رضا داوري اردکاني سال 1312 در اردکان استان يزد زاده شد.
وي فلسفهدان، رييس فرهنگستان علوم ايران و از چهرههاي شاخص عرصه فکر و انديشه فلسفي به شمار ميآيد.
او هماکنون عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي و استاد دانشگاه تهران است. دکتر داوري در اين مطلب سعي كرده به عملکرد فرهنگستان علوم طي دو دههيي که استقرار يافته بپردازد. دکتر داوري همچنين به اهميت، جايگاه و اهداف فرهنگستان در اين مقاله اشاراتي داشته است.
دکتر داوري بيش از 30 کتاب از جمله تاليف و ترجمه در حوزه فلسفه و انديشه در کارنامه کاري خود دارد که اين ميزان علاوه بر صدها مقاله فلسفي در اين سالهاست. وي در سالهاي 75 و 76 استاد نمونه کشور شد. پس از آن استاد ممتاز دانشگاه تهران شده و در سال 81 به عنوان چهره ماندگار برگزيده شد.
کسب نشان درجه يک دانش از رياست جمهوري در سال 84 و کسب عنوان فارابيشناس برجسته ايران و دريافت تنديس ويژه فارابي در نخستين جشنواره بينالمللي فارابي از رياست جمهوري در سال 86 از ديگر افتخارات اين استاد است. رياست فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران از سال 77 تاکنون، عضويت در شورايعالي انقلاب فرهنگي، سرپرستي کميسيون ملي يونسکو در ايران، عضويت در هيأت امناي فرهنگستانهاي جمهوري اسلامي ايران، عضويت در هيأت امناي دانشگاه تهران، عضويت در شورايعالي برنامهريزي آموزشي، عضويت در هيأت امناي بنياد ايرانشناسي، رياست هيأت حمايت از کرسيهاي نظريهپردازي، نقد و مناظره، عضويت در شوراي فرهنگ عمومي و ... از سوابق مديريتي داوري اردکاني است.
کارنامه بیست سال فرهنگستان علوم را به به قلم استاد اردکانی می خوانیم:
امسال عمر فرهنگستان علوم از 20 گذشت. پس فرهنگستان دوران نوجواني را پشت سرگذاشته است و كمكم بايد منتظر باشيم تا آثار وجود آن بتدريج ظاهرتر شود. البته صرف گذشت زمان براي رسيدن يك سازمان به مقامي كه در اساسنامه برايش پيشبيني شده است كافي نيست.
فرهنگستان كانون تفكر و تحقيق و مشاور مراجع سياستگذاري علم است و سخني كه ميگويد بايد در گوش اين مراكز و مراجع بگيرد. اگر در 20سال اخير فرهنگستان چنانكه بايد شناخته نشده است وجهي جز اين ندارد كه ما هنوز در ساحت علم و پژوهش از مرحله گردهبرداري از روي مدلهاي شايع عبور نكردهايم و با مساله و مشكل مواجه نشدهايم بنابراين نيازي به بحث و فحص نداشتهايم و هنوز هم چنان كه بايد نداريم. خوشبختانه اين بينيازي دايم نيست و كمكم نشانههاي فرارسيدن دوران نياز و نيازمندي هم پديدار شده است.
شايد پيدايش انديشه تاسيس فرهنگستان هم با ظهور اين نياز به نحوي تناسب داشته است، معهذا چون هنوز نياز مزبور به خودآگاهي ما راه نيافته است، فرهنگستان (آكادمي) برايمان قدري بيگانه و شايد زايد و تشريفاتي است.
