bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۸۴۲۸۱۱

امپریالیسم آمریکا در دورۀ دونالد ترامپ

امپریالیسم آمریکا در دورۀ دونالد ترامپ

به نظر می‌رسد آمریکایی‌ها به محض اینکه متوجه شدند درگیری‌ها خود را فرسوده کرده و اهداف از قبل تعیین شده توسط آنها محقق شده است، مسیر سیاست خارجی خود را کاملاً برنامه‌ریزی کردند. با وجود عدم امضای سند توسعۀ فلزات کمیاب، با ارائه اسنادی به رژیم زلنسکی (البته در صورت زنده ماندن او) یا نوعی زالوژنی که نتواند آنها را رد کند، بازگشت به آن امکان‌پذیر خواهد بود.

تاریخ انتشار: ۱۲:۵۶ - ۲۱ اسفند ۱۴۰۳

ابراهیم شیری؛  یوری کونتسوف (Yuri KUZNETSOV)، خاورشناس، کارشناس مسائل بین‌المللی؛

«گرگ اگر از گرگ بودنش دست بردارد، درنده‌خویی‌اش را ترک نمی‌کند». امپریالیسم بطور کلی، بویژه، امپریالیزم آمریکا نیز به همین ترتیب. امیدواری به تغییر ماهیت امپریالیزم توهم است.

تشخیص سیاست خارجی کاخ سفید در دورۀ دونالد ترامپ دشوار شده است. از یک سو پرچم، نشان و سایر نماد‌ها و صفات آمریکا در جای خود قرار دارد. نشانی سازمان سیا، آژانس امنیت ملی و ادارۀ تحقیقات فدرال تغییر نیافته است. اما با اولویت‌ها همه چیز پیچیده‌تر شده است. اظهارات ترامپ، ونس و ماسک، حامیان جهانی‌گرایی و آتلانتیسیسم را در بهت و حیرت فرو برده است. سخنرانی جفری ساکس، اقتصاددان مشهور آمریکایی در پارلمان اروپا و البته، هیاهو با زلنسکی در ٢٨ فوریه در کاخ سفید نیز به این اختلاف دامن زد.

به گفتۀ ساکس، آمریکا و همۀ دولت‌های آن در طول بیش از ٣٠ سال گذشته کاملاً آگاهانه جنگ‌ها را دامن زده‌اند، کودتا‌ها و درگیری‌های داخلی را در سراسر جهان برانگیخته‌اند. این سیاست نومحافظه‌کاران که تحت تأثیر شدید «نظریه‌بازی» و ایده‌های مربوط به نقش مسیحایی آمریکا بودند، واشنگتن را از انجام گفت‌و‌گو با هر طرفی، از جمله مذاکره با مسکو، محروم می‌کرد.

امروز اگر سخنان ساکس و سیاست دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا را بر اساس سخنان او باور کنیم، با آمریکای «جدید» مواجه می‌شویم که با رد «نظریه‌بازی» (یک اصطلاح قابل بحث، ابداعی غرب) و مسیحیت خونین شبیه به تعصب واقعی، به جایی رسیده است که در متن آن، حتی «تروریسم بین‌المللی» نیز حداقل به این دلیل که هیچ سازمان تروریستی، حتی در رؤیا‌های خود، نمی‌تواند تمام قدرت دولت آمریکا را با ساختار‌های اطلاعاتی و شرکای وفادار خود در مقیاس جهانی در اختیار داشته باشد، یک پدیدۀ ناچیز یا زودگذر به نظر می‌رسد. آمریکا به بدترین حالت یک امپراتوری تبدیل شده است.

