bato-adv
کد خبر: ۸۲۸۰۷

میناوند‌: اگر تست می‌گرفتند، دوپینگی می‌شدم

تاریخ انتشار: ۱۰:۰۹ - ۱۳ تير ۱۳۹۰


او مهرداد میناوند است، کسی که زود از فوتبال کنار کشید. 27 سال داشت، رفت و دیگر پشت سرش را نگاه نکرد. میناوند انگار ترجیح داد بیزینس را جایگزین فوتبال کند. برای کسانی‌که از بیرون اوضاع را دید می‌زدند، فرضیه اصلی همین بود. میناوند در این سال‌ها خیلی در میادین نبود و وقتی آفتابی شد که شایعات زیادی درباره بیماری مرموزش به میان آمد. 

موهای مهرداد ریخته بود و همه از بیماری لاعلاجی می‌گفتند اما آخر همه این شایعات پوچ بود‌:«به‌خاطر استرس مجبور شدم موهایم را بتراشم. الان هم اینقدر راحتم که اگر موهایم دربیاید، دوباره می‌تراشم. همه می‌گویند این‌طوری خوش تیپ تری.»
 
دوست داشتیم با میناوند به عمق اتفاقات فوتبال ایران برویم؛ به حاشیه‌های جام 98 یا آن تیم عجیب و غریب 2000.

اما مهرداد نمی‌گفت که نمی‌گفت. او در آخر خودش را جعبه سیاه فوتبال ایران دانست تا تنها سرنخی داده باشد. گفت‌وگو با او در یکی از برج‌‌های سعادت آباد حول و حوش دو ساعت طول کشید اما مجبور شدیم خیلی از حرف‌ها را سانسور کنیم.

خیلی‌ها دوست دارند درباره شایعات اخیر حرف بزنی. بعد از اینکه موهایت را تراشیدی، حرف و حدیث‌‌هایی درباره تو مطرح بود اما ظاهراً الان وضعیت بهتری داری.
به دلیل استرس بخشی از موهایم ریخته بود که با تجویز دکتر کورتن مصرف می‌کردم. باور نمی‌کنید، وزنم رفته بود روی 120 کیلو اما رفته رفته بهتر شدم. الان دوران نقاهت را سپری می‌کنم. کورتن نمی‌زنم و الان هم که جلوی شما نشسته‌ام می‌بینید که چه هیکل زیبایی دارم! (خنده)

پس شایعات صحت ندارد.
نه، واقعیت همین بود که گفتم. خدا را شکر الان خیلی خوب هستم و انصافاً ببینید، هیکلم به یک فوتبالیست آماده نمی‌خورد؟

چرا ولی فعلاً که فوتبال بازی نمی‌کنی. زیاد تو را در رسانه‌ها نمی‌بینیم. مهرداد میناوند این روزها چکار می‌کند؟ چرا زیاد درباره فوتبال حرف نمی‌زنی؟
من اعتقاد دارم وقتی از فوتبال کنار کشیده‌ام، زیاد خوشایند نیست درباره آن حرف بزنم. واقعاً یک تایمی فوتبال را دنبال نمی‌کردم چون دیگر همه چیز را عین سابق نمی‌دیدم، به همین خاطر ترجیح دادم بیشتر بیزینس کنم. با کمک دوستان مجتمعی تفریحی در جنوب شهر تأسیس کردیم که کارهای نهایی‌‌اش صورت می‌گیرد. خیلی از مغازه‌هایم را شمال شهر جمع کردم تا به قول معروف به اصلم برگردم، یعنی جنوب شهر. یک مدت هم موبایلم را عوض کردم و شاید به‌خاطر این بود که خبرنگاران زیاد به من دسترسی نداشتند.

ظاهراً معتقدی با حضور یک مشت آدم کارنابلد در فوتبال بهتر است حرف نزنی.
من اسم نمی‌آورم اما این‌طور که می‌بینم می‌توانیم به اروپا کارشناس صادرکنیم و حتی لژیونر داشته باشیم(خنده جمعی)، من برای بعضی‌ها احترام قائلم اما الان شده مثل زورگیری! هرکس زورش زیاد باشد و زودتر برسد می‌رود در تلویزیون و درباره فوتبال حرف می‌زند. من سال‌ها در اروپا بازی کردم، می‌دانم سیستم چیست اما طرف می‌‌آید سیستم تیم را جوری تعریف می‌کند که واقعاً نیست. البته در مربیگری هم همین است؛ همه چیز شده لابی. من می‌بینم که الان واقعاً حق خیلی‌ها نیست در این فوتبال سرمربی باشند یا حتی مربی. خیلی‌ها هستند که سالم نبودند و نیستند. باور نمی‌کنید با این اتفاقاتی که در فوتبال می‌افتد، انگار هر روز یک چیزی از تن من کنده می‌شود. خلاصه الان خیلی از فوتبال دور نیستم، فقط این جور چیزها را می‌بینم زجر می‌کشم.

