bato-adv
کد خبر: ۸۴۷۵

فیدل کاسترو، سرمربی تیم ملی ایران!

زیرگذر، م.ف.
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۷ - ۰۴ اسفند ۱۳۸۶

همانطوری که قبلا هم گفته بودم، چون در سنوات اخیر (البته دو سه سالی بیشتر نمی شود) با پوست و گوشت و استخوان و سایر اعضا و جوارحم فهمیده ام که عنصر شریفِ "روداری" بر هر درد بی درمانی دواست و با این اکسیر اعظم می شود مملکتی را هم به دلخواه راه برد، چه برسد به یک ستون طنز ساده، از این رو اصولا ستون زیرگذر و سایر ستون هایی که به کف با کفایت این م.ف. باشد هیچ نظم و نسق و انضباطی نخواهد داشت. بنابراین نه شما خوانندگان خوش تیپ و خوشگل و نه شما مدیر مسئول خوشحال و خوشوقت، با گلایه و شکایت از بی نظمی و توصیه به انضباط که با ذات اصولگراییِ ما هیچ نسبتی ندارد، اصلا وقت خودتان را تلف نکنید. تازه همانطور که قبلا هم گفته بودم طنزنویسی نوعی واجب کفایی محسوب می شود که با مسائلی مثل انتخابات و رد صلاحیت ها و بودجه سال 87 و وجود اشخاصی مثل فاطمه رجبی و همسرش و پورمحمدی و کروبی تکلیف از ما ساقط می شود. ولی خب حالا که اصرار می کنید به قول معاون کلانتر (همان کسی که سال ها قبل از مرتضی طلایی، زیر ستاره حلبی اش قلبی از طلا داشت) چند کلامی صحبت...

تنخواه دولت در سال 87
درخواست درآمد مملکت به عنوان پول توجیبی دولت در سال هشتاد و هفت که به اشتباه لایحه بودجه رسمی کشور در سال هشتاد و هفت نامیده می شود به خوبی و خوشی در مجلس تصویب و برای امور اتینا در اختیار دولت گذاشته شد. مرتضی محجوب نماینده تهران این لایحه بودجه را نظیر بودجه های دوره قاجار دانست که پول مملکت در هر سال در اختیار شاه قرار می گرفت تا ذات ملوکانه هرطور که صلاح می دانست آن را خرج کند، اما به نظر من این مقایسه درست نیست و اگر زبانم لال الان به جای رئیس جمهور عزیز و محبوب و مردمی و قس علی هذایمان، یکی از شاهان قاجاری می خواست ده ها هزار میلیارد تومان را تحویل بگیرد خودش خجالت می کشید و چارکلام توضیح می داد که این پول را صرف چه کاری خواهد کرد یا لااقل –برای حفظ ظاهر هم که شده- سازمان مدیریت و برنامه ریزی را منحل نمی کرد! عده ای از نمایندگان مجلس و در راس همه احمد توکلی (دارنده یک فقره دکتری اقتصاد) هم این قانون را به شدت تورم زا خواندند، اما چون انتخابات در راس همه امور و از جمله تورم است، اکثریت نمایندگان دلسوز و خدوم و شیفته خدمتِ مجلس هفتم به آن رای موافق دادند تا بهتر به امور واجب تر رسیدگی کنند.

سید حسن مقدس می شود!
سید حسن خمینی که بدون هماهنگی با جناح راست (اصولگرای لاحق) در مورد رد صلاحیت ها و دخالت نظامیان در انتخابات موضع گیری کرده بود و تلویحا اختیارات تام برخی جناح ها و شوراها برای تعیین نمایندگان مجلس هشتم را زیر سوال برده بود، شدیدا از طرفی که همه می دانیم کدام طرف بود، اما خود طرف قبول نمی کند؛ به زیر سوال رفت. میزان این زیر سوال رفتگی به حدی بود که خیلی ها دلشان برای سید حسن و بیت امام سوخت و فریاد وا اماما از هر طرف به آسمان رفت و از همه مهمتر اینکه حسین شریعتمداری، مدیر مسول و احتمالا خلیفه عرش اعلا در کیهان، در مقاله ای از دولت خواست تا دست کم با یکی از سایت هایی که مستقیما به سید حسن اهانت کرده و به طرز تابلویی وابستگی دولتی دارد، برخوردکی کند. البته بنده خدای شریعتمداری از سر دلسوزی و با این تدبیر که با شکستن کاسه کوزه ها بر سر یک سایت کوچک و دوسه تا سایت گردانِ کوچولو آن مطلب را نوشته بود ولی معلوم نیست از کدام ناحیه ای به کدام ناحیه شریعتمداری چنان فشاری وارد آمد که تا این جای کار سه چهار تا عذرخواهی آبدار از دولت به قلم مبارک خود او در کیهان چاپ شده است و احتمالا تا لحظه مخابره این مطلب چندتای دیگر به آنها اضافه شود.
این که سرانجام اصولگراها و منتقد نمونه شان باشد هیچ تعجبی ندارد که اصلاح طلبانی که اصولا باید با هرنوع مقدس سازی از شخصیت های اجتماعی و سیاسی مخالف باشند، تا الان سید حسن خمینی را به عرش اعلا برده باشند. خوشبختانه یا بدبختانه این دفعه کار اصلاح طلبان طبیعی بود!

