bato-adv
کد خبر: ۸۸۵۱۴

كيفيت پيدايش و رشد شيعه (11)- حجيت وحى و اعجاز قرآن

مرحوم علامه طباطبايي
تاریخ انتشار: ۱۹:۳۴ - ۱۶ شهريور ۱۳۹۰
7- پيغمبران و حجيت وحى و نبوت

بسيارى از دانشمندان امروزى كه در وحى و نبوت كنجكاوى كرده اند مسئله وحى ونبوت و مسائل مربوط به آن را با اصول روانى اجتماعى توجيه نموده اند. مي گويند پيغمبران خدا مردانى پاك نهاد, بلند همت و بشر دوست بوده اند كه براى پيشرفت مادى و معنوى بشر و اصلاح جامعه هاى فاسد، قوانين و مقرراتى تنظيم نموده اند، مردم را به سوى آن دعوت كرده اند و چون مردم آن روز زير بار منطق عقل نمي رفته اند براى جلب اطاعت مردم, خود و افكار خود را به عالم بالا نسبت داده اند و روح پاك خود را روح القدس و فكرى كه از آن ترشح مي كند، "وحى و نبوت" و وظائفى را كه از آن نتيجه گرفته مي شود "شريعت آسمانى" و بياناتى كه مشتمل به آنهاست مثلا " كتاب آسمانى" ناميده اند.

كسي كه با انصاف و نظر عميق به كتب آسمانى و بويژه به قرآن كريم و همچنين به شريعت پيغمبران نگاه كند, ترديد نخواهد داشت كه اين نظريه درست نيست. پيغمبران خدا مردان سياست نبودند بلكه مردان حق و سرا پا صدق و صفا بودند .

چيزى را كه درك مي كردند بي كم و كاست مي گفتند و آن چه را مي گفتند، مي كردند و آن چه مدعى بودند شعور مرموزى بود كه با مدد غيبى به ايشان اضافه مي شد و از آن راه وظائف اعتقادى و عملى مردم را از پيشگاه خدائى فراگرفته به مردم تبليغ مي كردند. 

از اين جا روشن مي شود كه براى ثبوت دعوى نبوت, حجت و دليل لازم است و مجرد اين كه شريعتى كه پيغمبر مي آورد مطابق عمل مي باشد، در صدق دعوى پيغمبرى كافى نيست زيرا كسى كه دعوى پيغمبرى مي كند علاوه بر دعوى صحت شريعت خود، دعوى ديگرى دارد و آن اين است كه با عالم بالا رابطه وحى و نبوت دارد و از جانب خدا مأموريت "دعوت" يافته است و اين دعوى در جاى خود دليل مي خواهد. 

از اين روى بود كه ( چنان كه قرآن كريم خبر مي دهد) پيوسته مردم با ذهن ساده خود از پيغمبران خدا براى اثبات صدق دعوى نبوت معجزه مي خواسته اند.  معنى اين منطق ساده و درست اين است كه وحى و نبوت كه پيغمبر خدا دعوى مي كند در ساير مردم كه مانند وى انسانند يافت نمي شود و ناچار نيروئى است غيبى كه خدا به طور خرق عادت به پيغمبر خود داده كه بوسيله آن سخن خدا را شنيده از روى مأ موريت, به مردم برساند؛ اگر راست است, پس پيغمبر از خداى خود بخواهد كه خارق عادت ديگرى بوجود آورد كه مردم به وسيله آن صدق نبوت پيغمبر ( مدعى نبوت ) را باور كنند.

چنان كه روشن است درخواست معجزه از پيغمبران، طبق منطقى است درست و بر پيغمبرخداست كه براى اثبات نبوت خود ابتداء يا طبق درخواست مردم, معجزه بياورد و قرآن كريم نيز اين منطق را
تأييد كرده و از بسيارى از پيغمبران ابتداء يا پس از درخواست مردم، معجزه نقل مي فرمايد .

البته بسيارى از كنجكاوان تحقق معجزه (خرق عادت) را انكار نموده اند ولى سخنشان به دليل قابل توجهى تكيه نمي دهد و علل و اسبابى كه براى حوادث، تاكنون با تجربه و فحص به دست ما رسيده هيچگونه دليلى نداريم كه آنها دائمى هستند وهيچ حادثه اى هرگز با غير علل و اسباب عادى خود متحقق نمي شود و معجزاتى كه به پيغمبران خدا نسبت داده شده محال و خلاف عقل ( مانند زوج بودن عدد سه ) نيستند بلكه خرق عادت مي باشد؛ در صورتي كه اصل خرق عادت ازاهل رياضت بسيار ديده و شنيده شده.

8 - شماره پيغمبران خدا

به حسب نقل درگذشته تاريخ, پيغمبران بسيارى آمده اند و قرآن كريم نيز كثرت ايشان را تأييد فرموده و عده اى از ايشان را به نام و نشان ياد كرده ولى عده مشخص براى ايشان ذكر ننموده است. از راه نقل قطعى، شماره ايشان به دست نيامده جز اين كه در روايت معروف كه ازابي ذر غفارى از پيغمبر اكرم (ص) است، عدد ايشان صد و بيست و چهار هزار تعيين شده است.

9 - پيغمبران اولوالعزم صاحبان شريعت

به حسب آن چه از قرآن كريم استفاده مي شود، همه پيغمبران خدا شريعت نياورده اند بلكه پنج نفر از ايشان كه حضرات نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (ص) هستند اولوالعزم و صاحبان شريعت مي باشند و ديگران در شريعت، تابع اولوالعزم بوده اند.

خداى متعال در كلام خود مي فرمايد "شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى" (164) سوره شورى آيه 12 و مي فرمايد "و اذا اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى ابن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا" (165) سوره احزاب آيه7.

-10 نبوت محمد (ص)

آخرين پيغمبران خدا حضرت محمد (ص ) مي باشد كه صاحب كتاب و شريعت است و مسلمانان به وى ايمان آورده اند. حضرت محمد (ص ) پنجاه و سه سال پيش از شروع تاريخ هجرى و قمرى در شهر مكه از حجاز در ميان خانواده بني هاشم از قريش كه گرامي ترين خانواده عربى شناخته مي شد, تولد يافت .

پدر آن حضرت، عبدالله و مادرش آمنه نام داشت و در همان اوايل كودكى پدر و مادر را از دست داد و در كفالت جد پدرى خود عبدالمطلب قرار گرفت و به زودى عبدالمطلب نيز بدرود زندگى گفت و عمويش ابوطالب به سرپرستى او قيام كرده او را به خانه خود آورد. آن حضرت در خانه عموى خود بزرگ شد و ضمنا پيش از بلوغ با عموى خود همراه مال التجاره، سفر شام مى كرد.

آن حضرت درس نخوانده بود و نوشتن ياد نگرفته بود ولى پس از بلوغ و رشد، به عقل و ادب و امانت معروف شد و در نتيجه عقل و امانت، يكى از بانوان قريش كه به ثروت معروف بود او را سرپرست اموال خود قرار داد و اداره امر تجارت خود را به او واگذار كرد .

آن حضرت سفرى ديگر نيز با مال التجاره به شام نمود و در اثر نبوغى كه از خود نشان داد، سود فراوانى عائد گرديد و ديرى نگذشت كه آن بانو پيشنهاد ازدواج به آن حضرت نمود و او نيز پذيرفت و پس از ازدواج كه در بيست و پنج سالگى آن حضرت واقع شد تا سن چهل سالگى در همان حال بود و شهرت به سزائى در عقل و امانت پيدا كرد جز اين كه بت نپرستيد (با اينكه مذهب معمولى عرب حجاز، بت پرستى بود) و گاهى به خلوت رفته با خدا به راز و نياز مي پرداخت. تا در سن چهل سالگى كه در غار حراء (غارى است در كوه هاى تهامه در نزديكى مكه) خلوت كرده بود از جانب خداى متعال براى نبوت برگزيده شد و
مأموريت تبليغ يافت و اولين سوره قرآنى (سوره علق) بر وى نازل شد و همان روز به خانه خود مراجعت و در راه، پسر عموى خود على بن ابيطالب را ديد و پس از بيان واقعه، على (ع) به وى ايمان آورد و پس از ورود به منزل، همسرش نيز اسلام را پذيرفت.

پيغمبر اكرم (ص) براى اولين بار كه گروه مردم را دعوت كرد با عكس العمل طاقت فرسا و دردناكى روبرو شد و ناچار پس از آن مدتى دعوت سرى مي كرد تا دو باره مأ مور شد كه خويشاوندان بسيار نزديك خود را دعوت كند ولى اين دعوت نتيجه اى نداد و كسى از آنان جز على بن ابيطالب به وى ايمان نياورد.