بله، ممکن است امروز یک چشم‌انداز و نظم سیاسی بین‌المللی اساساً متفاوت در برابر چشمان ما ظاهر شود. در اصل، جهان در طول اندکی بیش از ٧۵ سال از عمر خود، اگر ظهور بلوک ناتو را به عنوان نقطۀ شروع در نظر بگیریم، توسعه در الگوی مختصات نظام دو قطبی معمول متوقف شده است. علاوه بر این، به نظر می‌رسد که خود آمریکا در حال حاضر تحت فشار مدل لیبرال-جهانی‌گرایی توسعۀ جهان قرار گرفته است. در هر صورت، به نظر می‌رسد پس از ابراز همبستگی علنی واشنگتن و متحدش اورشلیم غربی در قبال مسکو در جریان تصویب آخرین قطعنامۀ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در مورد اوکراین، دلایل هر چه کمتری برای فکر کردن به جز این وجود دارد. وسوسۀ برزگی برای باور و اعتماد به روند‌های جدید بدون بررسی و نگاه به گذشته وجود دارد- سخنرانی جیمز دیوید ونس، معاون رئیس جمهور آمریکا در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال ٢٠٢۵، بقدری کافی بود که ما در سال‌های اخیر شاهد چنین سخنرانی در غرب نبوده‌ایم.

البته، سخنان و پیام هیجان‌انگیز معاون رئیس جمهور آمریکا خطاب به نخبگان جهان در این کنفرانس، در همه جا، از جمله، در کشور‌های آسیایی و آفریقایی، خاورمیانه و خاور دور شنیده شد. شاید آنها تا حدودی نفس راحتی کشیدند، اگرچه نه به اندازۀ جامعۀ خسته از درگیری روسیه. اما یک نکته وجود دارد که توجه به آن نباید باعث آرامش روسیه و یا شرق بشود. موضوع این است.

دو راه برای فهم و درک رویکرد‌های عمومی آمریکایی در خصوص واکنش‌ها یا خودزنی‌ها وجود دارد. راه اول ساده است: تحسین آینده‌نگرانۀ ترامپ، تاجر کارکشته، اما فاقد تجربه سیاسی کافی، که به نظر می‌رسد برای متوقف کردن درگیری روسیه و اوکراین سعی می‌کند. یا حداقل، موجب به وجود آمدن چنین تصوری در جامعۀ جهانی می‌شود. در عین حال، او تمام موارد منفی را به پای اشتباهات و جنایات دولت‌های گذشته و موارد بطور عینی مثبت را به پای تیم خود می‌نویسد.

اما راه دوم و بسیار کم طرفدار برای درک واقعیت سیاسی بین‌المللی وجود دارد و آن، عبارت است از دیدن چگونگی اجماع درون نخبگان در واشنگتن. بدان جهت کم طرفدار است، که یک راه ساده برای درک فرآیند‌های جاری نشان نمی‌دهد و در عین حال، قادر است هر خواننده‌ای را که برای کشف حقیقت تلاش می‌کند، در یأس فرو ببرد.

سعی می‌کنیم بفهمیم که «ترامپ جادویی» وجود ندارد. واقعیت این است که علائم و نشانه‌های خاصی از تغییر سیاست خارجی آمریکا در قبال اروپا، فراآتلانتیک (ناتو)، روسیه و چین خیلی وقت پیش از صعود ترامپیست‌ها به بالاترین رده‌های قدرت مشاهده شد. بنابراین، بیایید نگاهی بیندازیم به موضوعاتی که اجماع درون نخبگانی را تشکیل می‌دهند.

اولین مورد، به طور مشروط عبارت است از جدایی آمریکا از اروپا در امتداد خط فراآتلانتیک. حتی در دورۀ ریاست جمهوری جو بایدن، رئیس جمهور سابق، مشخص شد که راه واشنگتن و بروکسل یکی نیست. در سال ٢٠٢١، یک نسخۀ منطقه‌ای ناتو در منطقۀ آسیا-اقیانوسیه به نام پیمان آکوس، متشکل از آمریکا، انگلیس و استرالیا ظهور کرد.