*در سال‌های اخیر همیشه این بحث مطرح بود که نسل 98 می‌تواند بیاید و نسل مربیان قدیمی و خاک‌خورده را کنار بزند. الان هم که آمده‌اند و بیشتر آنها موفق بوده‌اند.

تو تلاش نکردی بیایی و مربیگری را تجربه کنی؟
اتفاقاً من از یکجا شروع کردم و آن تیم ب پرسپولیس بود. من اعتقاد دارم آدم باید از جاهای کوچک شروع کند. کروش چطور کروش شد؟ سال‌ها دستیار بود و الان می‌بینید چقدر مربی بزرگی است. من هم نمی‌خواهم یکهو وارد شوم. زود آمدن مساوی با زود تمام شدن است. من کار فوتبالی‌ام را می‌کنم، منتها از جاهای پائین‌تر، مثلاً با سهراب بختیاری‌‌زاده در اهواز مدرسه فوتبال داریم که نزدیک به 700 شاگرد در آن حضور دارند.

البته یک‌سری از فوتبالیست‌‌های 98 در تیم‌های ملی سوختند...
من علی دایی را خیلی دوست دارم اما اگر جای او بودم هرگز در آن برهه تیم‌ملی را قبول نمی‌کردم. دایی البته در لیگ یک رکورد فوق‌العاده دارد. سه فصل مربیگری و سه جام، کم نیست که. حتی به نظر من اگر دایی نبود ما الان کروش را در تیم‌ملی نداشتیم. به نظر من علی دایی الان باید سرمربی تیم‌ملی می‌شد، نه آن‌موقع، یا منصوریان هم نباید در این برهه کار تیم امید را می‌پذیرفت. تیمی که نه امکانات داشت، نه بازی دوستانه و نه چیزهای دیگر را. 

وقتی من در همین تیم ب پرسپولیس بودم، دیدم دارد یک‌سری اتفاقات می‌افتد. دیدم نمی‌توانم مثمرثمر باشم و زود کار را ول کردم و آمدم. کسی هم نپرسید چرا رفتی که اینقدر زود آمدی بیرون. اتفاقاً من برنامه 4، 5 ساله داشتم که یک پشتوانه خوب برای پرسپولیس بسازیم. با اینکه مشکل مالی داشتم حاضر بودم از جیبم پول بدهم. اینهمه بازی در اروپا کرده بودم، در تیم‌ملی و لیگ قهرمانان اروپا. باید یکجایی از تجربیاتم استفاده می‌کردم خلاصه. 

کار در فوتبال پایه را هم بلدم. اما یک اتفاقاتی افتاد و یک دردسرهایی ایجاد شد که باعث شد زود بیایم بیرون. تا زمانی که درکار ما صداقت باشد، دردسر هم به‌وجود می‌‌آید. طرف از شاه عبدالعظیم می‌آمد و جوری فوتبال بازی می‌کرد که تو فکر می‌کردی یک آدم گنده دارد بازی می‌کند. اما یک آقازاده‌ای می‌آمد و می‌گفت بچه من را بازی بده. آخر من نمی‌توانستم این را تحمل کنم که فردا طرف با آن شکمش برود پیش فک و فامیل پز بدهد بچه من در پرسپولیس بازی می‌کند.

البته از این مشکلات که همه جا هست.
خب نمی‌توانی همه سلیقه‌ها را یکی بکنی. مثلاً همین سقف درآمد در لیگ‌برتر، فوتبال ما را دارد نابود می‌کند. خیلی ضربه مهلکی به فوتبال ماست. قبول دارم خیلی از فوتبالیست‌ها در حد و اندازه لیگ‌برتر نیستند. این آدم‌ها با رابطه آمدند نه ضابطه. پول هنگفت هم می‌گیرند که واقعاً سقف قرارداد هم از سرشان زیاد است. اما قبول کنید با 350 میلیون سقف قرارداد، انگیزه‌ها کشته می‌شود. مثلاً هادی عقیلی، سید مهدی رحمتی، خلعتبری، محمد نوری و... که جزو شاخص‌ها هستند باید به این اندازه بگیرند؟ 

