یک روز یک نفر آگهی ماساژ در آن کانال گذاشت و من با شمارهای که داده بودند از سر کنجکاوی تماس گرفتم. فقط میخواستم ببینم ماساژ چطور است. با زنی که شمارهاش را داده بودند قرار گذاشتم. وقتی سوار ماشین شد، پشیمان شدم و ترسیدم کسی ما را ببیند. خواستم پیاده شود، اما قبول نکرد و جیغوداد کرد. من هم با مشت او را زدم
میلاد خواست او را ماساژ بدهم من هم نشانی خانهام را دادم و ساعت 5 بعد از ظهر به خانهام در خیابان جمهوری آمد. بعد از ماساژ به من گفت تشنه است و من برایش چای ریختم و به اتاق رفتم تا کلوچه برایش بیاورم وقتی بیرون آمدم دیدم در یک دستش گوشی تلفن همراه من که خیلی گرانقیمت بود و در دست دیگرش چاقو بود.
یک ماساژور توانست با شیوه خاص خود قدرت تکلم را به یک پسر لال بازگرداند.
با هشتگ «ماساژ» يكي از صفحاتي را كه مزين به تبليغات ماساژ و ريلكسيشن است، باز ميكنم. با تأكيد بر رضايت مشتري، نوشته شده ماساژ «همزمان توسط آقا و خانوم براي اولينبار در غرب تهران، ارتباط از طريق دايركت».
در حاشیه کشف مرکز ماساژ تایلندی مختلط و غیر مجاز در تهران.