حتی در آن زمان، امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه که همراه با آلمان رهبر اتحادیۀ اروپا محسوب می‌شود، «مرگ مغزی» این اتحاد را اعلام کرد. ضمن این، او گفت این ایده که اروپا باید به فکر ایجاد ارتش خود باشد، بسیار خوب است. زیرا، قالب قبلی تعامل در اتحاد آتلانتیک شمالی «در هوا معلق است». نه تنها فرانسه و آلمان، بلکه سایر بازیگران اروپایی نیز که اکثراً اعضای ناتو هستند، با ظهور آکوس در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند که البته از چشم نخبگان اروپایی دور نماند. رویۀ آشکارا غیر «متحدانه» در اطلاع دادن به متحدان «پس از این واقعیت»، به این دلیل نیز توهین‌آمیز به نظر می‌رسید که استرالیا دقیقاً به دلیل مشارکت خود در پیمان جدید، قرارداد چند میلیارد دلاری با پاریسی‌ها برای عرضۀ زیردریایی‌ها را لغو کرد.

علاوه بر این، از بسیاری جهات، این فرآیند جهت خاصی را برای انشعاب در داخل غرب جمعی تعیین کرد و به رویداد مهم دیگری انجامید. در سال ٢٠٢٢، به ابتکار همین مکرون، یک «بازیگر علی‌البدل» اتحادیۀ اروپا در قالب به اصطلاح «جامعۀ سیاسی اروپا» به صحنۀ تئاتر سیاسی اروپا آورده شد. اهداف آن به طور رسمی و اسمی، تقویت گفتگوی سیاسی بین اتحادیۀ اروپا و نامزد‌های احتمالی پیوستن به اتحادیۀ اروپا اعلام شد. به موازات این روند، سرمایه‌گذاری چینی‌ها در اروپا و همچنین انتقال برخی ظرفیت‌ها از دنیای قدیم به چین در حد قابل ملاحظه‌ای افزایش یافت. بگونه‌ای که رهبران اروپایی آن را تقویت کردند.

از قضا، مخالفت با پکن به طور مشروط، موضوع دوم اجماع درون نخبگانی در واشنگتن است. به نظر کارشناسان چینی، خط هدفمند و به طور کلی منسجم آمریکا که در زمان باراک اوباما آغاز شد، گواه این امر است. بدون غرق شدن در چنین گذشته‌نگری، توجه به این نکته اصلی حائز اهمیت است، که حتی پس از تغییر رؤسای کاخ سفید در ژانویۀ ٢٠٢١ از ترامپ به بایدن، بُردار و شیب ضد چینی نه تنها تغییر نکرد، بلکه برعکس، به شدت افزایش یافت. بیشتر صحبت‌ها روی جنگ تجاری بین کشور‌ها متمرکز شد. با این حال، جنگ‌های ترکیبی بین واشنگتن و پکن مدت‌ها قبل از ورود ترامپ به دفتر بیضی، بطور مثال، به شکل تشدید دائمی تنش‌ها در اطراف تایوان شروع شد.

تا فوریۀ ٢٠٢۵، موضوع اصلی، یعنی امتناع آمریکا از همکاری نزدیک با اروپا و مسیر مقابله با چین بعنوان اجزای یک روند، نه تنها متناقض نیستند، بلکه در صورت لزوم مکمل یکدیگر هستند، کاملاً آشکار شد. آمریکا فقط با محروم کردن این دو بازیگر از فرصت تعامل مؤثر با یکدیگر می‌تواند چین و اتحادیۀ اروپا را تضعیف کند. علاوه بر این، ترامپ به طور مداوم تأکید می‌کند که خط او برای پایان دادن به درگیری در اروپای شرقی چیزی بیش از اجزای سیاست آمریکا برای تغییر تلاش‌های واشنگتن به مقابله با «خطر چین» نیست.

به عبارت ساده‌تر، چرخ رویارویی مسلحانه که با میدان خونین ٢٠١٣-٢٠١۴ به چرخش درآوردند، نه به دلیل عذاب‌های وجدانی و اخلاقی دونالد ترامپ، نه به دلیل عذاب‌های اخلاقی ناشی از شناخت ماهیت نادرست اقدامات پیشینیان خود، باید بنحوی متوقف شود. علاوه بر این، اگرچه رویکرد‌های اسلاف ترامپ توسط همان اقتصاددان ساکس رد شده است، طراحان آنها، البته که در دادگاه حاضر نخواهند شد...