تیم‌های ما برای حفظ آنها هر کاری می‌کنند. مثلاً یادم می‌‌آید در اشتروم گراتس برای هر بازی لیگ قهرمانان بابت برد 50 میلیون تومان می‌گرفتم. خب این انگیزه می‌داد. آن‌موقع روزنامه‌های اتریشی هم نوشته بودند میناوند گرانترین بازیکن آسیایی لیگ است. چند سال بعد از من دو بازیکن دیگر آمدند که رکوردم را زدند. می‌خواهم بگویم سقف در فوتبال معنا ندارد و بازیکن خوب باید پول خوب بگیرد. خدایی تفاوت هادی عقیلی با بازیکن درجه دو که فقط در لیگ‌برتر بازی می‌کند و نه در آسیاست و نه در تیم‌ملی، 100 میلیون است؟

درباره سیدمهدی رحمتی هم بحث زیاد است.
به خدا این پول‌ها که ما می‌دهیم برای کشورهای حوزه خلیج فارس یک پول پیش پا افتاده است. به نظر من در این فوتبال حق سید مهدی رحمتی است یک میلیارد بگیرد. هادی عقیلی هم باید این پول را بگیرد. در فوتبال حرفه‌ای اصلاً سقف معنایی ندارد. همه دارند جلو می‌روند، برعکس ما داریم عقب برمی‌گردیم.

البته بحث بیشتر مقایسه درآمدها در کشور است. این فاصله زیادی که وجود...
این حسادت است. من برای دوستانم احترام قائلم اما نصف برنامه‌های تلویزیون را فوتبال پر می‌کند. فوتبال فراتر از همه اینهاست. این نمی‌شود که چون فلان بازیکن ماشین مدل بالا سوار می‌شود، نباید پول بگیرد. به خدا شما برو جلوی 100 هزار نفر در آزادی، از این ور چمن تا آن‌ور بروی وسط راه سکته می‌کنی. این حرف‌ها نیست. شما نمی‌دانید بازیکن چقدر استرس دارد. بازیکن باید پول خوب بگیرد. البته قبول دارم ما زیاد حرفه‌ای نیستیم. مخالف آن دسته از بازیکنانی هستم که ماشین مدل بالا می‌خرند برای اینکه در خیابان دور دور کنند. باید یک چیزهایی جا بیفتد و بازیکنان حد و حدود خود را بدانند. 

من میناوند در اتریش طبق قراردادم کار می‌کردم. می‌دانستم نمی‌توانم نوشیدنی‌‌های الکلی را تبلیغ کنم. نمی‌توانم سیگار تبلیغ کنم. گوشت خوک نباید بخورم. من این چیزهایی را که در فوتبال ایران می‌بینم، به‌خاطر مدیریت ضعیف است. یعنی چه که بازیکن دو ساعت در اختیار باشگاه باشد. تیم تهرانی بازیکن می‌خرد 600 میلیون بعد زمین تمرینش کنار بهشت زهرا است. این نشان می‌دهد مدیر کار بلد نیست. شما نمی‌گوئید این بازیکن 600 میلیونی ممکن است در این مسیر طولانی هزار بلا سرش بیاید؟
 
در همان اتریش که جزو لیگ‌‌های درجه یک نیست، بازیکن از صبح تا شب در اختیار باشگاه بود. ما کلوب هواداران را داشتیم و شما نمی‌دانید بابت همین کلوب باشگاه چقدر پول درآورد. واقعاً نمی‌شود این کارها را در ایران کرد. بابا شما بگذارید این فوتبال خودش پول در می‌آورد، نیازی به پول دولت ندارد. تازه جوری می‌شود که فوتبال به دولت پول بدهد در همه جای دنیا همین است.

کلوب هواداران...
بین حرفتان. به خدا یادم می‌‌آید ما اگر نمی‌رفتیم بدنسازی یا تمرین، فلان قدر جریمه می‌شدیم اما نمی‌رفتیم به هواداران در روستاهای اطراف سر بزنیم 4 برابر جریمه می‌شدیم. برنامه چیده بودند می‌رفتیم روستاهای اطراف و به طرفداران‌مان سر می‌زدیم. 

مشخصاً می‌خواهم درباره کسی حرف بزنم که با وجود آن چانه‌‌اش، تماماً دل است! شما ببینید الان کریمی را آوردند پرسپولیس. واقعاً نمی‌شد با همین خرید بزرگ درآمدزایی کرد؟ طرفداران ما حاضر نیستند پول بدهند لباس یا امضا یا عکس کریمی را بخرند؟ متأسفانه ما در این فوتبال فقط پول را می‌بینیم و روی مدیریت چشم بسته‌ایم. به اعتقاد من در این چند سال فقط باشگاه سپاهان مدیریت خوبی داشته و البته از حق نگذریم که محمد حسن انصاری‌فرد و حبیب کاشانی هم از مدیران خوب هستند.