پس بيوجه نيست كه حتي بعضي مراكز علمي و فرهنگي و بسياري از اشخاص اهل دانش و سياست فرهنگستان را نميشناسند. اين نشناختن دو وجه دارد: يك صورت نشناختن اين است كه از وجود فرهنگستان بيخبر باشند يا اگر خبري دارند، ندانند كه كارش چيست و براي چه تاسيس شده و تاكنون چه كرده است. وجه ديگر نشناختن بيخبري از وجود و سازمان و كار فرهنگستان نيست، بلكه اشتباه آن با دانشگاه و پژوهشگاه و تلقي آن مثلا به عنوان كارخانه معجزهگر توليد علم است. اين بيگانگان نميدانند كه فرهنگستان به وجود نيامده است كه با معجزه كشور را به قلههاي علم برساند، بلكه آمده است كه بپرسد و تحقيق كند كه با علم چه سر و كاري داريم و در راه علم به كجا رسيدهايم و مسائلمان چيست و كدامهاست و چه ميتوانيم و بايد بكنيم.
فرهنگستان مجمع جمعي از بزرگترين دانشمندان كشور است، اما اين دانشمندان براي پژوهشهاي علمي تخصصي به اينجا نيامدهاند، البته آنها پژوهشگران بزرگند و چون در پژوهشهاي علمي موفق بودهاند، به عضويت فرهنگستان درآمدهاند چنانكه اگر بخواهيم آثار اعضاي پيوسته و وابسته فرهنگستان را فهرست كنيم، شايد اين فهرست دهها مجلد بشود.
بسيار اتفاق افتاده است كه وقتي پرونده يك داوطلب عضويت مطرح شده ، صفحات فهرست آثار او از 50 متجاوز بوده است. پس اعضاي فرهنگستان به اينجا نميآيند كه پژوهشهاي خود را آغاز كنند، آنها پژوهشگران ممتازند كه آمدهاند با تكيه بر علم و تجربه خود از طريق تبادل نظر براي پيشبرد علم كشور، راه بجويند و اگر موانعي در راه پيشرفت وجود دارد بينديشند كه چگونه ميتوان و بايد آنها را از سر راه برداشت. در اين مورد و بطور كلي درباره تاريخ و فرهنگ، تلقي مكانيكي نبايد داشت.
يعني نبايد گمان كرد كه فرهنگستان يا هر سازمان و مرجع ديگري ميتواند دستورالعملهايي صادر كند و اهل دانش و پژوهش و سازمانهاي علمي- پژوهشي با اجراي بيدرنگ آنها علم را به سرعت پيش ببرند. چنين هم نيست كه انديشيدن به شرايط پژوهش، وظيفه اختصاصي فرهنگستان باشد.
همه دانشمندان و سازمانهاي علمي در رفع دشواريهاي راه علم ميكوشند. امتياز فرهنگستان اين است كه جمعي از نخبگان علمي و دانشمندان رشتههاي مختلف براي همكاري در يك انجمن گرد آمدهاند و در مسائل مشترك حوزههاي پژوهش با هم به تبادل?نظر ميپردازند. يكي از امتيازهاي فرهنگستان در قياس با دانشگاهها و پژوهشگاهها اين است كه در آن ديوار جدايي ميان دانشمندان وجود ندارد يا نبايد وجود داشته باشد، گويي يك وظيفه به زبان نيامده فرهنگستان اين است كه نقص جدايي موجود ميان دانشكدهها و گروههاي آموزشي را تا حدي تدارك كند.
در همه دانشگاهها و دانشكدههاي سراسر روي زمين ميان دانشكدهها و گروههاي آموزشي ديوار جدايي كشيده شده است. آكادمي?ها كه معدودي از ممتازترين دانشگاهيان و صاحبنظران در آنجا گرد آمدهاند، اگر ديوار جدايي را از دانشگاه به آكادمي نياورند، همكاريشان موثرتر خواهد بود.
اكنون هر يك از اعضاي فرهنگستان اگر به تجربه همكاري در فرهنگستان بينديشند ميتوانند گواهي بدهند كه درك و نظرشان نسبت به رشتههاي علمي گوناگون تا چه اندازه تغيير كرده است. من خود طي اين 20سال به نحو مستقيم و غيرمستقيم بسيار چيزها از همنشيني با دانشمندان عضو فرهنگستان آموختهام كه اگر در فرهنگستان نبودم از آنها محروم ميماندم.
