مشکل دیگر شعار دادنهاست که هر تریبونداری به فراخور مستمعین خود حد مرزی برای آن نمیشناسد و بعضا به سادگی بیان چند جمله بحران میآفریند! بدتر آنکه برخی شعارمیدهند و به شعار بیمبنای خود باور پیدا میکنند! معلوم نیست این همه شعار دادن تاکنون چه نتیجهای داده و چه خسارتها و غفلتها و هزینهها به بار آورده است؟
روزنامه اعتماد در یادداشتی با عنوان «معمای سقوطها و راز دوامها»، علل فروپاشی سریع بشار اسد را واکاوی کرده است.
این روزنامه در این باره نوشت: علت سقوط نظام سوریه با سرعتی باورنکردنی و غافلگیرانه هنوز بحثها وگمانهزنیهای زیادی را به خود اختصاص میدهد و البته کمتر دیده شده است که کسی علل آن را مستنداً بیان کند و منطقش کاملا پذیرفته شده باشد.
ظاهرا ضعف و رخوت و بیانگیزگی در درون رژیم سوریه طی چند ماه اخیر آغاز شده و با دخالت بازیگران خارجی و نیروهای میدانی به سرانجام سقوط رسیده ولی در چنین سناریویی بیعملی و انفعال شدید ارکان حاکمیت و شخص اسد محل سوالی جدی است. خستگی و بیانگیزگی ارتش درکنار وضعیت اسفناک اقتصادی و جدایی و بعضا تندی با مردم البته از دلایل کلی و اصلی ماجرا هستند ولی چرا رهبر این نظام به محض دیدن نشانههای ضعف و سستی درصدد چاره برنیامده و حداقل از حامیان خود استمداد نکرده است؟
حتی اگر بپذیریم که رییسجمهور سوریه امکان ادامه حکومت خود را غیرممکن میدیده است چرا به جای فرار ناگهانی مقدماتی برای مدیریت فروپاشی فراهم نکرده و از اضمحلالی مفتضح جلوگیری به عمل نیاورده است؟ وی میتوانست انتقال قدرت به برادر خود یا یکی از فرماندهان ارتش یا نخست وزیر را بیازماید و با این کار، زمان بخرد و امکان یافتن راهی جهت عدم استیلای معارضان مختلف را مورد بررسی قرار دهد. حتی محمدرضا پهلوی هم با وجود ضعف شخصیت نزدیک به یکسال مقاومت کرد و راههای مختلفی را آزمود.
به نظر میرسد نکته اساسی درست در این نقطه خود را نشان میدهد و بیشترین ضریب علل سقوط، به شخصیت آقای اسد نسبت پیدا میکند. وی که در ناز و نعمت بزرگ شده و در انگلستان درس خوانده است، نشان داد که فردی مبارز نبود و در نوبت پیشین هم اگر ایران و روسیه به کمکش نمیشتافتند همان زمان عطای حکومت را به لقای رفاه زندگی غیرسیاسی در یک کشور دیگر میبخشید و هیچ چیز جز حفظ جان خود و خانوادهاش برایش مهم نبود. واضح است که اگر پدرش یا برادر متوفایش با اوصافی که از شخصیتشان گفته شده درموقعیت او قرار میگرفتند، مقاومت تا آخرین لحظه را برمیگزیدند و به کشته شدن هم تن میدادند. البته همه این گفتهها به خود سوریها مربوط است و برای ما تاثیر تحولات این کشور در امور ایران محل بحث و تحلیل است.
بر این اساس نکته مهم این است که با وجود مراوده طولانی مسوولان ایرانی تا آخرین روزهای حکومت بشار اسد چرا موجب تشخیص تزلزل شخصیت وی نشدند تا حداقل به مدیریت پس از سقوط او بپردازند؟ اگر تهدید اسراییل علیه جان اسد را در تصمیم او دخیل بدانیم باید عنوان کنیم که اسراییل ضعف شخصیتی او را فهمید و روی این ضعف انگشت نهاد و نتیجه گرفت!
اکنون و در شرایط بسیار پیچیده منطقه و جهان باید کاملا روشن شده باشد که یک اشتباه کوچک حتی در زمینههایی که انتظارش نمیرود تا چه حد میتواند خسارتبار باشد و عواقب و عوارض متعدد به وجود آورد. ما در برابر دشمنیهای متعدد حتی از جانب کشورهایی که اظهار خصومت نمیکنند، قرار داریم. اسراییل به هیچ چیز جز تسلط کامل در منطقه رضایت نمیدهد و تصور مشهود او طلایی بودن زمان کنونی برای رسیدن به رویاهایش است.
اکنون این سوال خودنمایی میکند که چگونه میتوان در برابر یک گروه نژادپرست که از سوی امریکا حمایتی بیانتها دارد، امنیتی مطمئن و خدشهناپذیر برای کشور و مردم فراهم کرد؟ آقای پزشکیان به درستی با افراد و شخصیتهای مختلف مشورت میکند و آثار شنیدن مشاورهها و دلسوزی صاحبنظران در عملکرد او هویداست. اگر این روش عمیقتر و جدیتر و به دیگر ارکان قدرت هم تعمیم داده شود، قطعا نتیجهبخش خواهد بود و اگر هزار مشورت صورت بگیرد تا از یک اشتباه کوچک جلوگیری شود، ارزشش را دارد.
مسوولان و تصمیمگیران باید متوجه زمان هم باشند و اگر نیاز به تغییرات تاکتیکی و استراتژیک را احساس کردند آن را به زمان مضیق موکول نکنند. آیا باور نداریم که از اسراییل هر جسارتی ممکن است؟ در این صورت خرد حداکثری، تدبیر کامل و احتیاط همهجانبه عقلانیتی ضروری دارد. به نظرمیرسد یکی از ضعفهای سیاستمداران ما استفاده از تاکتیکها و استراتژیهای ثابت است چنانکه رقیبان و بیگانگان از پیش دستمان را میخوانند!
مشکل دیگر شعار دادنهاست که هر تریبونداری به فراخور مستمعین خود حد مرزی برای آن نمیشناسد و بعضا به سادگی بیان چند جمله بحران میآفریند! بدتر آنکه برخی شعارمیدهند و به شعار بیمبنای خود باور پیدا میکنند! معلوم نیست این همه شعار دادن تاکنون چه نتیجهای داده و چه خسارتها و غفلتها و هزینهها به بار آورده است؟
کاملا پیداست که در ماجرای سوریه هماهنگی بالایی میان چندین کشور وجود داشته و احتمالا روسیه هم ازآن بیاطلاع نبوده است ولی چیزی بروز ندادند تا روزی که آتشبس لبنان برقرارشد و نوبت به سوریه رسید؛ لذا نیاز به تسلط بر همه تحرکات بیگانگان ضروری است. اکنون برای مواجهه با وضعیت پیش رو باید یک برنامه همهجانبه تنظیم شود و برای همه احتمالات و همه کشورها فکر شود. گرفتن نظر استراتژیستها و بزرگان سیاست اگر سود سرشار نداشته باشد، قطعا ضرر ندارد.
تصمیمگیران کشور از زاویه خاص خود به مسائل نگاه میکنند، اگر مشورتهای جدی باب شود مسلما زاویه دید مسوولان جامع و امکان خطا کمترمیشود. امید میرود بعد از ترورآقای اسماعیل هنیه در تهران روی موضوع نفوذ کار اساسی صورت گرفته و امکان هر گونه رخنه اطلاعاتی سد شده باشد. مهمتر از همه جلب رضایت مردم و افزایش حس دفاع از کیان کشوردر همه اقشار جامعه است. ما تجربه همدلی و استحکام داخلی در دوران جنگ را داشتهایم، دوباره و با تواضع در مقابل مردم همان روحیه قابل تمهید است.
مردم باید ایمان داشته باشند که از جان و مال و خاک خود دفاع میکنند. نباید ظرفیت سرمایه اجتماعی ملی پای امور کوچکی، چون فیلترینگ آسیب ببیند. مخالفانی که در عین حال متعهد به کشور هستند حتما تمامیت ارضی را، چون جان عزیز میدارند. آنان با فلان تصمیم یا با فلان مسوول مخالفند، دلیلی ندارد که در خدمتشان به کشور تشکیک شود. چاپلوسان و پرستندگان مقام و موقعیت و پول اگر مشکلی پیش بیاید اولین پشتکنندگان به مردم و میهنند. نگذاریم در جوانانمان این فکر ایجاد شود که سود فداکاریشان متوجه آقازادهها و از ما بهتران خواهد شد!
نویسنده: جعفر گلابی