ایزد گنه ببخشد و دفع «وبا» کند
نخستینباری که در «شرح زندگانی من» به «وبا» برمیخوریم، صفحه ۶۸۵ جلد اول است که عبدالله مستوفی ذیل عنوان «فرار ما از وبای ۱۳۱۰ تهران»، از ماجرای وبای سال ۱۲۶۷ شمسی میگوید. روایت او چنین آغاز میشود: «تا قبل از۱۲۹۰ (در کتاب به اشتباه، ۱۳۹۰ تایپ شده)، هرچندسال یکبار، مرض مسری وبا به تهران و سایر ولایات ایران میآمد، ولی بیستسالی بود که این مرض به کشور ما نیامده و مردم فراموشش کرده بودند. در این سال، در اواخر ماه شوال، این مرض از هندوستان و افغانستان به سرحد خراسان رسید. ماه ذیالحجه را صرف رسیدن به تهران کرده، از ۵ محرم مبتلای به آن در تهران هم دیده شد و بعد از عاشورا، تقریباً در تمام محلات شهر شیوع پیدا کرد.»