کلمنته... کلمنته... کلمنته...
در هفته ای که گذشت، یکی از معضلات ملی ایرانیان از زمان کورش کبیر تا مهرداد صغیر، وارد فاز جدیدی شد و کلمنته که فدراسیون فوتبال اعلام کرده بود قطعا سرمربی تیم ملی فوتبال ایران است و روزی ده هزار بار نامش از صدا و سیما و سایر رسانه ها پخش می شد دست رد به سینه فدراسیون فوتبال ایران زد. بنابه اخبار موثق پس از این ماجرای اسف انگیز دست کلمنته و سینه علی آبادی، مقرر شده که یک ایرانی سرمربی تیم ملی فوتبال بشود که از میان گزینه های احتمالی، احتمال سرمربی گری فیروز کریمی و غلامحسین الهام به خاطر خنده دارتر بودن و توانایی بیشتر برای انداختن تمام تقصیرها به گردن عوامل خارجی بیشتر از بقیه است. احتمال نه چندان ضعیفی هم وجود دارد که با در نظر گرفتن اینکه فیدل کاسترو، علاوه بر داشتن تمام توانایی های الهام و کریمی، به قدری از کارافتاده است که حتی میخ پرچ هایی که او را به کرسی ریاست جمهوری چسبانده بود هم پوسیده و چند روزی پیش از آن جدا شد، سر مربی گری تیم ملی ایران را بدست بگیرد. این خبر از سوی هیچ مقام رسمی ای تا کنون تکذیب نشده است.

دوماد چقد قشنگه، ایشالله مبارکِ پدرزنش باد!
علی احمدی، یکی از روسای نورانی دانشگاهِ پیام نور که هیچ نوع سو و حسن سابقه ای در وزارت آموزش و پرورش نداشت پس از مدتها سرپرستی این وزارت بی صاحب مانده (یعنی بدون وزیر. سو تفاهم ممنوع!) از مجلس رای اعتماد گرفت و رسما وزیر آموزش و پرورش شد. این موفقیت عظیم را به شاه دامادِ ایشان، شاخ شمشاد مهرداد بذرپاش مدیر بیست و هشت ساله ی سایپای 920 میلیارد تومانی و مشاور همیشگی رییس جمهور عدالت گستر و شایسته سالار و مخالف با باند بازی و فامیل سالاری و پارتی بازی عزیزمان تبریک عرض می نماییم. تا چلاق شود هر آنکه نتواند دید. (توضیح ضروری: از آنجایی که تا سال 88 تمام سیب های سرخ الزاما برای دست های چلاق اختصاص یافته است، این یک نوع نفرین خیرخواهانه محسوب می شود. نترسید!)

بلوتوث ممنوع!
بهترین، شریف ترین و با اخلاق ترین مردم جهان که طبیعتا از ازل تا ابد ایرانی ها خواهند بود در آینده ای نزدیک نخواهند توانست به آسانی از بلوتوث استفاده کنند. بلوتوث همان ابزار بسیاری مفیدی است که به انسانهای شریف این امکان را می دهد که فیلم های نه چندان خصوصی هموطنان شریف تر از خودشان را با انسان های شریف دیگر به اشتراک بگذارند. بنابراعلام مراجع ذیربط، نخستین گام از این محدودیت واگن های مترو خواهد بود که از قرار معلوم رایج ترین مکان برای این نوع گرفت و گیرِ فرهنگی می باشد. البته هنوز که خبری نیست، فلذا فعلا تعاونوا علی الشر و الفحشا!

پل هوایی
1- از لطف همه شما ممنونم. خیلی متشکرم از این که برای مطالبی که می نویسم نظر می دهید و همینطور سپاسگزارم از اینکه برایم ای میل می فرستید. همه را بدون استثنا با دقت می خوانم و نظرات شما روی کارهایم تاثیر دارند. متاسفانه الان قادر به اینکه مثل خاتمی بغض گلویم را بگیرد و یا مثل احمدی نژاد دستم –تصادفا!- توسط شما بوسیده شود را ندارم، ولی باور کنید خیلی دوستتان دارم و مخلص شمایم و حتی احساساتی هم شده ام.
2- اگر همینطوری تشویقم کنید و من هم همینطوری هی احساساتی بشوم، یا یک بلایی سر خودم درمی آورم و یا در ایام انتخابات ستون زیرگذر را تبدیل به روزانه اش می کنم. هرچند هیچ بعید نیست که با کار دوم احتمالا اولی هم حاصل  شود و یک بلایی سر من بیاید!
3- آخ شصت پام!
برچسب ها: زیرگذر
مجله خواندنی ها
مجله فرارو