جلسه پُرابهتی بود که خاطره شیرینش میتوانست در ذهن من بماند، اگر و فقط اگر، این پیرمرد کوتاهقامت زباندراز، آقای «دکتر جان» در اواسط جلسه در را باز نمیکرد و مثل دزدها در صندلی کنار من فرونمیرفت! گمان کنم بهتازگی آقای دکتر جان ما هم با آن سن و سال شدیدا محافظهکار شده، چون معمولا در اینگونه جلسات رؤسای جلسه را که عموما از شاگردان قدیمشان هستند، هدف میگیرند و به گوش بیدفاع این کمترین اکتفا نمیفرمایند.