bato-adv

تناقض در زبان و ادب پارسی!

تناقض در زبان و ادب پارسی!
زبان پارسی زبان جالبی است. شما در این زبان می‌توانید تمامی متر‌ها و معیار‌ها و استاندارد‌ها را کنار گذاشته و برای هر کاری دلیل قانع کننده ارائه دهید. در زیر چند نمونه از این رویکرد‌ها و دلایل را آورده ایم تا حدیث مفصل از این مجمل خوانده شود.
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۹ - ۱۵ آبان ۱۴۰۳

محمد ماکویی؛ دوستی دارید که در حال دست دست کردن برای ازدواج است. برای اینکه به او حالی کنید که تاخیر جایز نیست از "در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست" کمک می‌گیرید!

دوستی دارید که عجله دارد هر چه سریعتر استین بالا بزند. برای اینکه او را مجاب نمایید کمی عاقلانه‌تر فکر کرده و فکورانه‌تر تصمیم بگیرد "عجله کار شیطونه"، "پارچه را دو بار متر کن و یک بار ببر" و "قبل از ازدواج تا می‌توانی چشم و گوش را باز کن و بعد از ازدواج تا می‌توانی آن‌ها را ببند" را مورد استفاده قرار می‌دهیم.

رفیق شما گول ظاهر را خورده و همسر نامناسبی نصیبش گشته است. به او، منباب شماتت، می‌گویید که مگر نمی‌دانستی "هر گردی گردو نیست"

رفیق شما گول ظاهر را خورده، اما از خوب حادثه همسر خوبی نصیبش شده است. می‌گویید از همان اول هم معلوم بود که "رنگ رخسارخبر می‌دهد از سر درون"

فامیل دور شروع به کاری کرده و به مشکل خورده است. برای اینکه به او حالی کنید در ابتدای کار از این مسائل وجود دارد از عبارات "شاهنامه آخرش خوشه" و "جوجه را موقع پاییز می‌شمارند" یاری می‌جویید!

اگر فامیل دور در هنگام شمردن جوجه‌ها متوجه کمی و کسری شود هم شما کم نیاورده و می‌گویید: مگر نمیدانستی "سالی که نکوست از بهارش پیداست! "

یکی از اعضای خانواده می‌خواهد کار خیر کند، اما برای انجام این مهم پول زیادی ندارد. می‌گویید که غصه نخورد، زیرا "قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود"

۱۰ سالی می‌شود که عضو خانواده پول را در راه ساخت بیمارستان خرج کرده، اما بیمارستان تا نصفه هم بالا نیامده است. می‌گویید که از اول هم معلوم بود "با یه گل بهار نمیشه! "

برای اینکه به یک نفر بگویید که باید فعال باشد تا به موفقیت برسد از "از تو حرکت، از خدا برکت" استفاده می‌کنید؛ اما اگر مایل باشید نقش بخت و اقبال را در زندگی ادم‌ها پر رنگ بگیرید می‌گویید: "اصل با بودن بخت است نه دانستن کار طاس اگر نیک نشیند همه کس نراد است"

بین دو تا از دوستان کدورت مختصری بوجود امده است. به یکی از آن‌ها می‌گویید که، چون دو طرف "کمند مهر چنان پاره کن که گر روزی. شوی ز کرده پشیمان گره توانی بست" را جدی گرفته اند فرصت اشتی کلا از کف نرفته است.

دو دوست شما کدورت مختصری، با یکدیگر، به هم زده اند و اصلا نمی‌خواهید صلح و آشتی بین آن‌ها برقرار شود. یاد اور هر دو می‌شوید: "دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند ما از لب بامی که پریدیم پریدیم"

کدورت بین دو دوست زیاد است و شما مایل هستید با هم آشتی کنند. می‌گویید: "خون را با خون نمی‌شویند. خون را با آب می‌شویند"

بین دو دوست کدورت جدی حاصل شده و بدتان نمی‌اید آتش بیار معرکه باشید. می‌گویید:" کلوخ انداز را پاداش سنگ است"

قطعا بسیار بیش از این‌ها هم می‌توان گفت، اما جهت حسن ختام بد نمی‌بینم پای یک تجربه شخصی و خانوادگی را به میان بکشم.

از سال‌های نوجوانی در مراسم ختم و تشییع جنازه و سه و هفت و چهل و سالگرد، تا جایی که ممکن بود، شرکت می‌کردیم؛ اما مادر برای تشویق ما به حضور فقط از یک روش استفاده نمی‌کرد.

ایشان گاهی با ادای "همه می‌ایند. بد است ما نباشیم" کار خود را پیش می‌بردند و گاهی با بیان "هیچکس نیست. ما هم نباشیم خیلی بد می‌شود" حضور ما را کاملا ضروری اعلام می‌فرمودند!

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین