ما در ایران اکنون با یک نسل توسعهخواه روبهرو هستیم که حسرت و آرزوی توسعه را دارند، اما باید از نسل توسعهخواه عبور کنیم به نسل توسعه آگاه (۲۵٪ جامعه ایران) و نسل توسعه آفرین (۳٪ جامعه).
مهمترین عامل توسعه یک کشور را میتوان در چگونگی عمل به زمان، قاعده، و برنامه جستوجو کرد. در این باره دکتر مجتبی لشکربلوکی از ماجرایی که دکتر پاریزی باستانی نقل میکند، تحلیل و تجویز راهبردی استخراج کرده که به نظر میرسد با آن که مطلب سه سال پیش در کانال نویسنده نگاشته شده، برای ایران امروز هنوز جایگاه اساسی داشته باشد. زیرا به نظر میرسد کماکان تنها چیزی که در این کشور دارای اهمیت نیست، نظم و حرکت جمعی برای دستیابی به توسعه است.
به گزارش خبرآنلاین، این یادداشت در زیر از نظرتان میگذرد:
زمانی در میدان مخبرالدوله دو تا ساعت بود که شهرداری نصب کرده بود، یکی رو به جنوب و یکی روبه شمال. این دو ساعت هیچ وقت نبود که با هم مطابق باشند، اغلب یکی دو دقیقه و گاهی یکی دو ساعت با هم تفاوت داشتند. خدا رحمت کند محمد مسعود را، در روزنامه مرد امروز نوشته بود: هر وقت این دو ساعت با هم میزان بشوند، کار مملکت هم میزان خواهد شد.
این نکته آن قدر ظریف بود که دهان به دهان میگشت و شهرداری، چون دید که واقعا نمیتواند این نقص را رفع کند، برای رهایی از شماتت مردم، آن ساعتها و ستون ساعت را از میدان برداشت. به عقیده من معجزه کشور سوئیس در بانکداری و ثبات اقتصادی آن نیست، در این که تورم در آن جا از همه کشورها کمتر است هم نیست، در بی طرفی نیست، در عدم شرکت در جنگ نیست، در عدم قبول عضویت در اتحادیه اروپا هم نیست، در آب و هوا و نظافت و لطافت و ادب مردم آن نیست، معجزه سوئیس در این است که بیش از پنجاه ساعت، با شکل و شمایل مختلف فقط و فقط در سالن فرودگاه آن است، و هیچ کدام از این ساعتها حتی یک ثانیه با هم تفاوت ندارند. توفیق سوئیس در همین امر جزئی ما را آگاه میکند چنین ملتهایی میتوانند معجزه سیاسی و اقتصادی هم داشته باشند.
آنچه خواندیم نوشته استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تاریخ پژوه و ادیب معاصر است. هر چند بدیهی است که منظورشان این نبوده که اگر روزی روزگاری تمام ساعتهای ایران دقیق باشند و یک عدد را نشان بدهند، همه مشکلات ما برطرف میشود. اما به نکته ظریفی اشاره کرده و روی مساله مهمی انگشت گذاشته. ما در ایران اکنون با یک نسل توسعه خواه روبهرو هستیم که حسرت و آرزوی توسعه را دارد. اما باید از نسل توسعه خواه عبور کنیم به نسل توسعه آگاه (۲۵٪ جامعه ایران) و نسل توسعه آفرین (۳٪ جامعه).
۵ ویژگی برای نسل توسعه آگاه/آفرین وجود دارد که یکی از این پنج ویژگی انضباط (دیسیپلین) است. (باقی ویژگیها در اینجا تشریح شده) احتمالا همه ما کلمه دیسیپلین را شنیدهایم. اما به چه جامعهای با دیسیپلین میگوییم؟ جامعهای که به این مثلث طلایی احترام بگذارد: زمان-قاعده-برنامه.
زمان محترم باشد: تفاوت هفت و هفت و پنج دقیقه کاملا درک شود و بدانیم که یک اختلاف ۳۰۰ ثانیهای بین همین دو وجود دارد.
قاعده محترم شمرده شود:یعنی آنکه تصمیمات و اقدامات ما بر اساس یک مبنای مشخص، معقول و مقبول باشد و سلیقه و هیجان، فامیل/قوم سالاری، پارتی بازی، هم حزبی گری، بر شئونات جمعی ما تاثیر نگذارد. قاعده سالاری یعنی پیش بینی پذیری آینده و یعنی کاهش هزینههای تعاملاتی.
برنامه محترم شمرده شود: برای امور مهم، جدولی وجود داشته باشد که بگوید دقیقا چه کسی؟ چه کاری؟ را چه زمانی؟ انجام میدهد و منجر به تولید چه چیزی؟ (اقلام قابل تحویل) میشود؟ کلمه برنامه را به لجن نکشیم و به هر ایده خامِ شفاهیِ تست نشدهای، برنامه نگوییم!
احترام به مثلث طلایی «زمان، قاعده و برنامه» باعث میشود که در گذار زمان به این ویژگیها آراسته شویم:
ارایه برنامه مشخص مکتوب (و نه حرفهای پراکنده شفاهی مبهم)
اجرای مبتنی بر برنامه (و نه هر روز هر کاری به ذهن مون رسید انجام دهیم)
پایش سیستماتیک و یادگیری (سنجش انحراف بین برنامه مکتوب و نتایج اجرا و تحلیل انحراف ها)
گذار از فرهنگ شفاهی به مکتوب (فرهنگ شفاهی بسیار مستعد سه چیز است: فراموشی، ابهام و زیرتعهدات زدن)
آیا تربیت نسل توسعه آگاه /آفرین، تنها مسیر و سریعترین مسیر توسعه است؟ جواب هر دو قطعا خیر است. اما به دلایلی که قبلا گفته شده، برخی مسیرهای توسعه در ایران محدود و مسدودند بنابراین باید از روزنههایی که باقی مانده استفاده کرد. نیلوفرآبی، نتوکراسی، مشق شب و تربیت نسل آتی چهار استراتژی توسعه ایران هستند (اینجا بیشتر بخوانید) که در این نوشته به یک مورد از آنها اشاره شد.
میتوانیم این نوشته را بخوانیم و فراموش کنیم، یا تصمیم بگیریم که؛
خودمان از این به بعد در زندگی شخصی و از آن مهمتر در تعاملات جمعی مان به مثلث طلایی زمان-قاعده-برنامه احترام بگذاریم.
تا آنجا که میتوانیم این مثلث طلایی را به دیگر منتقل کنیم و ترویج دهیم. مثلا به جای وعدههای هوایی-شفاهی، تعهدات عملی-مکتوب بدهیم.
نخواهیم یک شبه کل کشور را توسعه بدهیم، ولی هدف گذاری کنیم که یک جامعه کوچک (مثلا مدرسه، خانواده، اداره، دپارتمان، گروه) را با این سه اصل اداره کنیم.
نخواهیم همه به این سه اصل احترام بگذارند، خودمان را متعهد کنیم که علی رغم فشارهای هنجاری جامعه به این سه متعهد باشیم و تا آنجا که میتوانیم نسل بعدی را با این سه اصل پرورش دهیم. ملتی که به این مثلث طلایی بی احترامی کند، به آینده خودش بی توجهی کرده است.