حاصل اين آزمودهها و آموختهها را نيز در چندين مجلد كه بالغ بر هزار صفحه ميشود نوشتهام. شايد همه اين دستاوردها در قياس با عظمت كاري كه بايد صورت گيرد و راه درازي كه بايد طي شود، بسيار ناچيز باشد، اما نفس اعتنا به يك امر تاريخي و كوشيدن براي طرح مسائل زمان و روشن كردن راه آينده اهميت دارد و حتي ميتوان آن را يك ضرورت دانست و وقتي ضرورت پيشآيد، ديگر از اهميت و بياهميت بودن نميتوان گفت. چرا ميگوييم كه طرح مساله سير و رشد علم در كشور نه فقط مهم، بلكه يك ضرورت است؟ بر وفق انديشه عادي و آراي همگاني هيچ مشكلي در راه علم وجود ندارد.
ما هم كه اكنون ميليونها دانشجو و دهها هزار استاد و دانشمند داريم و پيشرفتهايي در علم و پژوهش داشتهايم، هنوز احيانا ميپنداريم كار علم كشور با افزايش تعداد مقاله تمام ميشود و اگر نقايصي مثل نبودن ارتباط ميان علم و پژوهش با صنعت و كشاورزي و مديريت و اقتصاد وجود دارد، ميتوان با تذكر و نصيحت آنها را رفع كرد.
اظهارنظرهايي كه درباره فرهنگستان علوم شده است غالبا بر اين پندار مبتني است كه اين مجمع علمي بايد فاصله 200ساله تاريخ علم را طي چند سال بپيمايد و كشور را پر از دانش و پژوهش كند. ما 200سال ميانديشيدهايم كه با اتخاذ تدبير و تصميم سياسي و اقدام رسمي مشكل علم را رفع ميكنيم، اما تصميم ها و تدبيرها تقريبا بياثر بوده است. آيا از اين تجربه آموختهايم كه از تصميمگيري قبل از تامل و تفكر خودداري كنيم و با صبر و تامل مشكلات و موانع راه علم و پژوهش را بشناسيم و بكوشيم راه رفع آنها و فراهم كردن شرايط استقرار علم را بيابيم؟ از جمله اوصاف عصر ما اين است كه در آن از گذشته و تاريخ عبرت نميتوان گرفت و ميبينيم كه عبرت نگرفتهايم و نميگيريم. به كارنامه فرهنگستان برگرديم.
نخستين مسالهيي كه در فرهنگستان علوم طرح شد اين بود كه علوم در كشور ما چه وضعي دارند. اين مطلب كه در نخستين جلسه مجمع فرهنگستان علوم پيشنهاد شد در ابتدا چندان مورد اعتنا قرار نگرفت، اما بتدريج معلوم شد كه اين توجه و تذكر براي طراحي راه آينده لازم است. در دهههاي اخير مراكز علمي ما قدم در راه پژوهش گذاشتهاند و البته هنوز به منزل قرار و ثبات هم نرسيدهاند. اين قرار و ثبات وقتي حاصل ميشود كه منزل آينده كم و بيش معين و راه آن ممهد شده باشد. ما هنوز در مرحله پژوهش مطلقيم.
يعني بيشتر به پژوهش بطور كلي – و هر چه باشد مهم نيست- اهتمام داريم و كمتر انديشيدهايم كه در چه ابوابي و براي چه پژوهش بايد كرد و كدام پژوهشها لازمند و بايد مقدم باشند.
براي بيرون شدن از اين وضع هم به ذكر كلياتي از اين قبيل كه علم را بايد بومي كرد و فاصله ميان علم و صنعت را از ميان برداشت اكتفا كردهايم و غافل بودهايم كه كسي از اين تذكرها و پندها بهره نميبرد. فرهنگستان از ابتدا كوشيده است كه اولا از صدور دستورالعملهاي بسيار كلي خودداري كند و حتي در مواردي كه بيانيه (مثلا درباره آب يا محيط زيست) مينويسد، سعي كرده است وضع و شرايط موجود را در نظر آورد و راههاي مشخص پيمودني نشان دهد.
ثانيا از برگزاري سمينارهاي پرخرج كه در آن بيشتر به جاي بحث دقيق، خطابههاي علمي ايراد ميشود، خودداري كند. بويژه كه وظيفه ما هم برگزاري كنفرانس علمي و سمينار نبوده است و نيست. اعتبار و بودجهيي هم براي اين كار نداشتيم.
اگر فيالمثل سمينار «كلونينگ (شبيهسازي)» برگزار كرديم براي اين بود كه بدانيم اين رشته علمي (كه بعضي از نامداران آن در كشورهاي ديگر هم ايراني هستند) در جهان علم چه وضعي دارد و ما براي مشاركت در آن چه امكاناتي داريم و چه ميتوانيم بكنيم. يا ميزگرد «اصلاح پول ملي» را براي اين ترتيب داديم كه حاصل بحث جمعي از اقتصاددانان را به متصديان امور پولي و بانكي كشور اعلام كنيم و در روشن كردن يك مساله روز همكاري كرده باشيم. در كار علم تعادل را بايد حفظ كرد؛ يعني نه به مسائل كشور بياعتنا بود و نه از فكر استقرار علم به صورت يك نظام مربوط و هماهنگ با زندگي مردمان غافل شد.
فرهنگستان هم ميتواند و بايد براي رسيدن به اين مقام بكوشد. چنانكه اشاره شد در دهههاي اخير پژوهشهاي علمي بالنسبه مهمي در كشور صورت گرفته است، اما اين كارها را بايد در يك نظم و نظام جمع آورد تا پژوهشها صورت اتفاقي و موقعي نداشته باشد و حاصل تواناييهاي علمي، تخصصي و شخصي بعضي دانشمندان ممتاز نباشد، زيرا اگر علم در نظام خاص قرار نگيرد آثاري كه بايد بر آن مترتب نميشود.
در همه مناطق جهان به اصطلاح جهاني شده دانشمنداني هستند يا ميتوانند باشند كه از عهده پژوهشهاي راهگشا برميآيند، ولي از آنجا كه بهرهبرداري از آثار و نتايج پژوهش در يك سيستم علمي – تكنيكي صورت ميگيرد، هر پژوهشي بايد با مجموعهيي از پژوهشهاي مختلف پشتيباني شود. پيشرفت علم در جهان توسعهيافته با اين هماهنگي و تناسب و بدون برنامهريزي صورت گرفته است، اما اكنون استقرار و پيشرفت علم جز با طرح برنامه و پيروي از آن صورت نميگيرد و پيداست كه در چنين جهاني علم هم برنامهريزي ميخواهد. برنامه علم چگونه بايد تدوين شود و چگونه ميتوان پژوهشها را متناسب و هماهنگ كرد.
ما هنوز پاسخ اين پرسش را نميدانيم و چون تا سالهاي اخير كساني بودند كه طرح اين پرسشها را بيهوده و غيرلازم و حتي مزاحم ميدانستند و شايد هنوز هم چنين كساني باشند، انديشيدن به آن دشوار بود و فرهنگستان به آساني نميتوانست آن را در دستور كار خود قرار دهد، ولي زمان، آشكاركننده است. ما اكنون كم و بيش متذكر شدهايم كه بايد با توجه به امكانها و تواناييها و برحسب نيازي كه كشور به پژوهش دارد، برنامه علم را تدوين كنيم.
مسائل علم زاييده علايق و سليقههاي شخصي نيست، بلكه اشخاص دانشمند مسائل را از عالم زندگي خود ميگيرند و به جهان خاص علم ميبرند. در جامعهيي كه نياز به پژوهش احساس نشود دانشمندان هم مسالهيي ندارند كه به پژوهش و حل آن بپردازند. ما كه تا چند دهه قبل پژوهش نداشتيم نيازي هم به آن احساس نميكرديم و تا نياز نباشد طلب هم نيست. در اين اواخر نشانههايي از نياز به علم پديدار شده است. همين كه ما سازمانهاي علمسنجي داريم و به نشر آثار و مقالات و كتب اهميت ميدهيم، نشانه وجهي از نيازمندي به علم است.
ولي ممكن است اين نيازمندي كمتر به شرايط توسعه اجتماعي- اقتصادي و بيشتر به جهاني شدن اطلاعات علمي و تكنولوژي مصرفي بازگردد و البته جهات روانشناسي و تبليغاتي هم در اين امر ميتواند دخيل باشد. در هر صورت اين نياز از هر جا آمده باشد، اكنون كم و بيش در جامعه اهل دانش كشور احساس ميشود. اين نياز را بايد شناخت و در برآوردن آن كوشيد، ولي اين كار آسان نيست.
فرهنگستان بنا را بر اين گذاشت كه علم با انباشتن معلومات و پژوهشهاي متفرق حاصل نميشود و اين همه بايد در يك نظام جمع شود، به اين جهت به بررسي وضع علم در كشور و شرايط پيشرفت آن پرداخت و اكنون هم، همه گروههاي علمي فرهنگستان مطالعه ميكنند كه ببينند در دهههاي اخير سير علم در جهان چگونه بوده و مناسبترين راههاي رسيدن به يك نظم و نظام در آموزش و پژوهش در كشور ما كدامهاست.
ولي پيش از همه ميبايد شرايط موجود را بشناسيم و بدانيم كه اگر پراكندگي و اضطرابي وجود دارد از كجاست و چگونه ميتوان تناسبي در پژوهشها به وجود آورد. چنانكه قبلا اشاره شد يكي از مشكلات فرهنگستان اين است كه ماهيتي متفاوت با دانشگاه و پژوهشگاه دارد، اما اساسنامهاش از سنخ و جنس اساسنامه دانشگاه و پژوهشگاه است.
به عبارت ديگر اساسنامه فرهنگستان با نظر به نظام دانشگاهي تدوين شده است، چنانكه ما اكنون مثل دانشگاهها، گروههاي علمي تخصصي داريم. نظر من از ابتدا اين بود كه گروههاي علمي فرهنگستان مثل كميسيونهاي مجلس متناسب با وظايف فرهنگستان تشكيل شود، اما به هر حال اساسنامه موجود بايد راهنماي عمل ما باشد.
اساسنامه دست ما را براي تشكيل كارگروههايي مناسب هر مساله و مشكل باز گذاشته است. از مدتي پيش اين كارگروهها در فرهنگستان تشكيل شده است. اين كارگروهها به مسائلي چون ارتباط دانشگاهها و انجمن?هاي علمي و ارزيابي كنفرانسها و مسائل محيط زيست و... ميپردازند.
از ابتداي كار هم فرهنگستان به رعايت تناسب و تعادل ميان پژوهشهاي نظري و توجه به رفع مشكلات كشور به مدد علم ملتزم بوده است. به اين جهت شايد پژوهش انجام شده در فرهنگستان و مسائل و مباحثي كه در سمينارهاي بيسر و صدايش مطرح شده است، بتواند مدل و رهآموزي در تدوين برنامه پژوهش كشور باشد. ما براي طرح مسائل نان و آب و هوا و محيط زيست و غذا و ترافيك و خودرو و انرژي و مصرف و اسراف و پول كشور و خشكسالي و اخلاق اهل علم و... سمينارهايي ترتيب دادهايم و از كارشناسان و متخصصان دعوت كردهايم و نظر دستاندركاران را پرسيدهايم، شايد در همه اين بحث و فحص?ها به نتايج قطعي نرسيده باشيم، اما در روشن ساختن مسائل موفق بودهايم.
