دختر جوانی که هدف اسیدپاشی خواستگار شرور قرار گرفته، روی تخت بیمارستان جزئیات تازه ماجرای هولناک را فاش کرد.
دختر ۲۱ ساله شامگاه چهارشنبه شب - ۲ تیر - مقابل خانهشان در خیابان کارگر جنوبی هدف اسیدپاشی قرار گرفت.
«المیرا» که در بیمارستان بستری است صبح دیروز گفت: حدود یک سال قبل برای کار به یک مغازه مانتوفروشی در خیابان جمهوری رفته بودم. با آنکه خانوادهام تمایل زیادی به کار کردن من نداشتند اما خودم دلم میخواست کار نیمهوقت داشته باشم تا هم بتوانم برای کنکور و ورود به دانشگاه درس بخوانم و هم درآمدی کسب کنم.
پس از گفتوگو با بشیر ۲۷ ساله - صاحب مغازه - که همراه خواهرزادهاش آنجا را اداره میکرد مشغول به کار شدم. اما از همان روزهای اول متوجه نگاههای معنادار بشیر شدم تا اینکه بالاخره پیشنهاد دوستی و ازدواج داد. از آنجا که من هم به او علاقهمند شده بودم پیشنهادش را پذیرفتم اما خیلی زود متوجه رفتارهای بیمارگونه و توهمات شدیدش شدم. چرا که بسیار بدبین بود و تعادل روحی، روانی نداشت.
پس از مدتی وقتی به او گفتم دیگر نمیخواهم به این دوستی ادامه بدهم با لحنی تند و تهدیدآمیز گفت: اگر با من ازدواج نکنی میکشمت! اما من این حرفش را جدی نگرفتم. وقتی هم گفت یا زندگی با او را انتخاب کنم یا مرگ را، موضوع را شوخی گرفتم. با این حال حدود ۳ ماه بعد از ادامه کار در مانتوفروشی انصراف داده و فقط به کلاس زبان میرفتم اما بشیر رهایم نمیکرد. هر چند وقت یک بار به بهانهای سد راهم میشد و از من میخواست به پیشنهادش جواب مثبت دهم. اما من که به خوبی متوجه اخلاق، رفتار و شخصیت دوگانهاش شده بودم از او تنفر پیدا کرده و حاضر به ملاقاتش نبودم تا اینکه شب حادثه حدود ساعت هشت و نیم از کلاس زبان به خانه برمی گشتم که بشیر را سوار بر موتوسیکلتش دیدم. وقتی جلو آمد اصرار کرد با او صحبت کنم که علاقهای نشان ندادم و با عجله به طرف خانه دویدم که او به طرفم اسید پاشید. در یک لحظه احساس کردم آتش گرفتم. خودش هم با عجله سوار بر موتوسیکلت فرار کرد. از شدت سوختگی فقط فریاد میکشیدم و با مشت و لگد به در خانه میکوبیدم. وقتی مادرم در را باز کرد به سرعت خودم را به حمام رساندم. دقایقی بعد پدر و مادرم با عجله مرا به بیمارستان رساندند. حالا چشم چپم و صورتم آسیب دیده و تحت مداوا هستم.
دختر جوان که هنوز هم از یادآوری لحظات دردناک به شدت رنج میکشید، گفت: بشیر فرزند یک خانواده نابسامان است. چهار برادر و سه خواهر دارد و خودش کوچکترین فرزند خانواده است. پدر و مادرش سالها قبل فوت کرده و او در خانه خواهر و برادرهایش بزرگ شده بود. الآن هم خانوادهاش میدانند کجا مخفی شده اما به پلیس حرفی نمیزنند. حتی من شنیدهام یکی از اطرافیانش در کار قاچاق انسان به خارج است به همین خاطر فکر میکنم شاید او را از کشور خارج کرده باشند. از بازپرس و کارآگاهان پلیس آگاهی هم تقاضا دارم او را هر چه سریعتر دستگیر کنند تا به سزای عملش برسد. او باید قصاص شود و همان طور که من در این چند روز زجر کشیدهام او هم باید طعم سوختگی با اسید را بچشد.
گفتوگو با مادر المیرا
زن میانسال که هنوز هم از این حادثه هولناک شوکه است گفت: من چند ماه قبل در جریان آشنایی دخترم با بشیر قرار گرفتم. یک روز که او برای صحبت درباره ازدواج با المیرا آمده بود متوجه اعتیادش شدم. رفتارش هم غیرعادی و ظاهرش به شدت به هم ریخته بود. به همین خاطر پس از رفتن او دخترم را به سختی سرزنش کرده و گفتم: این پسر از هیچ نظر مناسب تو و خانواده ما نیست. بعد هم از او خواستم هر چه سریعتر این ارتباط را قطع کند. اما هرگز تصور نمیکردم تا این حد بیمار باشد و چنین بلایی سر دخترم و زندگی ما بیاورد. امیدوارم پلیس و دستگاه قضایی با این جنایتکاران برخورد کند و مجازات سختی برایشان در نظر بگیرد تا درس عبرتی برای آنها و افرادی شود که چنین تصورات شیطانی در ذهن دارند. گفتنی است با گذشت هفت روز از این ماجرای هولناک ردیابیهای پلیسی برای دستگیری متهم فراری همچنان ادامه دارد.