من از مدتی قبل متوجه تمایل به ارتباط با پسران جوان شدم، برای همین تصمیم گرفتم سوار اتوبوس شوم و با پسرهای نوجوان صحبت کنم و به آنها بگویم که من طلافروشی دارم که در این مورد دروغ هم نمیگفتم. به آنها وعده میدادم میتوانم به آنها طلاسازی یاد بدهم. به این بهانه آنها را به خانهام میبردم و بدون اینکه کسی متوجه شود آنها را در زیرزمین خانهام مورد تجاوز قرار میدادم