مختصر بگويم در مباحثات علمي فرهنگستان علاوه بر فراهم آمدن اطلاعات مفيد مهمترين مسائل كشور نيز طبقهبندي شده است.
مباحث و مسائلي هم هست كه بيشتر به آينده علم كشور ارتباط دارد، اينها مسائل مرزي علم است كه ميتوانيم و بايد به آنها بپردازيم.
در همان زمان كه پژوهشهاي شبيهسازي تازه آغاز شده بود، فرهنگستان به اهتمام گروه دامپزشكي سمينار بسيار مفيد و پرثمر «كلونينگ» را ترتيب داد، همچنين در باب «ميان رشتهاي?ها» و علومي كه عين تكنولوژي هستند (مثل بيوتكنولوژي و نانوتكنولوژي) مجالس بحث ترتيب داد و با كار خود خطي براي جهت دادن به سير پژوهش رسم كرد.
توجه به جامعه علم و فهرست كردن مسائل عمده پژوهش و طبقهبندي آنها اگر عين برنامهريزي علم نباشد، مقدمه و زمينه آن است. ما اكنون نياز داريم كه تكنولوژي و مديريت و آموزش و اقتصادمان را هر چه بيشتر با علم آشنا كنيم و از اين منزل آشنايي به مرزهاي علم بنگريم. تاسيس و توسعه مراكز علمي هم بايد با توجه به اين معني صورت گيرد، ولي شرط تحقق همه اينها اين است كه بتوانيم از گذشته و تاريخ درس بياموزيم و مشكل را آسان نينگاريم.
فرهنگستان علوم گرچه ممكن است با همه سخناني كه اين دانشجوي فلسفه ميگويد موافق نباشد، از فلسفه رو نگردانده و سعي كرده است به شرايط لازم براي پيشرفت علم بينديشد. مدعي نيستم كه هر چه ميبايد انجام شده است. شايد هر يك از ما اعضاي فرهنگستان وقتي به 20سال پيش برميگرديم به ياد آوريم كه اميدمان به كاري كه ميبايد انجام شود بيش از اين بود كه هماكنون انجام شده است، ولي صرفنظر از دشواريهاي تاريخي كه به آن اشاره شد، آيا در جايي، مقامي يا سازماني هست كه بگويد همه آنچه ميبايد در مدت 20سال در آنجا انجام شود صورت پذيرفته و هيچ نقص و قصور و فتوري در كارها نيست؟
عمده مطلب اين است كه يك سازمان علمي با تواضع عالمانه به كار خود بپردازد. در اين صورت حتي اگر به جايي نرسد باز نميتوان گفت كه شكست خورده است، زيرا در كار و راه علم شكست هم پيروزي يا مقدمه آن است. اينكه كسي بداند در تقاطع راههاي بسيار، كدامها به مقصد نميرسد، دانشش را ناچيز نبايد دانست. فرهنگستان علوم از ابتدا با توجه به ماهيت علم كه دگرگونكننده و كارساز است، اما از وسيله شدن سر باز ميزند و براي مستقر شدنش خانه مناسب و شرايط خاص ميطلبد، كوشيده است در تدوين برنامه علم كشور شريك باشد. جلوههايي از اين سعي را بويژه در اظهارنظرهايي كه درباره برنامههاي توسعه و نقشه جامع علمي كشور شده و در پژوهشهاي ناتمامي كه درباره وضع علم در ايران صورت گرفته است، ميتوان يافت.
پينوشت: اين مقاله خلاصهيي از «سخن اول» خبرنامه داخلي شماره 38 (بهار 1390) فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران است كه از سوي دكتر داوري?اردكاني، رياست محترم فرهنگستان علوم در اختيار روزنامه اعتماد قرار گرفته است. بدين لحاظ از ايشان و آقاي علي پزشكي، مدير روابط عمومي فرهنگستان تشكر ميشود.