ولى طبق مداركى كه از ائمه اهل بيت (ع) نقل و به استناد اشعارى كه از ابوطالب در دست است، شيعه معتقد است كه وى به اسلام گرويده بود ولى چون يگانه حامى پيغمبر اكرم بود،ايمان خود را از مردم كتمان مي فرمود تا قدرت ظاهرى خود را پيش قريش حفظ كند. پس از آن پيغمبر اكرم طبق مأموريت خدائى به دعوت علنى پرداخت. شروع دعوت علنى توأم بود با شروع سخت ترين عكس العمل و دردناكترين آزارها و شكنجه ها از ناحيه اهل مكه نسبت به پيغمبر اكرم (ص) و مردمانى كه تازه مسلمان شده بودند تا سخت گيرى قريش به جائى رسيد كه گروهى از مسلمانان خانه و زندگى خود را ترك نموده به حبشه مهاجرت كردند و پيغمبر اكرم (ص) با عموى خود ابوطالب و خويشاوندان خود از بني هاشم سه سال در شعب ابوطالب (حصارى بود در يكى از دره هاى مكه) در نهايت سختى و تنگى متحصن شدند و كسى با آنان معامله و معاشرت نمي كرد و قدرت بيرون آمدن نداشتند.

بت پرستان مكه با اين كه هرگونه فشار و شكنجه از زدن و كوبيدن و اهانت واستهزاء و كار شكنى در حق وى روا مي داشتند.

گاهى نيز براى اين كه او را از دعوت خود منصرف كنند از راه ملاطفت پيش آمده وعده مال هاى گزاف و رياست و سلطنت به وى مي دادند ولى پيش آن حضرت وعده و وعيد آنان مساوى بود و جز تشديد همت و تصميم عزيمت نتيجه اى نمي بخشيد. در يكى از مراجعه هائى كه به آن حضرت كرده و وعده مال گزاف و رياست مي دادند آن حضرت بعنوان تمثيل به آنان فرمود اگرخورشيد را در كف راست و ماه را در كف چپ من بگذاريد از فرمانبردارى خداى يگانه و انجام مأ موريت خود روى برنخواهم تافت .

در حوالى سال دهم بعثت كه آن حضرت از شعب ابي طالب بيرون آمد كمى بعد از آن ابوطالب عمو و يگانه حامى وى بدورد زندگى گفت و همچنين يگانه همسر با وفاى وى درگذشت.

ديگر براى آن حضرت هيچ گونه امن جانى و پناهگاهى نبود. بالاخره بت پرستان مكه نقشه محرمانه اى براى كشتن وى طرح كرده شبانه خانه اش را از هر سوى به محاصره درآوردند كه آخر شب ريخته در بستر خواب قطعه قطعه اش كنند.

ولى خداى متعال مطلع اش ساخته به هجرت يثرب مأمورش كرد. آن حضرت، على (ع ) را در بستر خواب خود خوابانيد. شبانه به نگهدارى خدائى، از خانه بيرون آمد و از ميان گروه دشمنان بگذشت و در چند فرسخى مكه به غارى پناهنده شد و پس ازسه روز كه دشمنان به هر سوى گشته و از دست گيرى او نوميد شده به مكه بازگشتند، از غار بيرون آمده راه يثرب را در پيش گرفت .

اهل يثرب(مدينه) كه بزرگانشان پيش از آن به آن حضرت ايمان آورده و بيعت كرده بودند مقدمش را با آغوش باز پذيرفتند و جان و مال خودشان را در اختيارش گذاشتند.

آن حضرت براى اولين بار در شهر يثرب يك جامعه كوچك اسلامى تشكيل داده باطوایف يهود كه در شهر و اطراف آن ساكن بودند و همچنين با قبائل نيرومند عرب آن نواحى پيمان ها بست و به نشر دعوت اسلامى قيام فرمود و شهر يثرب به "مدينة الرسول" معروف شد .

اسلام روز بروز رو به توسعه و ترقى پيش مي رفت و مسلمانانى كه در مكه در چنگال بيدادگرى قريش گرفتار بودند تدريجا خانه و زندگى خود را ترك كرده به مدينه مهاجرت نمودند و پروانه وار به دور شمع وجود پيغمبر اكرم (ص) گرد آمدند و "مهاجرين" ناميده شدند چنانكه ياوران يثربى آن حضرت به "انصار" شهرت يافتند.

