bato-adv
کد خبر: ۱۳۳۸۲۴

صادق خرازی: امريكا اگر مي‌آيد با گام استوار بيايد

سيدمحمد صادق خرازي را كمتر كسي است كه نشناسد. ديپلمات خوش‌پوشي كه نام‌آوري‌اش از دولت هاشمي‌رفسنجاني آغاز شد و در سال 72در حالي كه تنها 26 سالگي را پيش روي خود داشت به عنوان سفير ايران در سازمان ملل راهي نيويورك شد و پس از شش سال به ايران بازگشت.
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۴ - ۱۲ آذر ۱۳۹۱
سيدمحمد صادق خرازي را كمتر كسي است كه نشناسد. ديپلمات خوش‌پوشي كه نام‌آوري‌اش از دولت هاشمي‌رفسنجاني آغاز شد و در سال 72در حالي كه تنها 26 سالگي را پيش روي خود داشت به عنوان سفير ايران در سازمان ملل راهي نيويورك شد و پس از شش سال به ايران بازگشت.

در زمان وزارت كمال خرازي به سمت معاون آموزش و پژوهش وزارت امور خارجه ايران منصوب شد. او در وزارت خارجه عمويش سيدكمال خرازي و در سال 1381 به عنوان سفير ايران در فرانسه راهي پاريس شد وپس از مدت سه سال و چهار ماه به تهران بازگشت. سيدمحمدصادق خرازي اما شهرتش را تنها مديون سفارت ايران در سازمان ملل و فرانسه نيست.

او از خانواده نامداري است. پدربزرگش حاج سيدمهدي خرازي از تجار و رجال نامدار و موتمن تهران بود. نسب او از پدرش به سادات اصفهان و از مادرش به سادات گلپايگان بازمي‌گردد. اجداد پدري او از زمره تاجران نامدار و مشهور اصفهان و تهران و از علاقه‌مندان به ترويج علوم ديني و امور عام المنفعه و خدمات اجتماعي بودند و به همين دليل خانه‌شان همواره محل رفت و آمد رجال سياسي- فرهنگي و علمي بوده است. پدرش آيت‌الله سيدمحسن خرازي است.

سيدمحمدصادق خرازي همچنين در دوران جنگ ايران و عراق معاون ستاد تبليغات جنگ شوراي عالي دفاع و عضو شوراي عالي پدافند ملي بود. نام صادق خرازي اما در ماه‌هاي اخير بيشتر رسانه‌يي شد. ماجرا از اين قرار بود كه او در گفت‌وگويي با هفته‌نامه آسمان به انتقاد از تسخير سفارت امريكا پرداخت تا عباس عبدي به عنوان يكي از دانشجويان اشغال‌كننده آن روز سفارت امريكا پاسخ اين انتقاد خرازي را بدهد؛ پاسخي كه منجر به مناظره مكتوب عباس عبدي و صادق خرازي شد.

او كه چند ماهي است وارد 50 سالگي شده در سايت خود از وضعيت حال خود اين‌گونه مي‌نويسد: «هم‌اينك دوران مهجوري و مشتاقي را سپري مي‌كنم. با سيدمحمد خاتمي همكاري نزديكي در باب گفت‌وگوي فرهنگ‌ها و تمدن‌ها دارم و مشاور ويژه ايشان هستم. با جمعي از همفكران، دانشنامه اسلام معاصر را كه به بررسي نحله‌ها و نهضت‌هاي سياسي و فرهنگي دنياي اسلام طي دو قرن گذشته مي‌پردازد، راه‌اندازي كرده‌ام. سايت ديپلماسي ايراني و سايت اقتصاد ايراني و سايت ميراث فرهنگي اسلام و ايران را هم راه‌اندازي و اداره مي‌كنم.»

سيدمحمدصادق خرازي هرچه هست ديپلمات سرشناس و كاربلدي است كه مي‌داند چه مي‌گويد. «مذاكره با امريكا» محور گفت‌وگوي «اعتماد» با سيدمحمدصادق خرازي است. او در اين گفت‌وگو به نقادي سياست‌هاي خارجي ايران پرداخته و درباره رابطه تهران-واشنگتن مي‌گويد: «ملت ايران از اروپا خيري نديده و امريكا مي‌تواند از اين فرصت خوب استفاده كند.»

آقاي خرازي هيلاري كلينتون وزير امور خارجه امريكا روز گذشته از آمادگي كشورش براي مذاكره دوجانبه با ايران سخن گفت. تحليل شما از دلايل اين موضع‌گيري وي چيست؟

بايد ديد در فرآيند مناسبات ايران و امريكا چه تحولي رخ داده است كه خانم هيلاري كلينتون به هنگام ترك وزارت امور خارجه ايالات متحده، پيشنهاد مذاكره با ايران را مطرح كرده است. اراده و تصميم براي مذاكره با امريكا فرآيند ويژه‌يي را در ايران طي مي‌كند كه در چارچوب منويات، نظرات و استراتژي مقام معظم رهبري بايد باشد. مسلما بايد ارزيابي از جهت‌گيري دولت جديد ايالات متحده داشت. آن هم در اين شرايط ويژه كه خاورميانه مشكلات و مسائل امنيتي فراوان دارد. بحران سوريه، بحران فلسطين و غزه، بحران عراق و افغانستان و موضوعات متعدد ديگر. اين نخستين‌باري نيست كه دولت ايالات متحده خواستار مذاكره مستقيم با ايران شده است.

فرآيند مذاكره بدون قيد و پيش شرط يك گام به سوي جلو محسوب مي‌شود ولي تصور نمي‌كنم خواسته و تامين‌كننده صرف ديدگاه مقامات تصميم‌گير در نظام ما باشد.

بحث مذاكره بر روي چه موضوعي با چه دستورالعملي و دستور كاري مهم است؟

اگر دولت ايالات متحده امريكا به فرآيند حل و فصل جامع و كامل با جمهوري اسلامي ايران بينديشد و طرحي كاملا منطقي در قبال همه مباحث فراگير در مناسبات دو جانبه و منطقه‌يي و بين‌المللي ارائه كند، گامي مهم برداشته است كه برخوردار از پذيرش بهتر و بيشتري در ايران خواهد شد. در حالي كه در كارنامه مناسبات دو كشور و رفتار خصمانه‌يي كه اينك در قالب تحريم و براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران، نمود پيدا كرده است، در عمق سياست خارجي امريكا ريشه دارد و نيازمند يك تصميم و اراده محكم و جدي براي مقابله با اين سياست است. به ويژه موضع رسمي دولت امريكا در تصويب بي‌سابقه تحريم اخير سنا عليه جمهوري اسلامي ايران بايد مشخص باشد. صرف بازي با كلمات نمي‌تواند بيانگر صحيح ديدگاه در قبال ايران باشد. برخورداري از ادبيات سازنده به منطق گفت‌وگو كمك مي‌كند ولي همه راه‌حل در آن نيست.

