شب با من تماس گرفت و گفت: همه داروها را به امیر داده، اما او هنوز زنده است. آنجا بود که متوجه شدم منظورش این بوده که شوهرش را بکشد. وقتی به خانه ریحانه رفتم، دیدم با وجود اینکه امیر مقدار زیادی دارو خورده، اما هنوز زنده است.
داستان زندگی زن ۱۹ ساله
در همین روزها بود که با زنی در مرکز بهزیستی آشنا شدم. او زن مهربانی بود که به مرکز بهزیستی رفت و آمد میکرد و در دل من جای گرفته بود. آن زمان ۱۴ سال بیشتر نداشتم و به خاطر زیبایی ظاهری مورد توجه قرار میگرفتم تا این که روزی آن زن مرا برای پسرش خواستگاری کرد.
«شیدا» زنی کم سن و سال بود. چشمانش گود رفته و چند دندانش هم افتاده بود. اما در پس چهره پریشان و افسردهاش زیبایی محوی دیده میشد.
ساعت چهار صبح دوم بهمن ماه سال 94 مردی به نام کامران در تجریش از طبقه دوم ساختمان به پایین سقوط کرد و به بیمارستان منتقل شد.