در اتریش که بودید اشتروم گراتس را به شهر دیگری منتقل نکردند؟!
(خنده) به خدا خنده‌دار است. این جور مسائل بیشتر شبیه جوک است. پخش یک برنامه 90 ما در اروپا برای مسخره کردن‌مان کافی است. اصلاً نیاز ندارند طنز بسازند، بیایند یک 90 ما را ترجمه ‌کنند، یک‌سال می‌خندند. مگر عصر حجر است یا اس‌ام اس با کلاغ می‌رود که این کارها را می‌کنیم. مگر ما فکس نداریم؟ یک تیم متضرر می‌شود چون اسم بازیکنانش را دیر می‌فرستد. این فاجعه است. این خیانت است. یک‌سری در تیم امید ما سوختند. به نظر من مسبب این کار باید اعدام شود. به یک مملکت خیانت کرده، متوجه می‌شوید؟

اعدام؟
منظورم کشتن آن آدم نیست. منظورم بالاترین حد مجازات است. الان در فوتبال کره‌جنوبی مگر 11 بازیکن تبانی نکردند؟ کره می‌توانست لاپوشانی کند اما اعلام کرد. آقا در همین فوتبال ما و در همان تیم ب پرسپولیس من چیزهایی دیدم که زدم بیرون. از خدای بالای سرم خجالت می‌کشیدم. پسر آن آقازاده باید می‌آمد بازی می‌کرد یا آن پسری که با 4 تا ماشین از شاه عبدالعظیم خودش را به تمرین می‌رساند. من این چیزها را دیدم که نتوانستم به کارم ادامه بدهم.

البته خیلی چیزهای بدتر از این هست که شاید ما خبر نداشتیم. این‌ها چیزهای پیش پا افتاده است...
اتفاقاً هم من می‌دانم و هم شما. مگر می‌شود خبرنگار جماعت از اتفاقات خبر نداشته باشد؟ من خودم از ترس شما یکجا می‌رفتم پنهان می‌شدم اما فردا می‌دیدم خبرش در روزنامه‌ها کار شده. الان عصر ارتباطات است. محمد مایلی‌کهن درباره آدم مشخصی حرف نزد اما چیزهایی به زبان آورد که من هم طبقه وظیفه شرعی‌ام رفتم سازمان لیگ و چیزهایی نوشتم و تحویل دادم. این آقایی که مایلی‌کهن درباره‌اش حرف زده، یادم می‌‌آید به دستیارانش گفت به بچه‌ها آمپول بزنند. دو تا هم قرص به من دادند خوردم که باور کنید تا صبح روی تختخواب بالا و پائین می‌پریدم. بعد از آن از دو بازیکن تست دوپینگ گرفتند که مشخص شد دوپینگی هستند و آبرویشان رفت. اگر از من هم تست دوپینگ می‌گرفتند، جوابم تستم مثبت می‌شد و آبروی چند ساله‌ام از بین می‌رفت.

این خیلی خوب است که دوست داری شفاف حرف بزنی. ولی شما که از ما توقع دارید همه چیز را بنویسیم آن هم بدون مدرک مستند، چرا خودتان دراین‌باره شفاف حرف نمی‌زنید؟
من الان نمی‌توانم حرف بزنم. در جایگاهی نیستم که یک چیزهایی را بگویم. اگر در گود بودم و شرایطش پیش می‌آمد حتماً این کار را می‌کردم. متأسفانه الان در فوتبال ما جو طوری است که یک نفر آبروی یک آدم دیگر را جلوی 70 میلیون می‌برد، به راحتی. من عادل و برنامه‌‌اش را دوست دارم که خیلی چیزها را شفاف می‌گوید اما خود من نمی‌توانم الان پشت پرده‌ها را بگویم. منشور گذاشته‌اند در فوتبال. اگر بنا باشد بازیکن منشوری شود من خیلی از آدم‌‌های بزرگ فوتبال را می‌شناسم که الان باید پشت میله‌های زندان باشند!

دراین‌باره هم که کد نمی‌دهی....
فقط گفتم بدانید وضعیت این‌طور است.

از دوران بازیگری‌ات حرف بزنیم و آن خداحافظی زودهنگام. 27 سال سن داشتی. خودت مقصر بودی؟
صددرصد. ولی بعضی وقت‌ها بدشانسی را برای آدم پیش می‌آورند. من سه سال پیش خیلی‌ها را در رفتنم مقصر می‌دانستم اما الان پخته‌تر شده‌ام. آدم در فریزر پخته نمی‌شود، روی آتش باید پخته شود. الان می‌فهمم خیلی جاها اشتباه کردم. من نباید از اتریش می‌رفتم دوبی. می‌توانستم بروم بلکبرن بازی کنم. یکی از بزرگترین منیجرهای ایرلند گفت سه پیشنهاد خوب از انگلیس برایت دارم اما نرفتم. من نباید سر تیم‌ملی، پرسپولیس یا مردم منت بگذارم. اگر به اسمی رسیدم یا به پولی از سر همین حمایت‌ها بود. به‌خاطر پرسپولیس و تیم‌ملی بودکه با کیفیت بازی می‌کردم اما در آن تایم تیم‌ملی به من خیلی ضربه زد. 

حتی به‌خاطر تیم‌ملی با رییس اشتروم گراتس درگیر شدم. یادم می‌‌آید حتی پول بلیت را خودم می‌دادم و می‌آمدم. غصه می‌خوردم وقتی می‌گفتند مهدوی‌کیا برای تیم‌ملی بازی نمی‌کند، مواظب ساق‌‌هایش است. خودم را مثال می‌زنم. اگر دنبال ساق بودم که اصلاً نمی‌آمدم ایران. دیوانه بودم؟ می‌ماندم همان جا. ولی کلاً من اشتباهاتی داشتم. حتی بعد از دوبی می‌توانستم برگردم اتریش اما پروین زنگ زد و گفت بیا پرسپولیس. اشتباه بزرگی بود اما دیدم این بهترین زمانی است که می‌توانم دینم را به تیم سابقم ادا کنم. وقتی آمدم ایران با پرسپولیس سفید بستم که آخرش هم 35 میلیون تومان پای قرارداد نوشتند که آن را هم ندادند و من بخشیدم.
مشکل چه بود که اینقدر زود خداحافظی کردی؟
مشکلی برای من به‌وجود آمد. یکی دو مربی عجیب روی من تأثیر گذاشتند، مخصوصاً آن اواخر. آخرهای حضورم در راه‌آهن اتفاقات خوبی نیفتاد.

مربوط به یکی از همان ف. ک‌ها است؟
دقیقاً! کسی من را عصبانی ندیده اما سر حرف‌‌های او خیلی عصبانی شدم. واقعاً عذاب کشیدم به‌خاطر حرف‌‌هایی که در تلویزیون زد. غصه خوردم. حالا خودم را مقصر می‌دانم اما خیلی‌ها هم به من ضربه زدند. در راه‌آهن داشتم برمی‌گشتم، می‌توانید بپرسید. این اواخر شنیدم حتی میاچ که به پرسپولیس آمد، سراغ من را گرفت؛ دستیار ایویچ بود دیگر. وقتی هم در سپاهان بازی می‌کردم برانکو به من گفت در چپ بازیکن ندارم. اما یک آدمی که در فدراسیون خودش را گنده می‌دانست گفت مهرداد به درد ما نمی‌خورد و در کار مربی گذاشت. از آنجا آمدم راه‌آهن و روزانه سه جلسه تمرین‌کردم چون عاشق فوتبال بودم. از لحاظ بدنی هم برگشتم. یک آقایی علیه من مصاحبه کرد و گفت بازیکن خوبی است اما 110 کیلو اضافه وزن دارد. دیگر آن روحیه مبارزه طلبانه را نداشتم، نتوانستم بایستم. توانم کم شده بود و خداحافظی کردم.

اما تو زود باختی. مهرداد میناوند که از 19 سالگی در تیم‌ملی بود، بعد از 5 قهرمانی اشباع شد. درست است؟
بحث اشباع نیست.

ظرفیتت پر شده بود.
نه ظرفیت من هم تکمیل نشد. اگر تکمیل شده بود که نمی‌آمدم پرسپولیس بدون پول بازی کنم. اگر دنبال پول هم که بودم نمی‌آمدم پرسپولیس. من حتی در لحظه آخر هم مقداری از پولم را در پرسپولیس نگرفتم چون باید می‌رفتم راه‌آهن. شاید مقطع کوچکی حساس شدم اما آمدم که دوباره برگردم و بازی کنم اما نشد.

تو با این‌همه سابقه به‌خاطر یک مصاحبه خودت را می‌بازی و دلزده می‌شوی. 10 سال است که عالم و آدم علی دایی را می‌کوبند اما ایستاد و مبارزه کرد. تو اشباع شده بودی!
دلزدگی با اشباع فرق می‌کند. اگر شما دنبال محکوم می‌گردید من که همان اول دستم را بالا بردم و گفتم مقصر اصلی خودم بود. اما یک فوتبالی ناکاربلد و کج سلیقه هم تأثیر عمده‌ای روی خداحافظی من گذاشت. به قول معروف تیر آخر را خیلی خوب زد. اگر اینقدر خوب نمی‌زد من دوباره بلند می‌شدم.

تو در لیگ قهرمانان 29 بازی انجام دادی. جلوی بارسا، منچستر، والنسیا، پارما و... اما هیچ‌کدام از بازی هایت پخش نشد.
این تقصیر من است؟ در همان زمان از بازی گروه ما مثلاً دیدار مارسی را نشان می‌دادند اما بازی اشتروم گراتس روی آنتن نمی‌رفت. نه بازی گالاتاسرای را نشان دادند و نه منچستر را.

البته یک بار بازی منچستر را نشان داد که تو غایب بودی.
بله، به دلیل دو کارته بودن آن بازی را از دست دادم ولی دوبار جلوی منچستر فیکس بودم که اصلاً تلویزیون بازی را نشان نداد. این اواخر دیگر داشتند بازی ایرانی‌ها در امارات را به‌صورت زنده پخش می‌کردند. بعد از پارک، من دومین بازیکن آسیایی هستم که رکورد حضور در لیگ قهرمانان را دارم اما نشد که بازی‌هایم پخش شود.

از آن همه بازی، دیدار گالا در ذهن ما مانده و آن شوت زیبایت...
گالا سال قبل قهرمان جام یوفا شده بود و ما آن بازی را با سه گل از این تیم ترکیه‌ای بردیم. برای خود من که آن موقع اصلاً مهم نبود بازی‌هایم را پخش کنند. در آن بازی به یاد ماندنی، گزارشگر بازی می‌گفت میناوند امروز برای ملت اتریش با قلبش بازی کرد. فیلم بازی را دارم و می‌توانید مترجم بیاورید و ترجمه کند. من روزنامه‌های ترکیه را هم دارم که نوشته بودند یک ایرانی باعث شکست گالاتاسرای شد. یادم می‌‌آید بازی قبل در اروپا با 5 گل به گلاسکو باخته بودیم. در اتریش هم یک بازی باختیم. اوسیم اگر آن بازی را هم می‌باختیم، می‌رفت. همه او را دوست داشتیم و می‌خواستیم هر طور شده بماند. من خودم با جان و دل بازی کردم. برای خود من مثل پدر بود.

تو در دو مقطع یعنی جام ملت‌های 96 و جام‌جهانی‌ 98 جانشین شاهرودی در ترکیب تیم‌ملی شدی. جام اول که شاهرودی دو روز قبل از مسابقات اخراج شد و جام دوم که آسیب دید، قبل از بازی با یوگسلاوی.
رضا هنوز هم برای من قابل احترام است. با اینکه یک دوره با من مشکلات عدیده‌ای داشت اما هنوز هم که او را می‌بینم احترام زیادی می‌گذارم. من کلاً به قدیمی‌ها احترام می‌گذارم. افشین پیروانی با اینکه دو تا مرغ و خروس هم ندارد، به او می‌گویم آقا! (خنده) من عادت نداشتم هم‌پستی‌ام را خراب کنم، منتهی الان بازیکن هر طوری می‌خواهد همبازی‌‌اش را خراب می‌کند و از بیرون کارهایی انجام می‌دهد.

اینها را گفتیم که بگوییم تو هم یک وقت‌‌هایی واقعاً شانس آوردی.
بله شانس را هم گرفتم. بازی عراق اکبر یوسفی بازی تایلند من بودم که گل زدم. بازی اول یوگسلاوی شانس دادند و گرفتم.

بعد که تو رفتی اروپا خیلی‌ها می‌گفتند عوض شده‌ای، حتماً الان تکذیب می‌کنی.
ببینید من تنها در اروپا فوتبال بازی نمی‌کردم، دوست داشتم فرهنگ ایرانی را آنجا مطرح کنم. متأسفانه با اینکه خیلی در این زمینه تلاش کردم، می‌گفتند مهرداد خودش را می‌گیرد. آن زمان حتی شبکه یک اتریش یک روز از زندگی من گزارش تهیه کرد که حتی نماز خواندن من را نشان داد. این جزو اعتقادات من است. متأسفانه در ایران سر همین نماز خواندن به من گفتند ریاکار. این واقعاً زشت نیست؟ می‌گفتند سر نماز خواندن در تیم‌ملی فیکس هستی. آیا در اروپا هم سر نماز خواندن به من بازی می‌دادند؟ واقعاً ادعای مسخره‌ای بود.

