بله، اقتصاد ایالاتمتحده به نفت وابسته است البته به فروش آن
اشاره: فارغ از این که نحوه رفتار آمریکا نسبت به عرضهکنندگان نفت جهانی به چه شکل است و این که آیا حقوق دیگر کشورها را رعایت میکند یا خیر، میتوان سیاستگذاریها و تصمیمات اقتصادی مرتبط با نفتاش را بررسی کرد؛ کمترین فایده چنین مطالعهای آگاه شدن نسبت به توانمندیها و ضعفهای اوست.
متن زیر دید خوبی راجع به موقعیت این کشور در برابر مساله نفت به ما میدهد. آمریکا لااقل دو برنامه کلان در مورد نفت دارد: بهینه کردن مصرف و افزایش تولید؛ این هر دو قدرت چانهزنی این کشور را نسبت به عرضهکنندگان نفت بالا میبرد.
امروزه ایالاتمتحده با چالشی جدی روبهروست: میزان عرضه نفت خام در جهان ثابت مانده در حالی که اقتصادهای نوظهور به مقداری بیش از همیشه تقاضای آن را دارند. برای سرافراز خارج شدن از این شرایط، ایالاتمتحده باید قبل از آنکه تقاضای اقتصادهای نوظهور بیش از حدی شود که این کشور را تهدید کند، به فکر استفاده کارآمدتر از سوخت باشد. همه این مسائل این سوال را به ذهن متبادر ميکند: آیا اصلا آمریکا ميتواند بدون نفت به حیاتش ادامه دهد؟
برای رسیدن به پاسخ این سوال باید به آوریل 2011 بازگردیم، یعنی زمانی که اقتصاد جهانی به دنبال قیام در لیبی با کمبود نفت مواجه شده و قیمت نفت خام برنت یعنی یکی از چهار شاخص اصلی در این زمینه به رکورد بشکهاي 123 دلار رسید. این چنین افزایشی کمسابقه، اما در عین حال قابل پیشبینی بود. در حالی که نفت در اکثر اوقات سال 2010 بهطور متوسط بین 70 تا 80 دلار معامله ميشد، در اکتبر آن سال رونق نسبی اقتصاد باعث افزایش تقاضای نفت شده و قیمت آن شروع به افزایش کرد. در فوریه 2011 و در حالی که بهار عربی در حال شکلگیری بود، برنت به سقف 100 دلار رسید. دو ماه بعد از آن، ناآرامیها به سرتاسر جهان عرب سرایت کرد و در این بین، لیبی درگیر جنگ داخلی شد. این شرایط باعث شد سطح قیمتها به حدی برسد که معمولا به خاطر شوکهاي نفتی در اقتصادهای پیشرفته به آن ميرسید. در آن زمان موسسه ما یعنی داگلاس وستوود «Douglas-Westwood» هشدار داد که در پایان سال خطر وقوع رکود وجود خواهد داشت.
پیشبینی ما در مورد اروپا مصداق پیدا کرد و ميتوان گفت که آنها اکنون نزدیک یا داخل رکود قرار دارند. این درست است که دلیل اصلی این موضوع آثار باقیمانده از بحران مالی است، اما مثلا ایتالیا بیشتر از کمبود رشد رنج ميبرد تا از ولخرجیهاي مالی یا بدهیهاي بیش از حد. و صد البته قیمت نفت نیز نقشی اساسی در بازداشتن این کشور از حرکت به سمت رشد ایفا ميکند و بازپرداخت تعهدات مالیش را با مشکل مواجه ميسازد.
اما در مورد آمریکا تحلیلهاي ما درست از آب در نیامد و این کشور در مقابل قیمتهاي فزاینده نفت سر خم نکرد. با این همه در تابستان و اوایل پاییز اقتصاد آمریکا شرایط نامطمئن و بیثباتی را تجربه کرد. شاخص میانگین صنعتی «داوجونز» در طول تابستان 1000 واحد کاهش یافت، جنبش «اشغال وال استریت» پارک زوکاتی در نیویورک را تحت تصرف و دیگر نقاط کشور را نیز تحت تاثیر خود قرار داد. مذاکرات برای افزایش سقف بدهی به نظر ناامیدکننده ميرسید و اقتصاد در خطر فروپاشی قرار داشت. ولی خب در واقع چنین اتفاقی نیفتاد.

