در کج و راستشدن برای پیداکردن سوژه مناسبی هستم که خانم جوان فروشندهای از وسط جمعیت با صدای بلند نظر همه را به خود جلب میکند و در بطریای که داخلش مایع نارنجیرنگی است را روی دستش بالا گرفته و باز کرده و ادعا میکند زعفران است و همزمان با تکانهای محکم بطری بلندبلند میگوید: «این همه پول زعفرون میدید، اگه از این گل زعفرونها ببرید همون عطر و طعم رو میده البته با هزینه کمتر» و در بطری رو میبندد و تندتند شروع میکند به تکاندادن و تبلیغ کردنش و بهنوعی شلوغکردن فضا.