اسلام با سرعت تمام پيشرفت مي كرد ولى با اين حال بت پرستان قريش و طوائف يهود حجاز از كارشكنى و ماجراجوئى هيچ گونه فرو گذارى نمي كردند و به دستيارى گروه منافقين كه در داخل جمعيت مسلمانان بودند و به هيچ سمت خاصى شناخته نمي شدند هر روز مصيبت تازه اى براى مسلمانان بوجود مي آوردند تا بالاخره كار به جنگ كشيد و جنگ هاى بسيارى ميان اسلام و وثنيت(بت پرستي) عرب و يهود اتفاق افتاد كه در اغلب آنها پيروزى با لشگر اسلام بود.

شماره اين جنگ ها به هشتاد و چند جنگ بزرگ وكوچك مي رسد و در همه جنگ هاى بزرگ مانند جنگ بدر و احد و خندق و خيبر و غير آنها پيغمبر اكرم (ص) شخصا حاضر معركه جنگ مي شد و در همه جنگ هاى خونين بزرگ و بسيارى از جنگ هاى كوچك گوى پيروزى به دست على (ع) ربوده مي شد و تنها كسى بود كه هرگز در جنگى از آن همه جنگ ها پا به عقب نگذاشت و در همه اين جنگ ها كه در مدت ده سال پس از هجرت در گرفته از مسلمانان كمتر از دويست و از كفار كمتر از هزار تن كشته شده است .

در اثر فعاليت آن حضرت و فداكاري هاى مهاجرين و انصار در مدت ده سال پس از هجرت, اسلام شبه جزيره عربستان را فرا گرفت و نامه هاى دعوتى به پادشاهان كشورهاى ديگر مانند ايران و روم و مصر و حبشه نوشته شد. آن حضرت در زى فقرا مي زيست و با فقر افتخار مي كرد و لحظه اى از وقت خودرا بيهوده نمي گذرانيد بلكه وقت خود را سه بخش كرده بود .

بخشى اختصاص به خدا داشت و با عبادت و ياد خدا مي گذاشت و بخشى به خود و اهل خانه و نيازمندي هاى منزل مي پرداخت و بخشى از آن مردم بود و در اين بخش به نشر و تعليم معارف دينى و اداره امور جامعه اسلامى و اصلاح مقاصد آن و سعى در رفع حوائج مسلمين و تحكيم روابط داخلى و خارجى و ساير امور مربوطه مي پرداخت .

آن حضرت پس از ده سال اقامت در مدينه در اثر سمى كه زنى يهودى در غذا به وى خورانيده بود نقاهت پيدا نمود پس از چند روز رنجورى رحلت فرمود و چنان كه در رواياتى وارد است آخرين كلمه اى كه از زبانش شنيده شد توصيه براي بردگان و زنان بود.

11 - پيغمبر اكرم (ص) و قرآن

از پيغمبر اكرم (ص) نيز مانند ساير پيغمبران معجزه مي خواستند و آن حضرت نيز وجود معجزه را در پيغمبران تأ ييد مي كرد چنان كه در قرآن كريم بالصراحه تأ ييد شده .

از آن حضرت معجزات بسيارى رسيده كه نقل برخى از آنها قطعى و قابل اعتماد مي باشد ولى معجزه باقيه آن حضرت كه هم اكنون زنده است همانان قرآن كريم است كه كتاب آسمانى اوست. قرآن كريم كتابى است آسمانى كه به شش هزارو چند صد آيه مشتمل است و به صدو چهارده سوره بزرگ و كوچك تقسيم مي شود .

آيات كريمه قرآنى در مدت بيست و سه سال ايام بعثت و دعوت پيغمبر اكرم (ص) تدريجا نازل شده و از كمتر از يك آيه تا يك سوره تمام, در حالات مختلفه شب و روز, سفر و حضر و جنگ و صلح و روزهاى سخت و لحظات آسودگى وحى گرديده است .