در حالی که یونانیها به نشانه اعتراض به خیابان ریخته بودند و ایتالیا، اسپانیا و حتی فرانسه شرایط ناگواری را تجربه ميکردند، بورس ایالاتمتحده شروع به «بازیابی» خود کرد و نرخ رشد GDP هم در سه ماهه چهارم سال 2011 در 3 درصد تثبیت شد.
جالب اینجاست که این رشد در حالی به وقوع پیوست که آمریکاییها کمتر و کمتر نفت مصرف ميکردند. مصرف نفت ایالاتمتحده در دوره قبل از رکود در جولای 2010 که قیمت هر بشکه نفت 75 دلار بود به بالاترین حد خود رسید. سپس زمانی که هشت ماه بعد یعنی در مارس 2011 قیمت نفت برنت به 96 دلار افزایش یافت، تقاضای آمریکا برای نفت هم به شدت کاهش یافت. تا ژانویه همین سال مصرف نفت 7/4درصد نسبت به مدت مشابه سال گذشته آن کاهش پیدا کرد و به میزانی رسید که فقط در بدترین رکودها نمونه آن یافت ميشد. در واقع ژانویه 2012 به عنوان سومین ماه از نظر کمترین مقدار مصرف نفت در یک ماه از سال 1997 تا به حال لقب گرفت.
اصولا کاهش مصرف نفت در ایالاتمتحده اتفاق کم سابقهاي است و در شرایط عدم رکود ميتوان گفت حتی بیسابقه است. در واقع تنها موردی که کاهش مصرف نفت ایالاتمتحده همراه با رکود نبوده مربوط به یک دوره 12 ماه بین 1980 تا 1981 ميشود. در همه موارد دیگر (1973، 1979، 1981، 1990، 2001 و 2008) کاهش مصرف نفت روی دیگر سکه رکود بوده است. همچنین در همه موارد به جز سال 2001، افزایش قیمت نفت ناشی از رکود اقتصادی بوده است. مصرف نفت به وسیله چیزی به رکود متصل شده که اقتصاددانان آن را کششناپذیری تقاضا ميخوانند، به این معنی که مصرفکنندگان حتی اگر قیمت نفت افزایش یابد، در مقابل کاهش مصرف آن از خود مقاومت نشان ميدهند و تنها زمانی رفتارشان را تغییر ميدهند که وقوع رکودی شدید آنها را مجبور به این کار کند. اما این بار چنین نبوده است.

چرایی و چگونگی اینکه آمریکا ظرفیت خود را برای عکس العمل نسبت به قیمت بالای نفت بهبود بخشیده، محل اختلاف است. یک نظریه این است که چنین بهبودی در بازده سوخت در طول دوره «بازیابی» به دست آمده است نه در طول دوره رکود. چرا که زمانی که اقتصاد به سختی ميافتد، صاحبان کسب و کارها و همین طور مصرف کنندگان، برای سرمایهگذاری بر روی ابزارهایی که از نظر سوختی کارآتر باشند به اندازه کافی انگیزه ندارند. برعکس، در شرایط بازیابی، دورنمای رشد تقاضا و افزایش درآمد باعث ميشود از ابزار کارآتری در زمینه سوخت استفاده شود. به عبارت دیگر، تغییرات ساختاری در اقتصاد، در طول دوره بازیابی اتفاق ميافتد یعنی زمانی که اقتصاد برای جایگزینی داراییها شرایط مناسب تری را داراست.
این نظریه را ميتوان در شرایط بعد از شوکهای نفتی سالهای 1973 و 1979 جستوجو کرد که آمریکاییها استفاده از ماشینهاي پر مصرف خود را کنار گذاشته و ماشینهاي جمعوجور ژاپنی را جایگزین آن کردند. اما این نمونههاي تاریخی دقیقا آن چیزی نیست که اکنون در جریان است. در سال 1973 به محض اینکه شوک نفتی فروکش کرد مصرف نفت ایالاتمتحده نیز رو به افزایش نهاد. در سال 1979 نیز عربستان تلاش کرد تا از طریق کاهش ممتد تولید قیمتها را بالا ببرد، که این اقدام باعث شد تولید جهانی از سال 1980 تا 1983 به میزان 6 میلیون بشکه در روز کاهش یابد.
اما برعکس در شرایط فعلی و از سال 2008 تاکنون عرضه نفت به اندازه 3 میلیون بشکه در روز افزایش یافته است. اما این رشد نیز کفاف نیاز کشورهای پیشرفته و در حال توسعه را نداده است و در نتیجه در شرایطی که کشورهای نوظهوری همچون چین بخشی از تقاضای نفت آمریکا را به خود اختصاص دادهاند، قیمت نفت رو به افزایش گذاشته است.

تا زمانی که عرضه نفت با سرعتی بیش از چند سال اخیر افزایش نیابد، شکوفایی اقتصادی ایالاتمتحده بهطور عمده به افزایش کارآیی سوخت بستگی خواهد داشت. پیشرفت ایالاتمتحده در این زمینه یعنی کارآیی، در گذشته بسیار ناامیدکننده بوده است. به طوری که طبق نرخ GDP حقیقی به مصرف نفت، کارآیی در سال 2010 تنها 5/1 درصد بیش از سال 2008 بوده است. از نظر تاریخی هم که بررسی کنیم حتی با وجود نبود قیمتهاي بالای نفت کارآیی به طور متوسط با نرخ 2/1 درصد در هر سال ارتقا یافته است. اما در دو سال اولیه بعد از «رکود بزرگ» اوضاع کاملا متفاوت است.
به این ترتیب که در اواخر سال 2010 چشمانداز کارآیی بهبود یافت. کارآیی استفاده از نفت شروع به افزایش کرد و پس از شوک نفتی آوریل قبل، سرعت گرفت و در انتهای سال 2011 به 7/3 درصد رسید. یعنی نزدیک به دو برابر رقم معمول قبلی. ميتوان گفت اقتصاد آمریکا در عکسالعمل به قیمتهاي بالای نفت به جای اینکه درگیر رکود شود، به استفاده کارآتر از انرژی روی آورد.
نوع خرید خودروهای جدید در این کشور ميتواند نمونهاي از این موضوع باشد. به گفته نهاد تحقیقات حملونقل دانشگاه میشیگان، متوسط مصرف ماشینهایی که مصرفکنندگان در ژانويه خریداری کردهاند 23 «مایل به ازاي هر گالن» (mpg) بوده که نشاندهنده بهبودی به اندازه 8/0 (mpg) نسبت به متوسط دسامبر است. این میزان افزایش بیشترین میزان از زمانی است که این موسسه شروع به بررسی مصرف سوخت در سال 2007 نمود.
موسسه تحقیقات حمل و نقل میشیگان همچنین بیان داشته که مصرف سوخت برای خودروهای جدید در ژانویه نسبت به سال قبل از آن به اندازه 5/0 mpg بهبود یافته است و همچنین نسبت به سال 2007 با بهبودی به اندازه 5/2 mpg (12 درصدی) روبهرو بوده است. به عبارت دیگر مصرفکنندگان با اصلاح رفتار خریدشان به افزایش قیمت نفت عکسالعمل نشان دادهاند و سرعت این اصلاح و تغییر نیز با شتابی فزاینده افزوده شده است. در عین حال نکته جالب اینجا است که با وجود خرید ماشینهاي کممصرفتر، میزان رانندگی و استفاده از وسایل نقلیه شخصی بالا نرفته است.
