«هرچه جلوتر میرویم وضع بدتر میشود. گویی اصلاً فیلمی شروع نمیشود. داستان موازی فروغ همزمان با ما که امتداد فروغ فرخزاد است هم ایدهای بارها تکرار شده است که در فیلم کوثری اگر به کل حذف شود انگار نه انگار که خانی رفته و خانی آمده. درنهایت هم اصلاً چیزی شکل نمیگیرد که بتوان درباره نقاط ضعف یا قوت آن نوشت. تنها کارکرد فیلم کوثری رسیدن این پیام به دیگرانی است که فعلاً نمیتوان فروغ را به پرده سینما کشید.»
روزنامه هم میهن در مطلبی نوشت: برای ترسیم پرتره سینمایی فروغ فرخزاد، آوانگاردترین زن معاصر ما، دو چیز نیاز است؛ یکی بستری که بتوان از او گفت، دیگری کسی که فروغ و سینما را بلد باشد. انبان جهانگیر کوثری از هر دو خالی است. نتیجه انبان خالی جهانگیری نه سینما که کلیپی بیمعنیشده از توالی تصاویری بیربط با موسیقیای که قطع نمیشود.
نیاز به گفتن نیست که زندگینامه ساختن چقدر دشوار است، چه بسیار کارگردانان کاربلدی که وقتی سراغ زندگینامه رفتند، درنهایت تلاششان بیشتر از کارهای متوسط نشد. دراماتیز کردن زندگی یک آدم که از یک سو باید با واقعیت زندگیاش پیوند داشته باشد و از سوی دیگر چنان جذاب شده باشد که مخاطب را همراه با داستان شخص همراه کند، بسیار مهم است. جمع این دو، پیوند با واقعیت و جذابیت برای مخاطب، کاری کارستان است. برای همین هم هست که کمتر اثری در جهان میبینید که زندگینامه باشد و جزو آثار شاخص دنیا برشمرده شود.
حتماً که آقای جهانگیری برای تجربه فانتزی کارگردان شدن سرمایه بسیاری دارد؛ از سرمایه مادی تا همسر کارگردان و دختر بازیگر، ولی مجموعه همه اینها نتوانسته به او کمک کند اثری سینمایی خلق کند. اول از همه باران کوثری در نقش فروغ فرخزاد که نه به ظاهر به او شباهت دارد و نه به حرکات و ادا، تماشاچی را به بیرون از زندگی فروغ پرت میکند. بعد از آن هم فیلمی که انگار فیلمنامه ندارد، شخصیتهایی که به نظر دچار توهماند و هرکدام برای خود مشغول صحبت کردن است که صحبتش نه با دیگرانی در فیلم است و نه ربطی به فروغ و به هیچ چیز دیگری دارد.
هرچه جلوتر میرویم وضع بدتر میشود. گویی اصلاً فیلمی شروع نمیشود. داستان موازی فروغ همزمان با ما که امتداد فروغ فرخزاد است هم ایدهای بارها تکرار شده است که در فیلم کوثری اگر به کل حذف شود انگار نه انگار که خانی رفته و خانی آمده. درنهایت هم اصلاً چیزی شکل نمیگیرد که بتوان درباره نقاط ضعف یا قوت آن نوشت. تنها کارکرد فیلم کوثری رسیدن این پیام به دیگرانی است که فعلاً نمیتوان فروغ را به پرده سینما کشید.
ویتگنشتاین رساله منطقی-فلسفی خود را با این جمله به پایان میرساند: «آنچه دربارهاش نمیتوان سخن گفت، میباید دربارهاش خاموش ماند». و این حرف درباره ترسیم تصویری از فروغ بسیار کاربست دارد. زنی که هزینه زیادی برای زیستن مطابق با اندیشهاش پرداخت و در عمر کوتاهش هرگز تن به سانسور نداد.
جفا و بیاخلاقی محض است در حق چنین شخصیتی که بخواهیم به هر زوری شده از او در جایی حرف بزنیم که نه دولت و نه حتی ملت هنوز پذیرای دیدن بدون سانسور او نیستند.
نویسنده: علی ورامینی