یک حریق بزرگ در خاورمیانه همان چیزی است که امریکا میخواهد!
خشم و تخریب، اساس سیاست اوباما در خاورمیانه
در حالی که محافظه کاران، بحران جاری در خاورمیانه را در شکست سیاست خارجی اوباما میبینند، یک حریق بزرگ در منطقه می تواند درست همان چیزی باشد که دولت فعلی میخواهد.
فرارو- در حالی که محافظه کاران، بحران جاری در خاورمیانه را در شکست سیاست خارجی اوباما میبینند، یک حریق بزرگ در منطقه می تواند درست همان چیزی باشد که دولت فعلی میخواهد.
به گزارش سرویس بین الملل فرارو به نقل از یک وبسایت آمریکایی (americanthinker) به نظر میرسد دولت اوباما میخواهد با بی پروایی نقشهای که قدرتهای غربی از طریق معاهدهٔ ۱۹۱۹ ورسای ایجاد کرده بودند را با اجازه دادن و یا تحریک کردن به جنگ در خاورمیانه، از بین ببرد.
در حالی که که دینش دسوزا، کارگردان فیلم "آمریکای اوباما، ۲۰۱۶" به دلیل تحلیلش از دوران جوانی اوباما و تاثیر ضّد استعماری پدرش، به شدت مورد انتقاد قرار گرفت، اما با در نظر گرفتن وقایع کنونی، بینشش صحیح به نظر میرسد.
همانگونه که دسوزا میگوید:"اگر اوباما آمریکا را به عنوان اشغالگر نواستعماری عراق و افغانستان می بیند، آنوقت مسلمانانی که علیه آمریکا می جنگند، ضد استعماری بوده و سزاوار اندازهای از همدردی هستند."
به این فهرست باید کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه را هم اضافه کرد.
تمایلات ضّد استعماری اوباما، که توسط آموزههای رادیکال کشیش ژرمیا رایت و نظرات چپ گرای مشاوران عالی رتبهٔ فعلی و قبلیاش تشدید شدند، از ایدئولوژی زادهی آمریکا و غرب حمایت میکند، ایدئولوژیای که قدرت، نفوذ و استثناگرایی اقتصاد سرمایه داری را مخالف و مخل نظام نوینی میداند که در حال حاضر در تمام دنیا به صورتی خودجوش شکل میگیرد.
برای اوباما، مرزهای خاورمیانه که توسط غربی ها در معاهدهٔ ۱۹۱۹ ورسای تعیین شد، مثالی از غرور غربی است.
از دید او اسلام باید به عنوان چیزی طبیعی و بومی برای منطقه در نظر گرفته شود.
قیامهای اخیر توسط مسلمانان، می تواند به معنای پایان نفوذ غرب باشد.
گرایش چپ رادیکال که اوباما و دولتش جزئئ از آن هستند، بر این باور است که هرگونه ساختار و مرز ایجاد شده توسط قدرتهای غربی، داخلی یا خارجی، کاملا فاسد و سزاوار تخریب است.
گرایش چپ معتقد است ساختارها و نهادهای غربی، خودسرانه و به ناحق ساخته شده اند و بهترین راه حل این است که اجازه دهند تمامی این عمارتها از بین بروند و سپس شاید از بقایا و خاکسترشان اشخاصی جدید چون ققنوس سر برآورند.
سیستهای رادیکالی که اوباما در داخل از آنها حمایت میکند، در حال اعمال شدن در سطح جهان است.
دستور کار داخلی و خارجی اوباما بر اساس یک ایدئولوژی است، ایدئولوژی که با خشم مشخص می شود.
رادیکال های چپگرا، همیشه بیشتر به سمت تخریب تمایل دارند تا اصلاحات. آنها همیشه در برابر اصلاحات تدریجی و تلفیقات دقیق، بیحوصله و بیصبر هستند. آنها از خشم به عنوان احساسات معتبر و بنیادی برای تحول رادیکال یاد می کنند.
برخی چپگراها، خشمگین کردن مسلمانان توسط آمریکا را توجیهی برای تخریب برجهای دوقلو می دانند.
برای مثال نرمن میلر، نویسنده و منتقد اجتماعی، برجهای دوقلو را به دو دندان بزرگ تشبیه میکند که آوارهایش زیباتر از خود ساختمان است.
خشم و نابودی، دو خدای چپگرایان هستند. این دو خدا سیستهای دولت فعلی آمریکا را هدایت می کند.
زمینهٔ اصلی و واقعی دولت اوباما به جای جلو رفتن، بازگشت به عقب است.
به نظر میرسد خدایان خشم و تخریب، به دنبال برگرداندن جنبش بزرگ به عقب هستند. بازگشت به دوران داستانهای هزار و یک شب.
چنین آرمانگراییای به دنبال یک آیندهٔ خوشایند نیست، بلکه تلاشی برای بازگشت به گذشتهای خیالی است؛ با این امید که همه چیز به شکل گذشتهاش درآید. نوعی پوچی محض در عمیقترین معنای واژه.
کسانی چون آتاتورک و شاه ایران، که هر دو مرتکب نقض حقوق بشر شده بودند، به دلیل آنکه تلاشهایشان برای مدرن کردن کشورهایشان شامل اصلاحات به سبک غربی بود، در گمنامی از دنیا رفتند و به همین دلیل توسط دولتهای بعدی که سر کار آمدند، انسانهایی غیر قابل اعتماد و نادرست خوانده شدند.
بازگشت تخیلی و غیرممکن به گذشته، به ناچار به سرکوبی اجباری می انجامد و بدون خونریزی اتفاق نمیافتد.
در نهایت، چنین دولتی (دولت اوباما) خودآگاهانه یا منفعلانه، تمامی ملتها را به یک ساختار ایدئولوژیکی خسته و تهی، تحویل می دهد که با طرز فکر شدید و آتش بار خود نه تنها خاورمیانه، بلکه خود آمریکا را هم نابود میکند.
به نظر میرسد بازگشت به عقب و امتناع از جلو رفتن، مجموعهای از دید تقلیل گرایانه ی اوباما به آمریکا، خاورمیانه و تمامی دنیا است.
اگر ایدئولوژی وی غالب شود، نه فقط خاورمیانه بلکه تمامی دنیا ممکن است در معرض نابودیای قرار بگیرد که بهبود آن غیر ممکن به نظر میرسد.