این جریان از اردوی فرانسه شروع شد، قبل از جام جهانی.
سال‌تحویل بود و من چون به اعتقادم پایبندم، بین دو نیمه نماز خواندم الان هم برگردم دوباره می‌خوانم. سال‌تحویل جزو اعتقاد من است. همین الان من محرم به هیأت خودم می‌روم و می‌خوانم. این اعتقاد من است. آن موقع هم نماز خواندم چون باید می‌خواندم. من هیچ‌وقت نگفتم اما همیشه با وضو به زمین می‌رفتم که بازی کنم. چند ماه قبل از جام‌جهانی‌ هم یک بازی دوستانه بود که بین دو نیمه سال تحویل شد. من ایستادم و نماز خواندم. 

خیلی‌‌های دیگر هم بودند اما دوربین فقط من را نشان داد. جریان همان بازی‌های لیگ قهرمانان است که 29 بازی در زمین بودم، نشان ندادند یک بازی که محروم بودم، همان را فرستادند روی آنتن. به قول امروزی‌ها من فشن هم باشم، به نماز خواندن اعتقاد دارم. خلاصه گفتند من ریا می‌کنم ولی به آن آدم‌ها بگویم من از نظر فنی غنی بودم.

خوب شد درباره آن دوران حرف زدی تا ما یاد یک سؤال کلیدی بیفتیم. شما ایویچ را کله کردید؟!
من در دلم چیزهای زیادی هست که بگویم اما الان وقت گفتنش نیست.

کلیت ماجرا را که می‌توانی بگویی؟
نمی‌گویم. به خدا من یک چیزهایی دارم که شاید فقط
3، 4 نفر بدانند. الان موقع گفتن این حرف‌ها نیست. یک روز شاید تمام حرف‌هایم را زدم. امیدوارم قبل از مردن باشد. جریان 60 برگ فیلم نابرده رنج است. شاید قبل از مرگم این 60 برگ را دادم و خواندید.

کودتایی در کار بود؟
اصلاً نمی‌گویم. شما نمی‌توانید از زیر زبان من حرف بکشید. یک تایمی هم در پرسپولیس اتفاقات عجیب و غریبی افتاد که مثل بمب می‌ترکاند. اما الان موقع گفتنش نیست.

پرسپولیس؟
بله، زمان مدیریت غمخوار و مربیگری بگوویچ. اتفاقات عجیبی در دوبی افتاد. خیلی شنیدنی است. اگر بفهمید چیست، شوکه می‌شوید. عمراً نتوانید حدس بزنید درباره چی حرف می‌زنم. حتی به نزدیک‌ترین دوستانم هم دراین‌باره نگفته‌ام.

ایویچ مرده. بد نیست حداقل بعد از مردن او دراین‌باره واقعیت را می‌فهمیدیم.
اصلاً نمی‌گویم. درباره بازی رم ناگفته‌های زیادی دارم. در عین حال معتقدم نباید با طالبی هم نامهربان باشیم. او از شخصیت‌‌های خوب فوتبال ماست. نمی‌توانید بگویید او در بازی آمریکا بی‌تأثیر بود. اما چون مدام می‌گوییم همه کار را ایویچ کرد کار آدم‌‌های دیگر نادیده گرفته می‌شود. متأسفانه من بعضی وقت‌ها می‌بینم درباره طالبی حرف‌‌های خوبی نمی‌زنند که اتفاقاً یک بار به او زنگ زدم و بابت حرف‌‌هایی که یک آدم نفهم زده بود، از او عذرخواستم.

از جام ملت‌های 2000 لبنان هم حرف و حدیث زیاد است. ظاهراً پرحاشیه‌ترین تیم‌ملی تاریخ بود.
ناگفته‌های عجیب و غریبی هم از آن تیم‌ملی دارم. باید اینها را کتاب کنم. یک سندهایی دارم که رو کنم، فوتبال تکان می‌خورد. آن تیم باید قهرمان می‌شد. خیلی اتفاقات در لبنان افتاد. واقعاً مظلوم‌ترین آدم این فوتبال جلال طالبی است. او هیچ نقشی در جریانات نداشت. می‌خواست خودش را به زور در تیم‌ملی جا کند.

چند دستگی در تیم بیداد می‌کرد. درست است؟
واقعاً همین‌طوربود. در هر اتاقی که می‌رفتی یک جلسه‌ای بود. باز دوران بلاژویچ حاشیه کمتر بود. فقط حرف‌‌هایی درباره این زده می‌شد که کی به کی پاس بدهد و به کی پاس ندهد. در همان دوران انصافاً من خودم یک‌سری از حاشیه‌ها را در نطفه خفه کردم. از برانکو بپرسید. شاید تیم‌ملی بی‌راهه می‌رفت و اصلاً به بازی ایرلند هم نمی‌رسیدیم.