به نظر می‌رسد آمریکایی‌ها به محض اینکه متوجه شدند درگیری‌ها خود را فرسوده کرده و اهداف از قبل تعیین شده توسط آنها محقق شده است، مسیر سیاست خارجی خود را کاملاً برنامه‌ریزی کردند. با وجود عدم امضای سند توسعۀ فلزات کمیاب، با ارائه اسنادی به رژیم زلنسکی (البته در صورت زنده ماندن او) یا نوعی زالوژنی که نتواند آنها را رد کند، بازگشت به آن امکان‌پذیر خواهد بود.

علاوه بر این، نزدیکی روسیه و چین را «دولت پنهان» به عنوان یک روند خطرناک برای آمریکا تلقی می‌کند. در صداقت استاد اقتصاد که ماهیت امپریالیسم آمریکا و پیشینۀ درگیری در اوکراین سابق را بطور آشکار توضیح داد، جای تردید نیست. او شخصاً امکان داشت سیاست‌های تهاجمی آمریکا در سه دهۀ گذشته را مطرح نکند و حتی می‌توانست سه سال پیش، همانطور که او در پارلمان اروپا گفت، از رویارویی فزاینده جلوگیری کند. کاخ سفید نیز به خوبی می‌توانست سه سال پس از شروع عملیات نظامی ویژه، برای این عملکرد غیرقابل انکار تاریخی، به او چراغ سبز نشان دهد. با این حال، این که آمریکایی‌ها مسیر اصلی خود - عقب نشینی‌های تاکتیکی و شوک‌های ترامپی را صرفا برای تظاهر پی می‌گیرند، موضوع اصلی را تغییر نمی‌دهد. برای آمریکا که همواره به فکر پول است، به هیچوجه نگران سرنوشت آوراسیا و مردم آن نیست. در حالت ایده‌آل، آمریکایی‌ها رؤیای رو در رو قرار دادن بازیگران اصلی آوراسیا را در سر می‌پرورانند.

این به تثبیت سومین ایدۀ دم و دستگاه واشنگتن که ماهیت آن در تلاش برای استفاده از ظرفیت هند علیه چین و روسیه خلاصه می‌شود، می‌انجامد. بطوریکه ترامپ در جریان گفت‌و‌گو‌های اخیر با نارندرا مودی، نخست وزیر هند، در ادامۀ خط سلف خود، از ایجاد یک مسیر تجاری بین‌المللی از هند به آمریکا از طریق اسرائیل خبر داد. اما همه چیز در جهت هند کمی زودتر، زمانی شروع شد که بایدن در تابستان ٢٠٢٣، در جریان سفر رسمی رهبر هند، علنا دهلی نو را متحد راهبردی آمریکا در جنوب آسیا خواند. علاوه بر این، در آن جلسۀ به یاد ماندنی، هیچ چیز مانع از شرکت ایلان ماسک، «ترامپیست» اصلی نشد. او در بارۀ سرمایه‌گذاری‌های فراوان تسلا در هند صحبت کرد. همان وقت، از قضا، گام‌های مشترک بعدی آمریکا و هند، از جمله، همان گذرگاه بین‌المللی از هند به آمریکا از طریق اسرائیل (*) مورد بحث قرار گرفت، که اتفاقاً اولین بار نه توسط دونالد ترامپ، بلکه توسط جو بایدن، در اجلاس سران گروه ٢٠ در هند مطرح شد.

بطور قطع، همۀ موارد فوق به ما امکان می‌دهد تا تحولات سیاست خارجی آمریکا در دورۀ ترامپ را که می‌تواند با کسانی که تسلیم چنین احساسات و امید‌های غیرواقعی می‌شوند، بی‌رحمانه شوخی کند، بدون توهمات بی مورد و انتظارات «بیش از حد» ارزیابی کنیم.

پر بحث ترین
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین