غلامحسین ساعدی (۲۴ دی ۱۳۱۴ – ۲ آذر ۱۳۶۴) با نام مستعارِ گوهر مراد، پزشک، نویسنده، شاعر و فعال سیاسی چپگرای ایرانی بود. ساعدی در عرصههای گوناگون ادبی و هنری از جمله سفرنامه، رمان، شعر، فیلمنامه و نمایشنامهنویسی فعالیت داشت. چوب بهدستهای ورزیل از نمایشنامههای اوست. فیلمهای گاو، دایره مینا و آرامش در حضور دیگران از کارهای او بهشمار میروند. این تصویر متعلق به دوران فعالیت ساعدی در شغل روانپزشکی است. ساعدی در این تصویر در درمانگاهی نزدیک میدان قزوین تهران دیده میشود.
اهمیت غلامحسین ساعدی در گفتوگو با جواد مجابی، مولف یکی از شناختنامههای نویسنده فقید؛
طبعا از آنچه چندی پیش اتفاق افتاده و دوباره نام ساعدی را بر سر زبانها انداخته، باخبر هستید. به عنوان کسی که درباره زندگی، اندیشهها و آثار ساعدی خوانده و نوشته، حتما حرفها و نظراتی در این باره دارید.
گروهی از ایرانیان مقیم پاریس اعلام کردهاند که قصد دارند در واکنش به هتاکی به قبر غلامحسین ساعدی بر سر مزار او گردهم بیایند.
جابر قاسمعلی در گفتگو با فرارو:
واقعیت این است که در سالهای پس از انقلاب رابطه ادبیات و سینما از هم گسیخته؛ ما گعده و پاتوقهای خودجوش ادبی نداریم و الزاما نمیتوان با بخشنامهی دولتی، این رابطه را شکل داد. این در حالی ست که اتفاقا داستانهای قابل توجهی در این سالها خلق شده. اما متاسفانه یک گارد تعریف نشده بین داستان نویسان و سینماگران وجود دارد. در واقع این نسبت به درستی تبیین نشده و به همین دلیل داستان نویسان از تک و توک کارهای اقتباسی خود ناراضیاند. اما شما در همان سالهای پیش از انقلاب و دوره طلایی اقتباس در سینمای ایران میبینید شاعران سرشناسی مثل محمدعلی سپانلو و منوچهر آتشی در فیلم آرامش در حضور دیگران تقوایی بازی میکنند. این نشان دهنده اعتبار سینماست.
ساعدی نخستین داستانهایش را همچون بسیاری از داستان نویسان نوپای سده بیستم، در تمام دنیا تحت تأثیر ادبیات کلاسیک روسیه نوشت. مجموعه داسـتانهای کـوتاهی که در شب نشینی باشکوه گردآوری و منتشر شده، نشان میدهد که نویسنده، آنها را در آغاز راه نویسندگی خود، ساخته و پرداخته است. داستانهای کوتاه شب نشینی با شکوه متاثر از نویسندگانی، چون آنـتون چـخوف و فیودور داسـتایوفسکی نوشته شدهاند.
«فیلم «گاو» رو توقیف کرده بودن. یه روز ساعت شش صبح خونه دوستم رضا تجدد، همسر مهین تجدد، با دکتر مجیدی وزیر علوم قرار گذاشتیم، با داریوش رفتیم و ماجرا رو بهش گفتیم. گفت: من با هویدا حرف میزنم که به شاه بگه که فیلم رو نمایش بدن. بعد از چند وقت پیغوم داد که هویدا صحبت کرده و شاه گفته فیلم «گاو» رو نمایش بدین، ولی مردم اگه شلوغ کردن برش دارین و دیگه نشون ندین، اون هم فقط تو سینما کاپری...»