متهم گفت: دامادم معتاد به مواد مخدر بود، اما من سعی میکردم در زندگی دخترم دخالتی نکنم تا خودش برای زندگیاش تصمیم بگیرد. آن روز هم به اصرار دخترم برای تولد نوهام همراه پسرم به خانه آنها رفتیم. من، چون میدانستم دامادم اخلاق خوبی ندارد، چندان به خانه دخترم رفتوآمد نمیکردم؛ اما آن روز دخترم خیلی اصرار کرد و گفت تولد بچه است، حتما بیایید. من هم قبول کردم. آن شب آنجا ماندیم. صبح بود که پسرم برای خرید به بازار رفت. پس از آن دخترم با شوهرش سر مصرف مواد درگیر شدند...
با ورود داماد به منزل، سر و صداها آغاز شد و مادرزن برای تماس با پلیس و خبر کردن همسایگان از منزل بیرون رفت در این هنگام برادر زن داماد که از اتاق بیرون آمده بود با شوهرخواهرش درگیر شد که در این کشمکشها تیری از سلاح شلیک شد و به دست راست و شکم داماد اصابت کرد.
شب قبل از حادثه بهخاطر تولد نوهام به خانه دخترم در الهیه رفته بودیم. من و پسرم در قزوین زندگی میکنیم. با اصرار دخترم به آنجا رفتیم و پسرم هم، چون در تهران کار داشت، آمده بود. شب همهچیز خیلی خوب بود تا اینکه صبح روز حادثه دامادم در خانه مواد کشید. سر این موضوع با دخترم جروبحث کردند و یکدفعه دامادم به دخترم حمله کرد، دستهایش را روی گلوی او گذاشت و فشار داد. خیلی محکم فشار داد، زانویش را هم روی قفسه سینه دخترم گذاشته بود...
مقتول به خواستگاری خواهرم آمده و باهم نامزد کرده بودند. ما افغانها رسم نداریم دختر تا زمانی که عقد نکرده است با نامزدش بیرون برود. اما دامادمان این کار را انجام داد و با خواهرم بیرون رفت. زمانی که از این ماجرا با خبر شدیم با او درگیر شدیم.
داماد نگون بخت در حال آماده شدن برای حضور در مراسم عروسی بود که شلیک گلوله، او را از پا درآورد.