چه لقبی به تو بدهیم، بابت این چیزهایی که می‌دانی و نمی‌گویی؟
دیدید هواپیما سقوط می‌کند همه دنبال جعبه سیاه آن می‌گردند. فکر کنم جعبه سیاه فوتبال ایران من هستم!

کمی بحث‌‌های حاشیه‌ای کنیم. ظاهراً قرار بود فیلم بازی کنی که نشد.
بله، فیلم پلی‌‌آف بود اما انصراف دادم. نقش اول هم بودم. یک روز پرویز پرستویی به من گفت هرکسی را برای هر کاری ساخته‌اند. آنجا فهمیدم نباید یکهو یک کار کنم. مثلاً من خودم نمی‌توانم ببینم یکدفعه پرستویی بیاید و برای پرسپولیس بازی کند. آدم باید خاک سینما را بخورد، بعد وارد شود. مثلاً من اگر بخواهم جدی وارد شوم اول می‌روم شبکه استانی(خنده جمعی) اما در خوانندگی حرف‌‌های زیادی برای گفتن دارم. تا به حال آلبوم ندادم اما الان چند آهنگ آماده دارم که هر وقت حال و حوصله داشتم بیرون می‌دهم.

یک بار با هم حرف زدیم و گفتی اگر بهترین ماشین و لباس را هم بپوشی، هنوز همان مهرداد جنوب شهری هستی. واقعاً به این حرفت عقیده داری؟
باور کن اینها ادا درآوردن نیست. من گذشته‌ام یادم نرفته. میناوند چه 2 میلیارد داشته باشد چه 100 میلیارد همان میناوند است. شخصیتم فرقی نمی‌کند. آن موقع هم که در اوج بودم خودم را نگرفتم، برعکس این آدم‌‌هایی که در تلویزیون مردم را گول می‌زنند.

بخش آخر مصاحبه را دوست داریم به‌خاطرات جالب تو اختصاص بدهیم. اینقدر خاطره داری که دوست داشتیم از اول شروع کنی به تعریف کردن، بدون اینکه سؤالی بپرسیم.
جریان سیروس دین‌محمدی را که می‌دانید. یک روز دیدیم یک ماشین بدون راننده دارد می‌‌آید. همه شاخ در آوردیم. آمد نزدیک دیدیم آن پایین‌ها سیروس نشسته!

اسماعیل حلالی هم که نصف دنیا را رفته!
آخ، آخ. سر پروازها می‌نشستیم و درباره تعداد سفرها حرف می‌زدیم. حلالی گفت من 50 کشور را رفتم. از سرپرست پاسپورت او را گرفتم و دیدیم فقط ویزای دو کشور خورده. بعد همان جا خلبان گفت هم اینک از بالای مجارستان رد‌ شدیم. دیدیم دارد روی نام مجارستان تیک می‌زند! نگو هواپیما از بالای هر کشوری که می‌رفته، می‌زده جزو سفرهایش (خنده).

جریان خانه کریم باقری در جردن چه بود؟
ما یک داماد داریم که در نیروی انتظامی است. مدام به من زنگ می‌زد و می‌گفت کریم نیرو می‌خواهد؟ خانه کریم اینا بزرگ بود و هر روز امیر گم می‌شد! کریم زنگ می‌زد پلیس که بیاید امیر را پیدا کند (خنده جمعی).

از استاداسدی خاطره‌ای نگویی، اصلاً نمی‌شود.
استاد واقعاً استاد بود. می‌گفتند بعد از عید شکر گران می‌شود استاد رفته بود 25 میلیون تومان شکر خریده بود! زد و بعد از عید قیمت شکر آمد پایین. استاد ما را بیچاره کرده بود. در تمام اردوها، تمرین‌ها حتی تو خواب می‌گفت شکر دارم، شکر مرغوب!

ماجرای روشور هم که رفت تو تاریخ!
وای، گفتید. من به چند تا از بچه‌ها گفتم در اروپا عالی روشور می‌خرند. ببینید چی شد که آنها 6 استوک به اسلواکی نبردند ودر عوض روشور داخل ساکشان گذاشته بودند. حتی لباس اضافه هم نیاورنده بودند. خلاصه رسیدیم و من زنگ زدم یکی از بچه‌ها با کت و شلوار و کروات آمد و خلاصه(خنده) بقیه‌‌اش بماند.

اسم نمی‌بری؟
خودشان می‌دانند.

برچسب ها: میناوند
مجله خواندنی ها
مجله فرارو