برخي تحليلگران از منافع مشترك ايران و امريكا با وجود تضادهايي كه در مباني‌ها دارند سخن مي‌گويند. تهران و واشنگتن در چه حوزه‌هايي مي‌توانند وارد فضاي گفت‌وگو و تعامل شوند؟

در ادبيات سياسي معامله بزرگ، يك موضوع متعارف سياسي از جانب طرفين محسوب مي‌شود كه نشانگر اهتمام و جديت طرف امريكايي است. اگر امريكايي‌ها ابتكار عملي در اين زمينه دارند خوب است شفاف پيشنهاد خودشان را مطرح كنند. امريكا واقعيت نظام بين‌المللي است. كشوري است با ظرفيت‌هاي بالاي بين‌المللي در عرصه قدرت، اقتصاد، امنيت و سياست. جمهوري اسلامي ايران نيز داراي موقعيت ويژه ژئوپولتيك و ژئو استراتژيك است. ايران و ايالات متحده با وجود اختلافات و مشكلات تاريخي و اصولي در بسياري از موضوعات مهم بين‌المللي داراي منافع و تهديدات مشترك هستند. موضوع مهم امنيت در خاورميانه، مبارزه با تروريسم و موضوعات بشردوستانه، مبارزه با مواد مخدر و مبارزه با جنايات سازمان يافته موضوعات مهمي هستند كه در روند تحولات منطقه‌يي و بين‌المللي كارساز خواهد شد. موضوعات مهم ديگر چون روند بحران خاورميانه، وضعيت سوريه، عراق، افغانستان، بيداري اسلامي، بهار عربي و موضوع صلح‌آميز هسته‌يي ايران مي‌تواند در سبد تحولات منطقه مورد بهره‌برداري مناسبات دو كشور قرار گيرد.

يكي از مهم‌ترين مباحثي كه طي ماه‌هاي اخير درباره آن حاشيه‌هاي بسياري ايجاد شده، بحث رابطه با امريكاست. برخي رابطه تهران –واشنگتن را غير ممكن مي‌دانند، با اين توجيه كه عدم رابطه يك كار مقدس است. بر همين مبنا برخي مخالفان احياي روابط ديپلماتيك ايران و امريكا مي‌گويند كه كساني كه به دنبال رابطه هستند به نوعي كم‌كاري‌هاي دولتمردان و مصايب امروز كشور را وابسته به نداشتن رابطه با امريكا مي‌دانند در حالي كه اين‌گونه نيست. به نظر جنابعالي آيا با توجه به واقعيت‌هاي موجود ايران و عرصه بين‌الملل، تصميم‌گيري‌هاي ما در مناسبات جهاني، قياسي است يا امري انتزاعي؟

مناسبات ايران وامريكا به صورت كلي و عدم وجود چارچوبي منسجم در دو سوي دوكشور مهم‌ترين موضوعات و مسائل سياست خارجي دو كشور هستند. من با شكل ادبيات برگزيده بر اين سوال موافق نيستم. طبيعي است كه پيچيدگي‌هاي منطقه خاورميانه، ايران را با جهاني از واقعيت‌ها روبه‌رو كرده وبه ناچار سياست‌ها تغيير مي‌كنند.

اصل بحث مناسبات ايران و امريكا، موضوع مهمي است كه امروز نخبگان و سياستمداران و مسوولان به آن مي‌انديشند. من از محتواي سوال شما اين‌گونه برداشت مي‌كنم كه روزي نمي‌شد اسم امريكا را آورد ولي امروز، كاهش تنش‌هاي سياست خارجي در تنظيم مناسبات و عادي‌سازي روابط با امريكا دانست كه به زعم برخي ريشه و مظهر همه مشكلات ومسائل ملي و بين‌المللي ايران بوده است. خب اين نكته قابل فهمي است كه برخي ظاهر مسائل را مي‌بينند و برخي به ريشه‌ها و علل و عوامل اين مساله با نگاهي ديگر مي‌انديشند. درايران پس از انقلاب اسلامي نسبت به مباحث سياسي و ورود و داوري وحتي هنگام تبيين استراتژي دو نوع نگرش وجود دارد؛ برخي با روش قياسي به داوري، ارائه راه‌حل و به راه برون‌رفت از مشكلات مي‌انديشند و برخي با برهان استقرايي در قلمرو سياست به بحث و جدل ورود پيدا مي‌كنند. اينكه كدام روش مي‌تواند گره از كار بگشايد خود بحث ديگري است، اما بر اساس آنچه من مي‌فهمم و از عالم سياست و تجربه كسب كرده‌ام نمي‌شود در اين جهان پر معادله امروز، به عالم خيال و تصوير نشست و عالم قياس را مبناي رشد وتعالي و حل وفصل عالم دانست.

آقاي خرازي پاسخ‌تان كمي آكادميك شد...
درصدد فلسفي يا آكادميك كردن بحث نيستم اما توجه به علل و عوامل يا ريشه واقعيت‌هاي مبتلا به چندان خالي از لطف نيست. واقعيت در اين است كه ما عمدتا به لحاظ روش و متد تفكر، قياسي هستيم تا استقرايي. در حالي كه در عالم عيني كه تجليات واقعيت‌هاي سياسي است زير بناي افزايش قدرت و امنيت و ثروت بر استقرا بنا شده است. موفقيت‌هاي چين وهند و ژاپن به ما مي‌آموزد كه منطق پيشرفت را در بستر عالم سياست عيني و objective ببينيم. بي‌ترديد آنها هم به لحاظ تاريخي تلقي مثبتي از اروپا و امريكا ندارند اما بستر تحولات سياسي واقتصادي را در نوع مناسبات گسترده با جهان مي‌بينند. آن روزي كه رهبران هند از گذرگاه استعمار عبور كردند وآنگاه كه به فكرچين رسيد تا توسعه و پيشرفت را با قدرت وامنيت پيوند دهد دقيقا با ديدگاه ومنطقي كه جهان‌بيني زيربناي آن بود، گام برداشتند.

گريزي از اين استراتژي نبود، پس آنها تلاش كردند خود را به عضو فعال جامعه جهاني تبديل كنند، طالع و بخت حاكميت خود و رضايت مردمي را در پگاه پيشرفت توام با عزت رهيابي كردند. نمي‌خواستند ونمي‌خواهند گام‌هاي عملي براي دستيابي به منابع پيشرفت قرباني تسويه‌حساب به لحاظ تاريخي با غرب شود. استغنا، امروز بستر استقلال است. آنچه تحولات شگرف اين ممالك و ملت‌ها به ما آموزند دريافت ذهنيتي است كه از خودشان به جهان دارند. حالا اگر اشتباه مي‌كنيم اگر بخواهيم منصفانه و منطقي با مساله برخورد كنيم، حداقل بايد مناظره كنيم و ببينيم كه روش ما درست بوده است يا آنهايي كه دقيقا با منطق استقرايي ما جهان را رصد كرده‌اند و بالاخره بايد بفهميم چگونه بايد زندگي كرد و با دنيا تعامل داشت.

با اين تفاسير اگر بخواهيد تصميمات اتاق فكر و اقداماتي را كه در حوزه ديپلماسي انجام مي‌شود مورد ارزيابي و آسيب‌شناسي قرار بدهيد چه مي‌گوييد؟
در پاسخ به اين سوال بايد بگويم اهداف و چارچوب‌‌هاي يك كشور بزرگي مثل ما اگر برخوردار از تاكتيك، استراژي و مانور‌هاي لازم نباشد همين مي‌شود كه الان مي‌بينيم. يك روز با يك ارزيابي و تحليل حتي انتزاعي سخن از استراتژي بازدارنده مي‌شود و روزي ديگر از بيان بي‌برنامه مذاكره و كاهش تنش وبيان اعتماد‌سازي بدون پشتوانه سخن مي‌گوييم. تمام اين حركات داراي هزينه‌هاي هنگفت سياسي است.

در سياست خارجي آنها كه زيرك هستند و دست رو نمي‌كنند گهگاهي چنان مشكل دارند كه خود وكشورشان را هم مستاصل مي‌كنند چه برسد به روزي كه بي‌هدف و بي‌برنامه از بيان يك طرح، گاه ايده، گاه تاكتيك و گاه استراتژي سخن به ميان‌ آيد. اين پرگويي‌ها قطعا به صلاح ملك وملت نيست. برخي آقايان هنگام روي كار آمدن شعارهاي آسمان‌كوب آنچناني داده و قدرت را در نفي كامل فكر و تلاش براي روان‌سازي و تعديل مناسبات مي‌ديدند. همين آقايان امروز همه مسائل را فقط در سبد عادي‌سازي مناسبات با ايالات متحده حتي بدون آنكه ارزيابي از سياست خارجي طرف مقابل داشته باشند، مي‌چينند. برخي ايام چنان شتاب زده و مشتاق خود را نشان مي‌دهند كه همه‌چيزمان بر سبيل ساده بيني و ساده انگاري تفسير شود.

پاسخ به پرسش‌هايي از اين دست را كه چرا امروز بي‌پروا نسبت به وجود وعدم وجود مناسبات ايران و ايالات متحده موضع مي‌گيرند؟ چگونه مي‌شود كه آن تابو شكسته و ديگر آن كراهت سياسي وجود ندارد را بايد به تاريخ موكول كرد.

آقاي خرازي با توجه به نيم‌نگاهي به مباحثي كه درباره رابطه با امريكا تا به حال وجود داشته است به نظر مي‌رسد كه بيت‌الغزل رابطه با امريكا يكي از اهرم‌هاي سياسي و به نوعي شاه كليد بردن بازي سياسي در ايران است. به نظر جنابعالي اين نگاه و رفتار چه آبشخوري دارد؟

اينكه كاملا مشخص است كه برخي افراد در دولت‌هاي پيشين و برخي در همين دو دولت نهم و دهم به نوع مناسبات ايران و ايالات متحده به عنوان ابزاري سياسي و حزبي نگريستند. من صريح حرفم را مي‌زنم؛ اين نوع طرز تلقي به سياست خارجي جواب نمي‌دهد. سياست خارجي در ايران متمركز است. خب طبيعي است كه مجالي براي يك چنين بهره‌برداري به اين نوع نگرش نمي‌دهند. حوادثي در پيرامون منطقه ما شكل گرفت؛ برخي مجوز يافتند به صورت مشروط و معين و با چارچوپ تعيين شده در مسير مصالح ملي به مذاكره بپردازند و حتي امتيازاتي هم بدهند. اينكه آيا آنها توانسته‌اند مابه‌ازاي همكاري خود را بگيرند، بحث ديگري است.

آن روزي كه برخي خواستند با بهره‌گيري از ويژگي‌ها و مناسبات و روابط خاص با اعطاي امتيازات غير متعارف بحث وجود دو سيستم انتخابي و انتصابي را در ذهن مخاطب امريكايي اعم از حاكميت يا نخبگان جا بيندازند و با تفسير به راي روند مردم‌سالاري در ايران، آن اتفاق و پديده بزرگ حضور مردم را به نفع خويش مصادره كنند طبيعي است كه مجوز و اعتماد نتوانستند به دست آورند. لكن با شيفتگي بيش از حد، حل وفصل مسائل را در تنظيم صرف روابط ايران و امريكا ديدن، واقعيت روز‌هاي سخت نمي‌تواند باشد.

آقاي خرازي با توجه به اينك دموكرات‌ها توانستند دوباره در انتخابات رياست‌جمهوري امريكا رقيب جمهوريخواه خود را پشت سر بگذارند و اوباما را در كاخ سفيد نگه دارند تكليف ايران با دولت اوباما چيست؟ پيش از مشخص شدن نتيجه انتخابات امريكا برخي از چهره‌هاي سياسي ايران پيروزي اوباما را به نفع ايران اعلام مي‌كردند. به واقع فرصت‌ها و تهديد‌هايي كه با احياي رياست‌جمهوري اوباما پيش روي ايران است، چيست؟ به نظر مي‌رسد امريكايي‌ها در اين ايام به دنبال آن هستند تا دوست و دشمن خود را مشخص كنند. در اين ميان ما بايد دوست امريكا باشيم يا همچنان به مخاصمه با واشنگتن ادامه بدهيم؟ آيا با وجود اوباما فرصت حل مشكلات وجود دارد؟
با توجه به گذشت چهار سال از عمر دولت باراك اوباماي دموكرات و ارزيابي عملكرد وي در اين بازه زماني موافق هستم. ولي ما نيازمند بررسي و كشف علل وعوامل اين عملكرد هستيم. طبيعي است ايران با موقعيتي كه دارد يا بايد در حلقه دوستان امريكا باشد يا در قالب جايگاه فعلي خود كه مخالف هژموني نظام سلطه است.

ايران، يونان يا اوكراين نيست. ايران داراي موقعيتي است كه امريكا و قدرت‌هاي جهاني از ديد خودشان به ايران يا از ظن دوست يا از ظن رقيب و دشمن مي‌نگرند. طبيعي است دو طرف يا دو كشور يا بايد به عادي‌سازي مناسبات پرداخته و دست دوستي دهند يا آنكه امريكايي‌ها در ارزيابي خودشان ايران را تهديد تلقي كرده و در بزرگنمايي اين تهديد هم از هيچ حركتي فروگذار نكنند.

اگر از شعار‌هاي ماه‌هاي نخستين دوران رياست‌جمهوري آقاي اوباما كه آن هم در ظاهر هم فرصت بود و هم تهديد فاكتور بگيريم، با نگاهي به پرونده مناسبات دو كشور و اولويت‌ها و تهديدهايي كه دو كشور را در برگرفته‌اند، ميزان سرمايه‌گذاري كه امريكايي‌ها در مسير سياست‌هاي خود به ويژه تقويت عنصر بازدارندگي در قبال ايران از خود نشان داده‌اند به مهم‌ترين عنصر كه بحران شناخت و نوعي معرفت و آگاهي است خواهيم رسيد.

البته شايد ايران هم در اين ضعف شناخت و بحران عدم آگاهي مقصر باشد اما مهم‌ترين مانع و مساله در اين مسير عدم برخورداري امريكايي‌ها از برداشت دقيق و درست درباره ايران است. قريب به چهار دهه است كه امريكايي‌ها غرق در شعار‌ها و منويات خود بوده‌اند بدون آنكه برداشت منطقي از مسائل داخلي وخارجي ايران داشته باشند. در اين ميان اين عدم شناخت با رذالت اسراييلي‌ها، خباثت اعراب فرصت‌طلب و شيطنت برخي گروهك‌هاي تحت‌الحمايه سازمان سيا كه همگي در يك نكته متفق هستند و آن هم آدرس غلط به امريكا دادن است، همراه شده است.

اصولا شناخت مهم‌ترين نكته اساسي براي هر حركتي است و نتيجه بدون شناخت سخن راندن و گام برداشتن بسيار نامانوس است. اگر امريكايي‌ها در برداشت خود از مفاهيم قدرت، امنيت وسياست كمي عميق‌تر به مسائل جهاني بنگرند دريافتي كاملا متفاوت با سياست‌هاي امروزشان خواهند داشت. بسياري از ممالك منطقه كه دوست و شريك و متحد استراتژيك تعريف مي‌شوند در ذات و عمق و درون‌شان، پايگاه‌ها وهسته‌هاي اصلي تهديد جهاني امريكا مامن و پناه گرفته‌اند. پاكستان و عربستان سعودي، امارات وقطر رفتاري دو گانه در مبارزه با تروريسم و مهار راديكاليسم دارند، بر عكس ايران بهترين كارنامه در مصاف با اين تهديدها را از خود نشان داده است.

ما نتوانسته‌ايم در همين مسائل و موضوعات مهم و مفاهيم قدرت، امنيت و سياست بر روي يك فركانس با ايالات متحده قرار گرفته و از فصل مشترك، منافع مشترك و تهديدات مشترك اين دو كشور گرده‌برداري كنيم. گرده‌برداري سابقا در مكتب هنرمندان كتابت الگو‌برداري يا كپي‌برداري تعريف شده است. قريب به سي و پنج سال است كه موجودات ديگري در مسير مناسبات دو كشور نقش‌آفريني مي‌كنند. امريكا به مثابه يك بنگاه بزرگي است كه هر چه بيشتر سرمايه‌گذاري كني بيشتر نفع خواهي برد. حقيقت اين است كه ما در خلأ هستيم. يهود، اعراب و بسياري از معاندين و مخالفين با نظريه‌سازي‌هاي انتزاعي طي اين سه چهار دهه سياه‌نمايي كرده و تصوير ناصواب از واقعيات ايران وانقلاب اسلامي نشان داده‌اند. امروزه كنگره، سنا و بسياري از بخش‌هاي حاكميت امريكا محل تردد روزانه لابي‌هاي ضد ايراني شده است. سوال اينجاست كه ما براي تنوير افكار چه كرده‌ايم؟ آيا مي‌توانستيم با آگاهي‌بخشي تغيير سياست و تغيير روش به همراه داشته باشيم؟ پاسخ من مثبت است.

برخي از چهره‌هاي سياسي راست راديكال رابطه با امريكا را خط قرمز نظام اعلام مي‌كنند در حالي كه برخي ديگر از سياسيون اعتدال‌گراي جناح محافظه‌كار مي‌گويند كه اسراييل تنها خط قرمز نظام است. حتي آقاي احمدي‌نژاد هم در اين ماه‌هاي اخير بارها بر رابطه عادلانه بين طرفين تاكيد كرده است؛ مساله‌يي كه باعث دلخوري بسياري از اصولگرايان از وي شده است. به نظر جنابعالي آيا رابطه با امريكا خط قرمز نظام بوده است كه با توجه به منافع مشتركي كه دو كشور در اقصي نقاط جهان و بر سر برخي مسائل دارند در اين ساحات اين خط قرمز در حال تبديل شدن به خط نارنجي نظام است؟ برخي از موافقان رابطه با امريكا مي‌گويند كه نظام راه مذاكره را بسته آيا به واقع اينچنين است؟
ابتدا بخش دوم سوال‌تان را پاسخ دهم كه اگر عمق نگاه رهبري در اين خصوص را مد نظر بگيريم متوجه مي‌شويم كه راه را نبسته‌اند. شرايطي گذاشته‌اند كه آن وضعيت و شرايط احراز نشده است. متاسفانه مخاطب اين كلام انتقادآميز من برخي خودي‌ها هستند كه همه مسائل را از دريچه مذاكره و گفت‌وگو حل شده تلقي مي‌كنند.

مذاكره وگفت‌وگو به منزله حل و فصل تلقي نمي‌شود. الان آقايان دارند با 1+5 مذاكره مي‌كنند مگر معضلات حل شده يا توقعات و انتظارات طرف مقابل كاهش پيدا كرده است؟ هيچ‌يك از اين مسائل كه محقق نشده هيچ، بلكه ديوار بدبيني و سوءتفاهم از گذشته نيز بلند‌تر شده است. حال آقاياني كه براي توجيه رفتار ومنش و سياست خودشان قائل به مذاكره با امريكا هستند هيچ به پرسش‌هايي اساسي در اين خصوص فكر كرده‌اند: مذاكره بر سر چه موضوعاتي؟ با چه روشي و توسط چه كسي؟ و در چه سطحي با چه پرونده‌يي از مناسبات؟ متاسفانه برخي اين‌گونه فكر مي‌كنند. روزي و روزگاري به برخي خيرخواهان هتاكي مي‌كردند كه كمي محاسبات و معادلات بين المللي را بهتر بفهميد. همين افراد امروز خودشان براي توجيه كارنامه خويش اين قبيل مطالب را عنوان مي‌كنند.

به زعم من البته با شناختي كه من از ديدگاه‌ها و نظرات مختلف فكري درون حاكميت دارم به جز اسراييل هيچ كشوري خط قرمز نظام نيست و اين خود ممالك مختلف هستند كه با رفتار‌ها و هنجار‌هاي خود رنگ‌ها را در تنظيم خطوط تعيين مي‌كنند. اگر امريكا به اصلاح رويه‌ها و سياست‌هاي خود همت كند و رويكرد خود را تغيير دهد نه تنها خط قرمز، زرد و نارنجي و آلبالويي نيست بلكه مي‌تواند با خطوط اصلاحي موقعيت جدي و جديدي را رقم بزند. ملت ايران از اروپا خيري نديده و امريكا مي‌تواند از اين فرصت خوب استفاده كند.

آيا ارزش‌هاي نظام با مذاكره با امريكا دستخوش تغييرات هويتي خواهد شد؟
به هيچ‌وجه. مگر داشتن رابطه يا عدم رابطه هويت مي‌آفريند؟ اين سوال در اساس مشكل ماهوي دارد. سياست خارجي و عدم آن نه جزو محكمات هست و نه جزو واجبات و مسلمات، بلكه تابعي از تشخيص منافع ملي است. با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، امريكايي‌ها هم مثل ساير ممالك مي‌توانستند مسير متعارفي را در داخل ايران پيشه راه كنند. اما متاسفانه با اشتباه استراتژيكي كه مرتكب شده و با كپي‌برداري از سياست‌هاي دوره كودتا در زمان دولت قانوني مرحوم دكتر مصدق و اعمال مجدد توطئه تمام راه‌هاي مقابل خود را مسدود كردند.

امريكايي‌ها قادر به درك و هضم اين مساله نبودند كه ملتي با مجاهدت‌هاي فراوان و مقاومت انقلاب كرد تا سلطه بيگانه منتفي و استيلاي استقلال كه مهم‌ترين شعار انقلاب بود به دست‌ آيد. متاسفانه امريكايي‌ها همان روال و رويه را دنبال كرده و نتيجه اين تصور پر از اوهام و ابهام همين نارضايتي امريكايي‌ها شد كه چرا در‌هاي حاكميت ايران به سوي آنها بسته شده است؟ چرا ديگر نمي‌توانند به ارتش و نيرو‌هاي مسلح امر و نهي كنند؟ البته اين نكته را هم اضافه كنم كه اين خود امريكايي‌ها بودند كه با ايران قطع رابطه كردند.

آيا مذاكره با امريكا با توجه به مصايب امروز اقتصادي ايران در نهايت به‌خوردن جام زهر منجر خواهد شد؟

نبايد موضوعات پيچيده مناسبات دو كشور را با نگاهي تاريخي و در عين حال به اين سادگي ديد و از نگاهي انتزاعي آن را گمانه‌زني كرد. چه بسا برداشت ناصواب برخي گروه‌هاي فكري و سياسي به تصميم‌گيرندگان داخل كشور و در عين حال به رقيب و طرف مقابل آدرس نادرست بدهد. اين برداشت كه رابطه با امريكا خوردن جام زهر ديگري خواهد بود قياس مع‌الفارق است. حماسه دفاع مقدس داراي اهداف واستراتژي متفاوت وديگري بود كه قابل پيوند زدن به مسائل ديگر جاري در كشور نيست. در اين جا لازم است كمي بحث را بازتر كنم. ما آغاز‌كننده جنگ نبوديم. جنگ را به دلايلي به ملت شريف و نو استقلال يافته ايران تحميل كردند. صدام بهانه بوده و تفاله هرزه‌يي بيش نبود.

آغاز جنگ خواست قطب‌هاي قدرت جهاني بود. انقلاب اسلام اندك اندك به پديده‌يي جهاني و فراگير تبديل شده و رشد وآگاهي بي‌نظيري جهان اسلام را فرا گرفته بود. نكته مهم آن هم اين بود كه انقلاب نه به قدرت شرق كمونيست وقعي مي‌گذاشت و نه براي غرب استعمارگر محلي از ارعاب قايل بود. اين انقلاب نه اهميتي به رژيم‌هاي سياسي دلبسته و وابسته عرب آن روز مي‌داد و نه به ليبي و قذافي استحاله شده امروز.

تحولات سياسي اعم از دفاع، انقلاب، قيام و مبارزه‌هاي دموكراتيك هم پروسه است و هم پروژه. لذا از صبح پيروزي انقلاب موج اين نهضت جهاني شد: در مصر انورسادات را به جرم خيانت به خاك افكندند، در سودان ملي‌گراهاي مسلمان به قدرت رسيدند، در تركيه، پاكستان، مصر، الجزاير، افغانستان و عراق اين رشد بيداري به قدري بالنده شد كه حس و احساس قريبي همه قطب‌هاي قدرت و وابستگان‌شان را فرا گرفت. اين قدرت‌هاي مستاصل براي مهار انقلاب، زمينگير كردن و استهلاك ظرفيت‌هاي نظامي دو ارتش بزرگ خاورميانه در برابر تهديد اسراييل، دولت صدام و جاه‌طلبي‌هايش را ابزار مناسبي براي ايجاد نظم نو خودخواسته در منطقه تشخيص دادند.

شاه حسين اردني در مكالمه‌اش با پادشاه عربستان گفته بود با اين جنگ ما هم نفس راحتي از تهديدهاي صدام كه طمع به خاك ما دارد مي‌كشيم و هم از موج طوفنده انقلاب اسلامي در امان خواهيم بود.

اتحاد جماهير شوروي سابق براي انتقام گرفتن از ايران به واسطه عدم همراهي در اشغال افغانستان و تنبيه ايران به دليل حمايتي كه از مجاهدين افغان مي‌كرد همه نو چراغ سبز اعم از سلاح وحمايت سياسي را راهي صدام حسين در عراق كرد. امريكا زخم خورده از هيمنه انقلاب و از دست دادن مهم‌ترين پايگاه ژئواستراتژيك خود در جهان و دلخوري از اشغال سفارت براي توجيه افكار عمومي به صدام حسين چراغ سبز داد. جالب است بدانيم كه پيوند مناسبات جدي و حياتي امريكا با عراق با آغاز جنگ علت و معلول يافت. صدام روحيه‌اش چپ ناسيوناليست عرب تحفه ناخلف بعث افلقيسم بود. فرانسه هم داراي مناسبات سنگين تكنولوژيك و نظامي با عراق بود و انگلستان كه خود را صاحبخانه رانده شده مي‌دانست با يك چرخش در كنار صدام قرار گرفت.

تاريخ جنگ تحميلي حكايت از اين دارد كه ما با صدام نمي‌جنگيديم يك جبهه‌يي به عرض قدرت‌هاي جهاني در برابر ملت مظلومي كه همه جرمش استقلال‌طلبي بود و بس شكل گرفته بود. اهداف آغاز جنگ چه بود؟ مهار انقلاب اسلامي، شكست جمهوري اسلامي و سركوب همه انقلاب‌ها ونهضت‌هاي منطقه و بازگشت نظامي وابسته دلبسته به قدرت‌هاي جهاني. غربي‌ها براي اين جنگ فقط يك نتيجه در نظر داشتند وآن هم انهدام عيني و واقعي انقلاب و جمهوري اسلامي بود.

اما به خواست خداوند، دعاي خير مردم، مجاهدت و رشادت همه آحاد ملت بزرگ ايران، واقعيت طور ديگري رقم خورد و اين‌گونه نشد كه ارباب قدرت جهان تصور مي‌كرد. در جنگ‌هاي قديم وجديد و در جنگ‌هاي كلاسيك و پارتيزاني يك بحث وجود دارد كه آن هم تبليغات و جنگ رواني است. در جنگ‌هاي قديم رجز خوانده، شعر حماسي سروده و از ادبياتي بهره مي‌گرفتند كه با توسل به آن قدرت نوستالژيك در رزمندگان فزوني مي‌يافت.

ماجراي پايان جنگ با پديده مقاومت رزمندگان و نوستالژي پيروزي قابل ربط است. ما در اين جنگ پس از نفي تجاوز و ثبات و استقرار با يك استراتژي جديد جنگ وروحيه مردم را مديرت كرديم. نتيجه اين استراتژي هم بايد آزادي سرزمين‌هاي عراق، تنبيه متجاوز و محاكمه صدام حسين مي‌بود كه اگر قدرت‌هاي جهاني دوباره تمام قد پشت سر صدام حسين قرار نمي‌گرفتند، اين بشارت محقق مي‌شد.

رزمندگان ما با چندين عمليات بي‌نظير ستون فقرات ماشين نظامي صدام را شكستند. عمليات حصر آبادان، ثامن‌الائمه، عمليات فتح بستان، عمليات بزرگ فتح‌الفتوح، عمليات رمضان، عمليات‌هاي پيوسته كربلا و عمليات‌هاي پيوسته والفجر و ديگر عمليات‌هايمان در طول چند صد هزار كيلومتر در زمين و دريا و هوا نيرو‌هاي بعثي را زمينگير كرديم.

اما پايان جنگ و تصميم و اراده بي‌بديل كه حضرت امام(ره) اتخاذ كردند بر حسب اتفاقاتي بود كه ارباب قدرت جهان از بيم شكست‌هاي پياپي دست به تحقق آن زدند. غربي‌ها به بازسازي ارتش عراق و حتي دادن سلاح‌هاي شيميايي و بيوتكنولوژيك به وي روي آوردند.

موشك و هواپيماهاي فوق مدرن همه و همه هجده استان و منطقه مسكوني را برخلاف همه موازين حقوقي جنگ بمباران كردند. پايان جنگ با نسل‌سوزي جنايات هولناك صدام در حلبچه و برخي مناطق ديگر مرزي و مسكوني همراه بود. در اين فضاي ملتهب بود كه حضرت امام فرزند زمانه خودشان بودند و مسير درستي را انتخاب و فرماندهي كردند. فرمانده در يك جنگ بايد همه جوانب را در نظر بگيرد اگر چه آن تصميم و اراده هزينه داشته باشد.

امام دو راه پيش رو داشت: ادامه تصميم و اراده قبلي خود مبتني بر «جنگ جنگ» تا رفع كل فتنه يا آنكه با هوش خارق‌العاده به صورت تاكتيكي مانور ديگري بدهند. حضرت امام هوشمندانه آينده را پيش‌بيني كردند. ديديد كه سازمان ملل متحد، دبيركل و شوراي امنيت به تجاوز عراق اعتراف كردند و صحه گذاشتند.

نتيجه اين استراتژي درنده‌خويي صدام حسين بود. وي به حاميان و متحدان خود نيز رحم نكرد. به كويت، عربستان سعودي و مردم خود حمله كرد. در نتيجه عراق آن‌گونه كه ما مي‌خواستيم آزاد، صدام دستگير، محاكمه و اعدام شد. حضرت امام براي حفظ روحيه رزمنگان از واژگان و ادبياتي بهره مي‌گرفتند كه گسست و شكستي پديد نيايد.

آقاي خرازي اگر موافقيد به بحث اصلي بازگرديم. درباره رابطه با امريكا گفته مي‌شود كه اين كار وابسته به چراغ سبز رهبري نظام است. ما هم قبول داريم كه اگر اين اتفاق قرار باشد رخ دهد بايد با نظر ايشان باشد و هيچ دولت و رييس‌جمهوري حق ندارد بدون اجازه و خودسر برود و بخواهد با امريكايي‌ها بر سر ميز مذاكره بنشيند. اما مرحله دوم اين بحث اين است كه چه شرايطي بايد لحاظ و احراز شود تا طرفين بر سر ميز مذاكره بنشينند و تا حدودي روابط ايران و امريكا تلطيف و تعديل شود؟
مساله مذاكره با امريكا، ايجاد و عدم رابطه از محكمات و محرمات نبوده و به صلاحديد و تشخيص رهبري بستگي دارد. حضرتشان حتي با تعريف شرايطي كه بايد احراز شود مساله را در نفي و انكار نمي‌بينند. ايشان مباني دارند كه بر حسب آن مباني بايد شرايطش احراز شود. در واقع موضوعيت تشخيص مناسبات امريكا در عده وعده تشخص و تشخيص رهبري است و ارزيابي از موقعيت جهاني و منطقه‌يي مي‌تواند وضعيت را به گونه ديگري رقم بزند.

با به قدرت رسيدن باراك اوباما اميدي در دل‌ها جرقه زد كه امريكاي دموكرات به اصلاح امور بپردازد. در دور نخست رياست‌جمهوري باراك اوباما اين امر ميسر نشد كه البته به عقيده من تحقق آن در زمره خواست‌هاي دو طرف نبود وگرنه غيرممكن هم نبود. در اين مسير لابي‌هاي يهود، غرب و عربي و ضدانقلاب بي‌تاثير نبودند و اوباما هم تجربه امروز را در چنته نداشت. اميدوارم شرايطي به وجود بيايد كه با صلاحديد رهبري شاهد تحولات جديد باشيم.

اين شرايط از نگاه جنابعالي به عنوان يك ديپلمات كاربلد چيست؟ چه مولفه‌هايي بايد كنار هم قرار بگيرد تا شاهد از سر‌گيري روابط ايران و امريكا پس از سه دهه باشيم؟محاسن و معايب رابطه طرفين را در چه مسائلي مي‌دانيد؟

اگر امريكا بخواهد با ادبيات نظام سلطه استراتژي مذاكرات و مناسبات را تنظيم كند، تمام اين پروسه عيب و قبح است اما اگر امريكا روي صندلي برابر نشسته و به اقصي و آينده سياسي خود بنگرد، به منافع و تهديدات مشترك نگاه واقعي داشته، به دنبال كاستن از هزينه‌هاي خود باشد و در بستر همكاري جديدي ظرفيت‌هاي خود را با محاسن زيادي كه از مذاكره و عادي‌سازي مناسبات با قدرت منطقه‌يي به نام ايران به دست خواهد آورد، بسنجد ما شاهد فضاي جديدي در سطح معادلات كلان بين‌المللي خواهيم بود.

از بيش از يك قرن پيش تا به امروز رفتار امريكايي‌ها با ادبيات نظام سلطه همزاد است. ما در حركتي رو به جلو مي‌توانيم بستري از همكاري‌هاي مهم و با تشخيص هويت و منافع مشترك تدوين و طراحي كنيم كه از يك چنين بستري جهان اسلام و دنياي سوم متنفع شوند. مي‌توان به آينده نگريست و با نگرشي منطقي حوادث را مبتني بر خواست و اراده ملت‌ها رقم زد.

به واقع كل كليد قفل رابطه با امريكا در جيب چه كسي است؟
رابطه با امريكا را ايران قفل نكرد كه كليدش دست كسي از دولتمردان و سياستمداران داخلي باشد.

امريكايي‌ها مي‌توانند با اقدام جبراني رمزگشايي كنند و همان‌گونه كه در پاسخ به پرسش قبلي‌تان هم گفتم مرجعي كه در ايران حرف آخر و تصميم آخر را برحسب كارشناسي‌هاي پيرامون خودشان مي‌زنند، مقام معظم رهبري هستند. دو مغلطه بزرگ در دولت اصلاحات و در دولت نهم و دهم پيش آمد. در دولت اصلاحات آدرس غلط به طرف مقابل دادند.

برخي از فرصت طلبان با فرصت‌طلبي از موقعيت نظام با وجود مخالفت دولت وحاكميت متناقض عمل كردند و به ادبيات امريكايي‌ها واژه‌يي تزريق كردند كه حكايت از دوسيستم انتخابي و انتصابي داشت. اين شيطنت به نظام و دولت اصلاحات ضربه جدي وارد كرد حتي آقاي خاتمي و وزير خارجه در مقابل اين شيطنت موضع گرفتند. در دولت‌هاي نهم ودهم با عدم تشخص و تشخيص نادرست ما شاهد شتابزدگي با توجيه ابتكار عمل بوديم. وجود واژه‌هاي متناقض آسيب‌آفرين شدند.

منظورتان نامه‌هايي است كه آقاي احمدي‌نژاد براي سران جهان نوشتند؟
بله، نامه‌نگاري و پيام تبريك دقيق زماني خوب است كه مبتني بر رفتاري متعارف و هماهنگ در ديپلماسي رايج باشد، اما متاسفانه برخي واسطه‌ها از نيت خير مسوولان سوءاستفاده كردند و اين در حالي است كه كل بحث حل وفصل مشكلات فعلا قابل خدشه است.

آقاي خرازي اتفاقاتي كه اين روزها در سوريه رخ مي‌دهد به نوعي با منافع سياست خارجي ايران پيوندي ناگسستني دارد. در اين ايام، تمركز سياسيون مسائل سياست خارجي است. جايگاه ايران هم كه براي سوريه كاملا مشخص است. مساله سوريه در حال حاضر تا چه ميزاني مي‌تواند در نگه داشتن فاصله موجود بين ايران و امريكا نقش‌آفرين باشد؟
سوريه واقعيت خاورميانه ومسائل خاورميانه مهم‌ترين موضوع نظام بين الملل است. با ادبيات قهرآميز نمي‌توان بر سوريه فائق آمد. با ادبيات دوره استعمار واستحمار نمي‌توان سوريه را منكوب وسركوب كرد. امروز سوريه وضعيت ناخوشايندي دارد. مردم سوريه در عسرت و گرفتاري زندگي مي‌كنند و امنيت به مهم‌ترين دغدغه آنها تبديل شده است. با اين نگاه در پاسخ به سوال‌تان اتفاقا مي‌خواهم بگويم كه ايران وايالات متحده مي‌توانند طرحي مبتني بر سهم همه اقوام و مذاهب و چرخش قدرت وتقسيم‌بندي آن به نسبت بين طايفه و قوميت‌هاي موجود ارائه داده و از اين كانال به راه‌حل جامعي دست يابند. به زعم من غربي‌ها درك كرده‌اند كه نه بشار اسد، حسني مبارك و معمر قذافي است و نه ساختار سياسي سوريه مانند مصر و ليبي است.

در حالي كه سال‌هاي زيادي از قطع رابطه ايران و امريكا با يكديگر مي‌گذرد به موازات آن روابط ديپلماتيك ايران با روسيه و چين به ويژه در سال‌هاي اخير از جايگاهي ويژه برخوردار شده است. اگر شعار مكتبي و انقلابي نظام نه شرقي، نه غربي بود و «نه غربي» عملياتي شد چرا نه شرقي به اينجا منتهي شده است. به نحوي كه منافع سياست خارجي ايران با روسيه و چين پيوند خورده است.

روسيه، چين و هند سه قدرت مهم منطقه ما و داراي روابط تاريخي بسيار كهن هستند. متاسفانه در ماجراي هسته‌يي ايران و ناعدالتي‌اي كه نظام سلطه به ملت بزرگ ايران تحميل كرد، روسيه، چين وهند كنار ايران قرار نگرفتند.

اگر چه اين كشورها با ادبيات متفاوت‌تر سعي در ميانه‌روي داشتند ولي عملا در روند تحريم‌ها ناخواسته يا خواسته كنار شركاي اروپايي و امريكايي خود قرار گرفتند. بخش عمده‌يي از ثروت و دارايي‌هاي نقدي ايران در مصاف رفتار رندانه و منفعت‌طلبانه آنها قرار گرفت. مي‌توان با اندكي بررسي اجمالي به نوع اين مراودات پولي و مالي با حسرت و تلخي نگريست كه چگونه برخي دولتمردان با خام‌رفتاري خود بازي را به اينجا رساندند كه نبايد اين اتفاق رخ مي‌داد.

آقاي دكتر با توجه به فرآيندهاي موجود جايگاه ايران و امريكا در معادلات جهاني و با نيم‌نگاهي به نقطه مطلوب در سياست خارجي ايران و تلاش‌هاي غير رسمي‌اي كه براي برقراري روابط تهران – واشنگتن انجام شده است، چه چشم‌اندازي را در اين راستا ارزيابي مي‌كنيد؟

آنها كه سري در سياست دارند خوب مي‌دانند كه نسبت بين منافع ملي و ابتكار عمل وقدرت مانور سياسي چيست. برخي با نگاهي منطقي موقعيت امروز و اين دولت را مساعد بر حل وفصل مشكلات نمي‌دانند و نسبت به نيت طرف مقابل ترديد دارند. به زعم من تا گام عملي از سوي طرف مقابل آن هم به شكل شفاف برداشته نشود نمي‌توانيم نسبت به آينده خوشبين باشيم.

ام القراي جهان اسلام شدن يكي از اهداف ترسيم شده از سوي امام خميني براي نظام جمهوري اسلامي بود. با توجه به فعل و انفعالات خاورميانه و احياي مصر با آمدن مرسي، تلاش ترك‌ها براي احياي امپراتوري عثماني و تلاش رياض براي آقايي كردن بر جهان اسلام آيا ايران توانسته به اين هدف دست يابد و اينكه ايران چه جايگاهي را براي امريكا در منطقه دارد؟آيا معضلات و مشكلات امريكا در خاورميانه با بهبود روابط ايران و امريكا برطرف خواهد شد؟

امريكا به خوبي بر موقعيت ايران در جهان اسلام اشراف دارد. مي‌داند اگر قرار باشد روزگاري حكمت و عقل مشاطه در امريكا نسبت به ايران اعمال نظر كند ايران پل نهايي تنش‌زدايي امريكا با دنياي اسلام است.