به طور مشخص، آمار و اطلاعات بیانگر استفاده کارآتر نفت در اقتصادی است که همین الان که من در حال نوشتن هستم، ساختارهایش در حال تغییر است. کسبوکارها و تعاملات اجتماعی جدیدی در طول دوران بازیابی اقتصادی به وجود آمده که در ذات خود با قیمتهاي بالای نفت سازگارترند. بعضی از این انواع (همچون تجارت الکترونیک و شبکههاي اجتماعی) روی دوش روندهای قبلی ساخته شدهاند. اما با بالا رفتن قیمت انرژی احتمالا هیچ بخشی به اندازه خود صنعت سوختهاي فسیلی تغییر نکرده است. صنعتی که اخیرا جهش بیسابقهاي را در تولید طی سی سال اخیر تجربه ميکند. در سال 2011، ایالاتمتحده تولید نفت خامش را به اندازهاي بیش از تمام دیگر کشورها از جمله برزیل، کانادا و کل کشورهای عضو اوپک افزایش داد (میزان تغییراتش بیشتر بوده است و نه خالص تولیدش). همچنین استفاده از تکنیکهایی مثل حفاری افقی و حفاری هیدرولیک نیز منجر به افزایش تولید گاز طبیعی شده و هزینههاي انرژی را به مقدار 1400 دلار به ازای هر خانوار کاهش داده است. باید گفت تولید نفت و گاز نقش عمدهاي در افزایش رشد اقتصاد ایالاتمتحده ایفا کرده است.
در نهایت ميتوان چنین برداشت کرد که اقتصاد ایالاتمتحده در هر دو طرف عرضه و تقاضا شروع به نشان دادن عکسالعمل به قیمتهاي بالای نفت کرده است. در طرف تقاضا، کشور به طور قابل ملاحظهاي به سرمایهگذاری در داراییهاي کارآ از نظر مصرف سوخت متمایل شده که از نمونههاي آن ميتوان به استفاده از خودروهای کارآتر اشاره کرد. در طرف عرضه ایالاتمتحده با استفاده از تکنیکهاي جدید و بهرهگیری از میادین جدید تولید نفتش را افزایش داده است.
اما آنچه ما در حال پیمودن آن هستیم بیشتر به یک مسابقه ماراتن شبیه است تا یک مسابقه سرعت. برای برآوردن نیازهای چین تشنه نفت، تحلیلهاي ما نشان ميدهد که باید مقدار مصرف نفتش را با نرخ سالانه 5/1 درصد آن هم حداقل برای 10 سال آینده کاهش دهد. اگر کشور بتواند به نرخ رشد کارآیی 7/3 درصد که در سال 2011 به آن رسید دست یابد، رشد GDP باید به حدود 2/2 درصد در سال برسد، اما اگر شتاب بهبود کارآیی کاسته شود رشد GDP با مشکل مواجه خواهد شد. همینطور اگر انواع استخراج جدید نفت آنطور که باید و شاید نتیجه ندهد اقتصاد ایالاتمتحده به سختی خواهد افتاد.
قبل از این هم شاهد تقابل کارآیی و کمیابی در دیگر بخشها همچون کشاورزی بودهایم. کشورهای فقیر با مشکل افزایش بیسابقه هزینههاي غذایی و همینطور ناآرامیهاي اجتماعی روبهرو هستند و در همین حال مردم کشورهایی همچون چین نیز بیش از همیشه به مصرف مواد غذایی روی آوردهاند. قیمت نفت نیز تحت تاثیر ناآرامیهای اجتماعی از بهار عربی گرفته تا جنبش اشغال وال استريت قرار گرفته است. اما تفاوت کلیدی در اینجا است که در حالی که تولید کشاورزی همچنان قابلیت افزایش زیادی را دارا است، عرضه نفت خام در پنج سال گذشته هیچ افزایشی به خود ندیده است.
با این تفاسیر، آیا آمریکا ميتواند بدون نفت به حیاتش ادامه دهد؟ یا صریحتر، آیا آمریکا ميتواند همزمان رونق اقتصادیش را افزایش و مصرف نفتش را کاهش دهد؟ ميتوان گفت در نیمه دوم سال 2011 چنین اتفاقی افتاد. اقتصاد ایالاتمتحده با تجهیز مجدد خود به کمیابی بنیادی نفت پاسخ داد و خود را با جهانی که در آن باید منابعش را با چین نوظهور قسمت کند، وفق داد. شاید وابستگی آمریکا به مصرف نفت از بین نرفته باشد، اما ميتوان گفت گرههاي این وابستگی اکنون سست تر از قبل شده. در همین حال وابستگی ایالاتمتحده به تولید نفت شاید حتی افزوده نیز شده باشد. سرانجام، اگر آمریکا ميخواهد اقتصادش را با رشد بیشتری مواجه کند به نفت نیاز خواهد داشت، اگر نه برای مصرف، برای تولید.