قرآن كريم در آيات بسيارى با صراحت لهجه خود را معجزه معرفى مي كند و عرب آن روز را كه به شهادت تاريخ به راقي ترين درجات فصاحت و بلاغت رسيده بود و درشيرينى زبان و روانى بيان پيشتازان ميدان سخنورى شمرده مي شدند به معارضه و مبارزه مي طلبد و مي گويد: اگر چنين مي پنداريد كه قرآن كريم سخن بشر و ساخته خود محمد (ص) است يا از كسى ياد گرفته و تعليم يافته مانند او را يا مانند ده سوره یا يك سوره از سورهاى آن را بياورند و از هر وسيله ممكن در اين كار استفاده كنند سخنوران نامى عرب پاسخى كه در برابر اين درخواست آماده كردند اين بود كه گفتند: قرآن سحر است و از عهده ما بیرون.

قرآن كريم تنها از راه فصاحت و بلاغت تحدى(هماورد طلبي) نمي كند و به معارضه نمي طلبد بلکه گاهى از جهت معنى نيز پيشنهاد معارضه مي نمايد و به نيروى فكرى همه جن و انس تحدى مي نمايد
زيرا كتابى است كه به برنامه كامل زندگى جهان انسانى مشتمل است و اگر به دقت كنجكاوى شود اين برنامه وسيع و پهناور كه هر گوشه و كنار اعتقادات و اخلاق و اعمال بيرون ازشمار انسانيت را فرا گرفته و به تمام دقايق و جزئيات آن رسيدگى مي نمايد همانا (حق) قرار داده و آن را (دين حق) ناميده (اسلام دينى است كه مقررات آن از حق و صلاح واقعى سرچشمه مي گيرد نه از خواست و تمايل اكثريت مردم يا دلخواه يك فرد توانا و فرمانروا) .

اساس اين برنامه وسيع گرامي ترين كلمه حق كه ايمان به خداى يگانه باشد، قرار داده شده و همه اصول و معارف از توحيد استنتاج گرديده است و از آن پس پسنديده ترين اخلاق انسانى از اصول معارف استنتاج و جزء برنامه شده است. و از آن پس كليات و جزئيات بيرون از شمار اعمال انسانى و اوضاع و احوال فردى و اجتماعى بشر بررسى و وظائف مربوط به آن ها كه از يگانه پرستى سرچشمه مي گيرد تنظيم گشته است .

در آئين اسلام، ارتباط و اتصال ميان اصول و فروع به نحوى است كه هر حكم فرعى از هر باب باشد اگر تجزيه و تحليل شود به همان كلمه توحيد تنها بر مي گيرد و كلمه توحيد نيز با تركيب همان احكام و مقررات فرعى مي شود .

البته گذشته از تنظيم نهائى چنين آئين پهناورى با چنين وحدت و ارتباط حتى تنظيم فهرست ابتدائى آن نيز از نيروى عادى يك نفر از بهترين حقوق دانان جهان در حال عادى بيرون است چه برسد به كسى كه در زمان ناچيزى در ميان هزاران گرفتارى جانى و مالى و شخصى و عمومى و جنگ هاى خونين و كار شكني هاى خارجى و داخلى قرار گيرد و بالاخره در برابر جهانى تنها بيفتد .

گذشته از اينكه پيغمبر اكرم (ص) آموزگارى نديده بود و خواندن و نوشتن ياد نگرفته بود و پيش از دعوت دو سوم زندگى خود را در ميان قومى به سر برده بود كه از فرهنگ، عارى بودند و بوئى از مدنيت و حضارت(تمدن) نشنيده بودند و در زمينى بي آب و علف و هوائى سوزان با پست ترين شرائط زندگى مي كردند و هر روز زير تسلط يكى از دول همجوار خود مي رفتند.

گذشته از اين ها قرآن كريم از راه ديگر تحدى مي كند و آن اين است كه اين كتاب تدريجا با شرائطى كاملا مختلف و گوناگون از گرفتارى و آسودگى و جنگ و صلح و قدرت و ضعف و غير آن ها در مدت بيست و سه سال نازل شده است اگر از جانب خدا نبود و ساخته و پرداخته بشر بود تناقض و تضاد بسيارى در آن پديد مي آمد و ناگزير آخر آن از اولش بهتر و مترقي تر بود چنان كه لازمه تكامل تدريجى بشر همين است و حال آن كه آيات مكى اين كتاب با آيات مدنى آن يك نواخت مي باشد و آخرش از اولش متفاوت نيست و كتابى است متشابه الاجزاء و در قدرت بيان حيرت انگيز خود، به يك نسق.
ادامه دارد...
مجله خواندنی ها
مجله فرارو