف گشود و به قتل امیرعلی اقرار کرد. او گفت: پس از ربودن امیرعلی او را به قتل رسانده و جسدش را در حوالی شهر رها کردیم. هم اکنون تحقیقات از متهمان پرونده در اداره آگاهی ادامه دارد و پلیس از بیان جزئیات آن خودداری میکند.