ايران تنها پايگاه رفيع جهان اسلام است كه مشعوفين و مشتاقان فراواني به آن دل بسته‌اند. راه و روند حركت اصلاحي دولت باراك حسين اوباما بدون در نظر گرفتن پارامتر ايران عملي نخواهد شد و اگر رييس‌جمهور امريكا بخواهد از ظرفيت تاريخي و رسالت ومسووليت خود بهره بگيرد ما حاضريم به وي كمك كنيم. رفع فتنه وتنش از عالم امر خيري است و هر حركت خيرخواهانه به زعم من پاسخ مثبت وگره‌گشايي را به همراه خواهد داشت.

آقاي خرازي به عنوان آخرين سوال مي‌خواستم درباره مساله هلال شيعي و اسلام سياسي سوال بپرسم. نوام چامسكي درباره هلال شيعي مي‌گويد كه كنترل ايران بر هلال شيعي نفت‌‌خيز خاورميانه، كابوس امريكاست. همچنين يك نويسنده امريكايي به نام نير روزن ابراز عقيده كرده كه مطرح كردن هلال شيعه در منطقه، ساخته حاكمان ديكتاتوري است كه به نوعي از امريكا و اسراييل براي مقابله با شيعيان استفاده مي‌كنند. از روزي كه بحث هلال شيعي مطرح شد شاهد آن بوديم كه نو محافظه‌كاران امريكايي فرصتي براي تهاجم به ايران پيدا كردند. چه رابطه‌يي بين اسلام سياسي، هلال شيعي، ايران هراسي و مواجهه و مقابله با امريكا وجود دارد؟
اسلام سياسي قرائت اسلام‌ستيزاني است كه پس از جنگ سرد به روند اسلام هراسي مبادرت ورزيدند و در محافل علمي وآكادميك سعي كردند كه در راستاي تسخير دنياي اسلام و منابع حياتي خاورميانه هر گونه انديشه‌ها و فكري كه در آن تجديد حيات اسلام واحياي تمدن اسلامي بود سركوب و منكوب شود. برخي شرق‌شناسان هدفمند در راستاي تامين منافع استراتژيك ايدئولوژي غرب مسيحي سر سازش با اسلام مترقي و اسلام مدينـ[ النبي كه در آن حاكميت سياسي، دولت و ملت ديده شود، ندارند.

اينك ما با مكتب‌هاي فكري بسيار خطرناكي در بستر همين شرق‌شناسي يا نظريه‌سازي، روبه‌رو هستيم. اسلام‌هراسي، شيعه‌هراسي و ايران‌هراسي از دامن يك چنين كانون‌هاي خطرناكي متولد شده است و پدر خوانده اين تفكر برنارد لوييس تئوريسين (برنارد لوييس خاورشناس انگليسي يهودي‌الاصل است كه تابعيت كشور امريكا را دارد.

وي در سال 1936 از لندن فارغ‌التحصيل شد و در بخش تاريخ و تحقيقاتي امريكا نفوذ كرد و در اكثر مراكز فكر ساز صاحب ياران تربيت يافته شد) است. وي يكي از مهم‌ترين نظريه‌سازان خطرناك امروز غرب كه مكلف به حمايت از صهيونيسم است به شمار آمده و در زمره پايه‌گذارهاي مكتب فكري نئوكان‌هاي امريكايي است. او و ياراني چون مايكل لين پل ولفوويتز و ديگران متاسفانه در دولت جمهوريخواهان به كانون قدرت وتصميم دست يافتند و اين جهان پر از نكبت وخون نتيجه رذالت انديشه آنها است.

آنها هم‌اينك هر روز در درباري يا يكي از همين كشور‌ها دوره‌گردي مي‌كنند تا با پخش بيشترين تخم نفاق عليه دنياي اسلام وخود دنياي عرب در راستاي منويات سياسي خود به اهداف خود دست يابند. هلال شيعي يك ايده تبليغاتي در صحنه سياسي منطقه و جهان ديپلماتيك است. هدف مطرح‌كنندگان آن اين است تا با ترويج شيعه هراسي در خاورميانه، كشورهاي داخل منطقه را تحريك و كشورهاي بيرون منطقه را وادار به اتخاذ سياست‌هاي خصمانه كرده و در نهايت به يك ائتلاف سياسي ضدايراني عراقي - سوري و علوي دست يابند.

آنچه از تداوم اين فكر سياسي منتج مي‌شود همان تحريك و بازي با مسائل مذهبي و ايدئولوژيك منطقه است. متاسفانه فضاي تبليغاتي كه ما نيز به آن دامن مي‌زنيم حساب شده نيست. ما نبايد از كشورها فاصله بگيريم. نتيجه اين تعارض‌ها همين برداشت‌هاي سوء با پشتوانه‌يي مملو از خشونت است. ما مجبوريم با روندهاي بين‌المللي هماهنگ باشيم. ذات اين نگرش سياسي است. ظاهرش شيعي ولي باطنش سياسي است. اگر شيعيان در بحرين به عنوان نمونه به قدرت برسند ايران درست در مرز عربستان پايگاهي پيدا مي‌كند. بنابراين، طبيعي است كه آنها نگران باشند و تا حدي هم خالق توهم در اين خصوص و بزرگنمايي شوند. جالب اينجاست كه نظريه‌سازان هلال شيعي چه كساني كه در دنياي عرب يا در غرب هستند، درباره بحرين با علم به اينكه حق شيعيان پايمال شده، سكوت اختيار كرده‌اند.
عوام
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۲
صادق جان امریکا زمان مائو ، نیکسون رو فرستاد و دو طرف بازی رو با پینگ پنگ شروع کردن ، دو طرف یه میز وسط وسط میز هم یه تور سفید ! اما ما چی ؟ ما با گرگم به هوا شروع کردیمو و اونا با قایم موشک دارند ادامه میدند ! هر کدوم داریم بازی خودمونو میکنیم ، اونم بازی هایی که هیچوقت دو طرفو رو برای گفتگوی های برابر نمیتواند در یکجا بنشونه ! باید بازی رو تغییر داد !
سینا
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۲
نگاه منطقی و ریشه دار و با توجه واقعیتهای سیاسی ایران و نیز امریکا به رابطه و مذاکره با امریکا داشته اند که البته از دیپلمات باسابقه ای چون آقای خرازی غیر از این هم انتظار نمی رود.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۲
پارتی چه کاراها که نمیکنه ؟ 26 ساله میشه سفیر ! خوش به حالش
امیر
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۲
باسلام
ازتحلیل استقرایی جناب خرازی در خصوص حوادث حادث شده در روابط ایران -آمریکا بهره مند شدم.
*به امید استفاده از نظریات
ایشان و سایر اندیشمند در
عرصه سیاست جهانی در راه
نیل به تثبت حاکمیت نظام مقدس جمهوری اسلامی و رفع موانع اقتصادی و تجدید رابطه دیپلماتیک با آمریکا بر اساس احترام و عزت متقابل.
انشاءا...
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۴
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv