ریچارد باکستر، کشیش انگلیسی قرن هفدهم، افکار خود را در مورد میثاق ازدواج اینگونه نوشت: «این مایه رحمت است که یک دوست وفادار داشته باشی که تو را کاملاً دوست دارد و بتوانی ذهن خود را به روی او باز کنی و امور خود را با او در میان بگذاری؛ و این رحمت است که دوستی به این نزدیکی داشته باشی که یاور جان تو باشد و لطف خدا را در تو برانگیزد.»
به گزارش تجارت فردا، برخلاف نظر باکستر در زمان خود، امروزه پیمان ازدواج چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. بسیاری از زنان مدت طولانیتری مجرد میمانند و به دنبال استقلال هستند و همان اهداف شغلی مردان را دنبال میکنند. علاوه بر این، امروزه کمتر مردی از مزایای کافی برای ازدواج برخوردار است. این مردان بر این باورند که ارزش زنان به عنوان همسر و مادر به شدت کاهش یافته است. علاوه بر این، آنها از خطر از دست دادن دارایی و آسیب به روابط خود با فرزندان آیندهشان در صورت طلاق میترسند- که در تقریباً ۵۰ درصد از ازدواجها رخ میدهد. در نتیجه ازدواج را یک پیشنهاد خطرناک میدانند.
پیدا کردن یک شریک زندگی، اهمیت کمتری پیدا کرده است، زیرا زوجها مرتب ازدواج را به تعویق میاندازند، یا به طور کلی از آن چشمپوشی میکنند. کاهش نرخ ازدواج را میتوان به نقشهای اجتماعی در حال تکامل زنان، نگرانیهایی که مردان با ازدواج مرتبط میدانند و تعداد بیشمار گزینههای جدید ارائهشده از طریق رسانههای اجتماعی که موجب میشود هر دو جنس از مناسک اجباری عبور کنند، نسبت داد. در سراسر جهان ازدواج رو به افول و زندگی مجردی رو به افزایش است؛ این بخشی از نتایج گزارش مهم و گسترده «خانوادهها در جهانِ در حال تغییر» است که در تابستان ۲۰۱۹ «زنان سازمان ملل» منتشر کرد.
این گزارش سازمان ملل، آماری را در مورد درصد زنان مجردی که به اواخر چهلسالگی خود میرسند (که در حال افزایش است)، میانگین سنی که در آن افراد برای اولینبار ازدواج میکنند (که باز در حال افزایش است) و همچنین نسبت افرادی که در اواخر چهلسالگی خود طلاق گرفته یا از هم جدا شدهاند (که این هم افزایش مییابد)، جمعآوری کرد. میانگینهای جهانی و همچنین آمارهای جداگانه برای هشت منطقه جهان گزارش شد.
در هر هشت منطقه، درصد زنانی که هرگز ازدواج نکرده بودند، در دو دهه بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ افزایش پیدا کرده بودند. بیشترین افزایش در استرالیا و نیوزیلند رخ داده بود (از ۴/۴ درصد در سال ۱۹۹۰ به ۱/۱۴ درصد در سال ۲۰۱۰). کمترین افزایش نیز با ۲/۰ درصد، مربوط به آسیای مرکزی و جنوبی بود. در آن زمان، مرکز تحقیقات پیو تخمین زده بود که «تا زمانی که جوانان امروزی در ایالاتمتحده به ۵۰ سالگی میرسند، حدود ۲۵ درصد از آنها تمام زندگی خود را مجرد میمانند. داشتن گروهی متشکل از افراد ۵۰ ساله که در آن یک نفر از هر چهار نفر هرگز ازدواج نکردهاند، چشمانداز اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به گونهای تغییر میدهد که ما هنوز نمیتوانیم به طور کامل آن را تصور کنیم».
در بخش دیگری از گزارش سازمان ملل آمده بود که «میانگین سنی که افراد برای اولینبار ازدواج میکنند، در سرتاسر جهان، برای مردان به طور متوسط ۶/۲۶ سال و برای زنان ۳/۲۳ سال است. بزرگسالان در استرالیا و نیوزیلند برای طولانیترین مدت صبر میکنند؛ اما حتی در منطقهای که تازه ازدواجکردهها جوانتر از هر جای دیگری در جهان هستند، یعنی آسیای مرکزی و جنوبی، مردان در اواسط بیستسالگی قرار دارند».
اما در سال ۲۰۲۴ چه میگذرد؟ این آمار چه تغییراتی داشتهاند؟ عوامل زمینهساز در این کاهش جهانی نرخ ازدواج چیست؟ و تاخیر در ازدواج، چه مزایا یا معایبی برای زنان و مردان به همراه دارد؟ پاسخ این پرسشها، در ادامه مطلب آمده است.
در سرتاسر جهان، کشورهایی که بالاترین نرخ ازدواج سالانه را دارند کرانه باختری و غزه، فیجی، مصر، باهاما و ازبکستان هستند که هر کدام بیش از ۹ ازدواج در هر هزار نفر دارند. کرانه باختری و غزه با ۱۰ ازدواج به ازای هر هزار نفر تا سال ۲۰۱۸ در صدر ردهبندی قرار دارند. در مقابل، کمترین میزان ازدواج سالانه در قطر، گویان، فرانسه و پرو مشاهده میشود. این کشورها نهتنها کمترین نرخ ازدواج را دارند، بلکه برخی از پایینترین نرخهای طلاق را نیز در جهان دارند.
- میانگین سن ازدواج زنان در جهان ۳/۲۳ سال و برای مردان ۶/۲۶ سال است.
- میانگین امید به ادامه یک ازدواج در جهان ۳۹ سال است.
- در سطح جهان، مردان به طور متوسط ۳/۳ سال از همسران خود بزرگتر هستند.
- میانگین سن اولین ازدواج در اتحادیه اروپا برای مردان ۳۲ و برای زنان ۳۰ سال است.
- در ژاپن میانگین سن ازدواج اول برای مردان ۳۱ و برای زنان ۲۹ سال است.
- در هند، متوسط سن ازدواج اول برای زنان ۸/۱۹ سال است.
- نرخ طلاق در جهان تقریباً ۴۴ درصد است که لوکزامبورگ با ۸۷ درصد بالاترین و سریلانکا با ۱۵/۰ درصد کمترین میزان طلاق را دارد.
- در ایالاتمتحده و روسیه، حدود ۵۰ درصد از ازدواجها به طلاق ختم میشود. این عدد برای استرالیا ۳۳، بریتانیا ۴۲، فرانسه ۵۵، آلمان ۳۸، ایتالیا ۳۰، اسپانیا ۵۷، سوئد ۴۴، نروژ ۴۰، فنلاند ۳۹ و دانمارک ۴۷ درصد است.
- ۴۱ درصد از ازدواجهای اول، ۶۰ درصد از ازدواجهای دوم و ۷۳ درصد از ازدواجهای سوم به طلاق میانجامند.
دلایل مختلفی برای انتخاب افراد برای ازدواج وجود دارد. ازدواج یک تصمیم عمیقاً شخصی و تحت تاثیر فرهنگ است که از طریق ایدهآلها یا انگیزههای مختلف هدایت میشود. عوامل زیر میتواند به درک بهتر این تصمیم منجر شود:
- عشق و همراهی: بسیاری از مردم ازدواج را فرصتی برای به اشتراک گذاشتن زندگی، شادیها و چالشهای خود با شریکی میدانند که آنها را درک و حمایت میکند.
- ثبات و امنیت: ازدواج اغلب مستلزم مزایای قانونی و مالی است که میتواند یک شبکه ایمنی ایجاد کند، به خصوص زمانی که با عدم اطمینان زندگی مشترک روبهرو میشوید.
- خانواده و سنت: بسیاری از افراد برای حفظ سنتهای خانوادگی، احترام به ارزشهای فرهنگی و برآورده کردن انتظارات والدین خود ازدواج میکنند.
- میل به داشتن فرزند: تمایل به تربیت فرزندان در محیطی باثبات و حمایتی میتواند زوجین را به ازدواج ترغیب کند.
- اعتقادات مذهبی و معنوی: برای کسانی که باورهای مذهبی قوی دارند، ازدواج اغلب به عنوان یک پیوند مقدس، در زیر چشمان یک قدرت برتر دیده میشود.
با وجود همه عوامل بالا، هرچه جلوتر میرویم، تصمیم برای ازدواج بیشتر به تعویق میافتد. ازدواج دیرهنگام عاملی است که هم مزایا و هم معایبی دارد.
اگرچه برخی افراد در اواخر عمر خود ازدواج را ترجیح میدهند و برخی فرصتی برای ازدواج در سن مناسب ندارند، اما هر دو آنها با عواقب ازدواج دیرهنگام مواجه خواهند شد. برخلاف آنچه شناخته شده است، ازدواج دیرهنگام شامل فقط معایب یا فقط مزایا نمیشود، بلکه هر دو آنها را با هم ترکیب میکند.
امروزه هم زنان و هم مردان ازدواج دیرهنگام را ترجیح میدهند، زیرا خواهان توانمندی اقتصادی در زندگی خود هستند. همچنین اگر این افراد در دانشگاه در مقطع فوقلیسانس یا دکترا تحصیل کنند سن ازدواجشان دیر میشود. از سوی دیگر، اهداف شغلی باعث میشود افراد ازدواج خود را به تعویق بیندازند، حتی اگر در زندگی خود شریک عاطفی داشته باشند. زمانی که افراد ازدواج خود را به تاخیر میاندازند، ممکن است با مزایایی مانند داشتن زمان برای رشد شخصی، فرصتهای تحصیلی و شغلی، سلامت روانی خوب و معایبی مانند نرخ تولد، اختلاف نظر میان همسران و خطر ابتلا به HIV مواجه شوند.
برخی عواملی که سبب میشود افراد ازدواج خود را به تاخیر بیندازند، عبارت است از:
- شغل و تحصیلات: افراد قبل از اینکه به یک رابطه طولانیمدت متعهد شوند، زمان بیشتری را به آموزش و پیشرفت حرفهای خود اختصاص میدهند.
- عوامل اقتصادی: افزایش هزینههای زندگی، بدهی وامهای دانشجویی و هزینههای مسکن میتواند افراد را تحت تاثیر قرار دهد تا روابط جدی خود را تا زمانی که احساس امنیت مالی کنند به تاخیر بیندازند.
- تغییر هنجارهای اجتماعی: فشار کمتری برای پیروی از جدول زمانی سنتی وجود دارد. همچنین، مردم به طور فزایندهای برای رشد و تجارب شخصی ارزش قائل میشوند.
- ارتباطات و فناوری: ارتباطهای آنلاین و رسانههای اجتماعی فرصتهای بیشتری برای برقراری ارتباط ارائه میکنند و در عین حال به افراد اجازه میدهند برای یافتن شرکای سازگار وقت بگذارند.
- ترس از طلاق: افراد برای اطمینان از انتخاب صحیح برای یک شراکت پایدار، زمان بیشتری صرف میکنند.
- نقاط عطف: بسیاری از مردم میخواهند قبل از اینکه کاملاً به یک رابطه متعهد شوند، به اهداف شخصی و حرفهای دست یابند. برای افراد مهم است که به ارزشهای خود نگاه کنند تا بتوانند تصمیمهایی بگیرند که با شرایط و آرزوهای منحصربهفردشان هماهنگ باشد.
هنگام در نظر گرفتن رسانههای اجتماعی، نمیتوان نقش آن را بر روند ازدواج نادیده گرفت. با توجه به اینکه ۵۴ درصد از کاربران شبکههای اجتماعی زن هستند، ۸/۲ برابر بیشتر از مردان از این پلتفرم استفاده میکنند. اکنون یک زن میتواند توجه بیسابقهای را به خود جلب کند و مردان را تحت کنترل خود داشته باشد. از گذشته، یک زن ممکن بود درون دایره ۱۵۰ دوست خود مورد توجه قرار گیرد که ۴۵ درصد آنها مرد بودند. اما اکنون، یک زن میتواند تصاویر جذابی را در پلتفرمهای رسانههای اجتماعی خود منتشر کند که هزاران لایک، صدها نظر و پیامهای ورودی از سوی مردان در سراسر جهان در پی داشته باشد. اکنون، با اپلیکیشنهای رسانههای اجتماعی، یک زن میتواند یک هجوم دوپامین بینظیر را تجربه کند که قبلاً در محیط اجتماعی روزمرهاش شاهد آن نبود. این واقعیت جدید، وابستگی او را به تعاملات اجتماعی حضوری با مردان کاهش میدهد و اعتیاد او به تلفنهای همراه را تشدید میکند، زیرا رسانههای اجتماعی به سرعت نیازها و خواستههای او را برآورده میکنند.
رسانههای اجتماعی هم بر مردان و هم بر زنان اثر میگذارد، اما برخی از روندها عمدتاً زنان را تحت تاثیر قرار میدهند. ایالاتمتحده سه میلیون زن بیشتر از مردان دارد. هنگام در نظر گرفتن زنان مجرد در سن ازدواج (۱۸ تا ۳۵)، نسبت ملی نشان میدهد که به طور متوسط ۹۰ مرد به ازای ۱۰۰ زن وجود دارد. بانک سرمایهگذاری مورگان استنلی پیشبینی میکند که تا سال ۲۰۳۰، ۴۵ درصد از زنان ۲۵ تا ۴۴ ساله، مجرد و بدون فرزند خواهند بود. با این حال، بسیاری از زنان این آمار را نادیده میگیرند و فکر میکنند که از هر قاعدهای مستثنی هستند و مردانی که میخواهند، وقتی آماده باشند در دسترس خواهند بود.
با این حال، مردان نیز در دیدگاه خود در مورد زنان و ازدواج در حال تکامل هستند. یک مرد معمولی اکنون بیان میکند که تعداد زیادی از زنان عمدتاً به دنبال همان نوع مردان هستند. در حالی که یک زن ممکن است در ابتدا به دنبال مرد سنتی برای ازدواج باشد، اما معمولاً جذب مردانی میشود که مظهر شخصیت «پسر بد» هستند یا شخصیتی چالشبرانگیز دارند.
اکثر مردان معمولی که متوجه میشوند در برابر کلیشههای مردانه قدبلندتر، قویتر و آلفا نادیده گرفته میشوند، به دنبال آرامش در گروههای آنلاین مانند «مردانی که راه خودشان را میروند» (MGTOW) هستند. این گروهها بستری را برای مردان فراهم میکنند تا رفاقت پیدا کرده و در فضای فرهنگی کنونی حرکت کنند. علاوه بر این، برای بسیاری از مردان، رسانههای اجتماعی و پورنوگرافی درک آنها را از واقعیت در مورد زنان، از جمله ظاهر و انتظارات در روابط واقعی، تحریف کرده است.
ظهور رسانههای اجتماعی دنیایی از امکانات و فرصتها را برای مردان و زنان فراهم آورده است، برخلاف آنچه نسلهای قبلی تجربه کردهاند. سطح توجهی که قبلاً منحصر به افراد منتخب بود، مانند افراد مشهور، اکنون برای مخاطبان بسیار بیشتری قابل دسترس است. متاسفانه، زنانی که به دنبال توجه و اعتبار در قلمرو دیجیتال هستند، اغلب با فشار برای عینیت بخشیدن به خود مواجه میشوند، به طوری که هرزهانگاری زنان به عنوان توانمندسازی آنها به تصویر کشیده میشود.
کاهش ازدواج قبل از ظهور رسانههای اجتماعی آغاز شد، اما استفاده کنونی از آن بدون شک زندگی بسیاری را تحت تاثیر قرار داده است. از سوی دیگر، زنان با استفاده از رسانههای اجتماعی بیش از هر زمان دیگری مورد توجه قرار میگیرند که تمایل آنها به ازدواج را به تاخیر میاندازد. از سوی دیگر، مردان از طریق عینیت بخشیدن به زنان و در دسترس بودن طیف گستردهتری از گزینهها، با تغییر شکل اجتماعی مواجه میشوند که در نهایت سبب به تعویق انداختن ازدواج میشود.
ازدواج دیگر تنها از سوی زنانی که آرزو دارند همسر باشند، انجام نمیشود. امروزه، زنان به دنبال تحقق جایگاهی فراتر از نقشهای خانوادگی سنتی هستند و در عوض بر تحصیلات عالی و مشاغل تمرکز میکنند و در عین حال مهارتهای خانهداری و فرزندپروری را کنار میگذارند. زنان در پذیرش کالج از مردان پیشی میگیرند (۶۰ به ۴۰ درصد) و نرخ فارغالتحصیلی بالاتری را با مزیت دهامتیازی نشان میدهند. فمینیسم به زنان میآموزد که به خود متکی باشند و ازدواج را تنها پس از کسب یک شغل مستحکم، غیرضروری یا اختیاری تلقی کنند. ادامه تحصیل در دانشگاه دیگر وسیلهای برای یافتن شوهر نیست، بلکه راهی ضروری برای رسیدن به شغلی است که هیچ خانوادهای در آن دیده نمیشود. همچنین وی در صورت انتخاب یک ازدواج اشتباه، احساس امنیت میکند.
در دنیای امروز، زنان بیش از هر زمان دیگری فرصت دارند. هنوز هم پیام توانمندسازی زنان و برابری جنسیتی از سنین جوانی القا میشود. این امر شامل جدا شدن از نقشهای جنسیتی سنتی، دنبال کردن فرصتهای شغلی و پذیرش آزادی بیانِ تمایلات جنسی به شیوهای است که برای هر زن مناسب باشد.
هر تصمیمی پیامدهایی دارد که برخی از آنها میتواند عمیق باشد. با این حال، پذیرش این واقعیت از سوی زنان ممکن است با مقاومت همراه باشد. مردان به این تغییرات توجه کردهاند. در حالی که انتظارات اجتماعی از مردان برای ایفای نقشهای سنتی به عنوان تامینکننده، محافظ و رهبر در خانواده ادامه دارد، زنان از نقشهای سنتی خود به عنوان خانهدار، مراقب فرزندان و همسران مطیع دور شدهاند.
بهرغم افزایش فرصتها برای زنان، بسیاری هنوز تمایل به ازدواج دارند. در واقع ۶۱ درصد از زنان این تمایل را ابراز میکنند. با این حال، زنان در حال حاضر تصمیم میگیرند در مراحل بعدی زندگی خود، ازدواج کنند. در سال ۲۰۰۰، متوسط سن ازدواج زنان ۱/۲۵ سال بود. از سال ۲۰۲۲، این عدد به ۶/۲۸ سال افزایش یافته است. انتخاب تاخیر در ازدواج باعث میشود بسیاری به این فکر کنند که آیا آرزوی واقعی زنان، به جای مشارکت مادامالعمر در ازدواج، مراسم عروسی است؟ جالب اینجاست که میانگین سنی برای ازدواج مردان نیز به بالاترین حد خود یعنی ۵/۳۰ سال رسیده است.
از آنجا که مردان انتخاب میکنند که بعداً ازدواج کنند، با تصمیمات مهمی روبهرو میشوند و نگرانی عمیق خود را در مورد تعهد ابراز میکنند. در حالی که مردان دیگر انتظار ندارند زنان از نظر جنسی پاک باشند، تقریباً ۹۰ درصد از مردان و زنان آمریکایی قبل از ازدواج، اغلب با شخصی غیر از همسر آینده خود، درگیر رابطه جنسی شدهاند. این واقعیت پیامدهای منفی برای ازدواج دارد. اگرچه رابطه جنسی قبل از ازدواج مستقیم باعث طلاق نمیشود، اما روابط با چندین شریک جنسی بیشتر به جدایی یا طلاق ختم میشود.
طلاق نیز در تصمیمگیری برای ازدواج موثر بوده است. در سال ۱۸۶۷، نرخ طلاق پنج درصد بود، اما در سال ۱۹۶۷ به ۵۰ درصد افزایش یافت. پژوهشگران این افزایش را به ورود زنان به نیروی کار نسبت میدهند که به آنها استقلال بیشتری در ازدواجهای مشکلدار میدهد. امروزه به طور میانگین ازدواج اول حدود ۸/۷ سال به طول میانجامد. ازدواج دوم با نرخ طلاق ۶۰ درصدی مواجه است، در حالی که برای ازدواج سوم این میزان به ۷۳ درصد شکست میرسد. نسل هزاره از طریق تجربیات والدین خود شاهد تاثیر طلاق بوده است. بومرها که بین سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴ متولد شدهاند، پرطلاقترین نسل در تاریخ ایالاتمتحده هستند. این پدیده ادامهدار امروزه همچنان تصمیمگیریهای ازدواج را شکل میدهد.
طبق گزارش اداره ملی آمار (ONS)، «در سال ۲۰۲۰، نرخ ازدواج به پایینترین سطح خود از سال ۱۸۶۲ کاهش یافت». این نسبت بدون شک تحت تاثیر محدودیتهای کووید ۱۹ است. با این حال، این روند کاهشی سالها قبل از همهگیری نیز وجود داشت؛ بنابراین پرسش واقعی اینجاست که چرا نسلهای جوان، نه فقط نسل زد، بلکه حتی هزارهها نیز، تمایلی به ازدواج زودهنگام مانند والدین ما ندارند؟
نمودار بالا، که از دادههای ONS استفاده میکند، نرخ طلاق و ازدواج را در میان زنان از سال ۱۹۵۷ تا ۲۰۲۰ نشان میدهد. یک عروس در اواسط قرن بیستم جوان بود (در اوایل دهه بیستسالگی) و هرگز درخواست طلاق نمیداد (تقریباً غیرممکن بود). قبل از شروع دهه ۱۹۷۰، نرخ ازدواج فقط در حال افزایش بود. پس از آن شروع به سقوط تدریجی و تقریباً سالانه کرد. چه اتفاقی افتاده بود؟ موج دوم فمینیسم اولینبار به طیف وسیعی از مسائل اجتماعی مانند برابری زنان و انتقاد از نظامهای مردسالار پرداخت. نگرانیهای متعددی مانند محل کار، خشونت خانگی، خانوادهها و حقوق باروری از طریق این جنبش آشکار شد. ما میتوانیم مزایای موج دوم را برای زنان برای سالها مورد بحث قرار دهیم، اما قانون اصلاح طلاق در سال ۱۹۶۹، واقعاً ماهیت ازدواج را تغییر داد. قانون جدید طلاق «بدون تقصیر» را امکانپذیر میکرد، به این معنی که نه مرد و نه زن مجبور به ارائه هیچ توجیهی برای درخواست طلاق نبودند. بنابراین، کاهش ناگهانی نرخ ازدواج و افزایش همراه با آن در نرخ طلاق را میتوان با تغییرات واقعی در ساختارهای زیربنایی ازدواج توضیح داد.
اما اکنون وضعیت به چه شکل است؟ با توجه به اینکه ۶۵ درصد از کل خانوادهها از زوجهای متاهل تشکیل شده است، آنها همچنان رایجترین نوع خانواده هستند. دادهها، این تصور را ایجاد میکند که این ساختار خانواده به طور کامل بر سایرین تسلط دارد. با این حال، نرخ ازدواج در ۱۰ سال گذشته به طور پیوسته کاهش یافته است. علت اصلی این امر افزایش محبوبیت شکل زندگی «همباشی» است (معروف به زندگی زناشویی بدون ازدواج، که در آن دختر و پسر بدون ازدواج رسمی با هم زندگی میکنند) که به عنوان نوعی مشارکت با سریعترین نرخ توسعه در ۱۰ سال گذشته شناخته شده است. به بیان ساده، این زندگی مشترک به وضعیتی اشاره دارد که در آن افراد در طولانیمدت بدون ازدواج قانونی یا مشارکت مدنی با هم زندگی میکنند. گروه سنی ۲۰ تا ۳۴ سال متداولترین گروه برای این نوع مشارکت است. میتوان گفت که این تمایل نشاندهنده کاهش نرخ ازدواج و افزایش سن ازدواج است. در طول ۶۰ سال گذشته، میانگین سن ازدواج ۱۰ سال (به ۳۵ برای مردان و ۳۳ برای زنان) افزایش یافته است.
با وجود همه تغییرات در شیوههای ازدواج و سیستمهای حقوقی اجتماعی، نسلهای جوان هنوز واقعاً به کل فرهنگ ازدواج وارد نشدهاند، که البته دلایل زیادی برای آن وجود دارد.
به منظور تعیین دیدگاه واقعی اولیه در مورد ازدواج، نظرسنجی انجام شد که افراد بین ۱۸ تا ۲۷ سال را هدف قرار میداد. بهرغم ارقام رسمی که نشاندهنده کاهش نرخ ازدواج است، ۷۵ درصد از پاسخدهندگان گفتهاند که مایلاند در آینده ازدواج کنند و بیش از ۸۰ درصد آنها فکر نمیکنند ازدواج به گذشته مربوط است.
میانگین سنی که پاسخدهندگان دوست دارند ازدواج کنند، اواسط دهه ۳۰ است. با این حال، نگرانیهایی از سوی آنها وجود دارد که میتوان از آنها به عنوان دلایل اصلی کمتر شدن ازدواج در قرن بیست و یکم نام برد:
۱- گران است!
مقدار پولی که باید بپردازید تا حتی بتوانید این کار را انجام دهید تا حد زیادی دلیل اصلی این است که جوانان امروزی ازدواج نمیکنند. در انگلستان، متوسط هزینه عروسی حدود ۱۸ هزار پوند است و این شامل هزینههای مربوط به خدمات ثبت ازدواج یا طلاق نمیشود. این هزینهها نیز باید در نظر گرفته شود، زیرا هرگز نمیدانید چه اتفاقی خواهد افتاد. این یک روش بسیار پرهزینه برای نشان دادن عشق و فداکاری است، دو چیز که نباید به اثبات نیاز داشته باشد. از جمله موضوعات مطرحشده از سوی پاسخدهندگان عبارت اند از: افزایش هزینههای ملک، اشتغال ناپایدار، افزایش بدهی وام دانشجویی و کاهش ثبات مالی. اینها اساساً شواهدی هستند که نشان میدهند اقتصاد ناپایدار کنونی نهتنها بر وضعیت اشتغال و اوضاع مالی جامعه، بلکه بر روابط میان افراد و ساختارهای خانواده نیز تاثیرگذار است. برای غلبه بر هزینههای زندگی، افراد به انواع مختلف روابط گرایش پیدا کردهاند و راههای جدیدی برای تعهد به شریک زندگی خود ایجاد میکنند.
۲- دیگر خبری از عشق نیست!
طبق گفته صد درصد از پاسخدهندگان، اثبات تعهد شما به شریک زندگیتان، مستلزم ازدواج نیست. اگرچه ازدواج ازمدافتاده نیست و میتواند نمادی از گامی جدید در رابطه باشد، اما در واقعیت امروز، ازدواج به خاطر منافع مالی و حقوقی اهمیت بیشتری دارد. ازدواج قانونی، زندگی زن و شوهر را به عنوان یک «واحد»، سادهتر میکند، زیرا دولت آنها را چنین میشناسد. نسلهای جوان با درک این مزیتهای سطحی، متوجه میشوند که ازدواج همیشه زوجها برابر نیست و مستلزم تعهدات قانونی زیادی است. چرا وقتی میتوانید با شریک خود قراردادهای شخصی ببندید که پای دولت در میان نباشد، این کار را انجام ندهید؟ به علاوه، بیتفاوتی فزایندهای که نسلهای جوان نسبت به نهادهای اجتماعی دارند، میتواند با از دست دادن اعتماد آنها به سازمانهای دولتی مرتبط باشد. بنابراین، همانطور که آرمانهای نسل زد و هزاره، جدا از سیاستها و دیدگاههای دولتی رشد میکنند، ممکن است مزایای قانونی ازدواج بیشتر از بین برود.
شکی نیست که نگرش در مورد ازدواج در طول قرن بیستم تکامل یافته است. ازدواج دیگر درباره مالکیت نیست، دیگر با هم بودن در «چشم خدا» نیست. پیشبینی اینکه نرخ ازدواج دقیقاً در آینده چگونه تغییر خواهد کرد دشوار است. با این حال، هزارهها و نسل زد کمتر و کمتر به ازدواج به معنای سنتی آن علاقهمند میشوند. افراد یا انواع مختلفی از مشارکتها را انتخاب میکنند یا زمانی که به طور قابل توجهی بزرگتر هستند، این تصمیم را میگیرند. اگرچه شاید بتوان ادعا کرد که نهاد ازدواج در جامعه کمرنگتر شده و مطلوب خود را از دست میدهد، اما جوانان همچنان تمایل خود را برای ازدواج ابراز میکنند. بنابراین، شاید نسلهای جوانتر در واقع به ازدواج اعتقاد داشته باشند- نه به تعریف مدرن آن.
عناوین خبری مانند «چرا زنان بیشتری اکنون مجرد میمانند؟»، «با اشتیاق به آزادی، زنان ژاپنی از ازدواج منصرف میشوند»، «تقریباً نیمی از کاناداییها احساس میکنند که ازدواج ضروری نیست» و «شیلیاییها کمتر و دیرتر ازدواج میکنند»، نشان میدهد که ازدواج در سراسر جهان در خطر بقاست.
اعداد این ادعا را تایید میکنند. در ایالاتمتحده، میانگین سن ازدواج اول از پایینترین حد در سال ۱۹۵۶ که ۱/۲۰ برای زنان و ۵/۲۲ برای مردان بود، به ۱/۲۷ برای زنان و ۲/۲۹ برای مردان در سال ۲۰۱۶ افزایش یافته است. این روند جهانی است. در حال حاضر ۸۹ درصد از جمعیت جهان در کشورهایی زندگی میکنند که نرخ ازدواج در آن رو به کاهش است.
ازدواج که زمانی سنگبنای جامعه به حساب میآمد، اکنون از سوی تعداد زیادی از زنان در سراسر جهان مورد سوال قرار گرفته است. از ژاپن تا کانادا، از شیلی تا ایالاتمتحده، سرفصلها پر از داستانهایی از زنانی است که از پیوندهای زناشویی سنتی به نفع استقلال و خودمختاری دوری میکنند. در دنیایی که هنجارهای سنتی به طور مداوم در حال تغییر هستند، نهاد ازدواج به ویژه در میان زنان تحت بررسی دقیق قرار دارد. دینا هانافورد، دانشیار انسانشناسی در دانشگاه هیوستون، عمیقاً به دلایل این تغییر اجتماعی میپردازد و بینش تازهای در مورد اینکه چرا زنان در سراسر جهان تصمیم به انصراف از ازدواج میگیرند، مطرح میکند.
دینا هانافورد و همکارانش، از گزارشهای روزنامهها و کتابها درباره این موضوع، که بسیاری از آنها بر ایالاتمتحده متمرکز بود، ناراضی بودند و دوست داشتند به بهترین شکلی که میدانستند، در این موضوع عمیقتر شوند: از طریق گزارشهای قومنگاری از زنان در سراسر جهان. این به معنای مستندسازی زندگی و ازدواج زنان در طول چندین سال و در بسیاری موارد، چندین دهه بود.
هانافورد، یکی از ویراستاران کتاب جدید «انصراف: زنان در سراسر جهان با ازدواج درگیر هستند»، گفت: ما میتوانیم این داستانها را به روندها و تغییرات بزرگتر در جوامع این کشورها مرتبط کنیم. پژوهشگران چندین دلیل را شناسایی کردند که باعث میشود زنان بیشتر و بیشتر ازدواج نکنند، از جمله خیانت، افزایش فرصتهای شغلی و استقلال، و یافتن امنیت بیشتر در زندگی با والدین و خواهر و برادرشان. این یافتهها این تصور را که ازدواج به طور جهانی برای زنان مفید است، به چالش میکشد و نیاز به درک دقیق شرایط فردی را برجسته میکند.
هانافورد میگوید: «ازدواج عمدتاً موقعیت خوبی برای زنان در طول تاریخ و در سرتاسر جهان نبوده است و آنها در تلاشاند راهحلهای جایگزین بیابند. از آنجا که فرصتهای جدیدی برای زنان ایجاد میشود که بدون ازدواج افراد کاملی باشند، آنها آن را انتخاب میکنند.»
نمونه بارز در مطالعات این افراد، کشور کوچک باربادوس در دریای کارائیب است که در آن زنان پس از طلاق، از فشارهای جامعه برای ازدواج مجدد سرپیچی میکنند. پژوهشهای کارلا فریمن، انسانشناس، تجربیات این زنان را به ویژه در زمینه ساختارهای خانواده کانونی (زنان تحت سرپرستی گروههای خانواده) رایج در منطقه روشن میکند. کارلا فریمن سالها بر روی خانوادههای سیاهپوست که اکثریت نژادی در کشور را تشکیل میدهند، مطالعه کرده است. این خانوادهها عمدتاً مادرکانونی هستند، یعنی مادر سرپرست خانواده است و بسیاری از آن مادران ازدواج نکردهاند.
لیلیانا، یکی از این زنان، میگوید: «من زنان بیشتری را میبینم، زنان حرفهای که مجرد بودن را انتخاب میکنند، زیرا درمییابند که داشتن شرکای وفادار یا افرادی که از نظر فکری برابر هستند، بسیار دشوار است. زنان توانمندتر میشوند و کار میکنند. آنها مجبور نیستند تحمل کنند.»
زنان از طریق فرزندان، خانواده گسترده، سرگرمیها، تجارت و عدالت اجتماعی هدف و معنا پیدا میکنند. اگرچه احساسات آنها از تنهایی به ناامیدی تغییر میکند، اما در تصمیم خود برای عدم ازدواج مجدد ثابتقدم میمانند. فریمن مینویسد: «آسیبپذیری اقتصادی که با طلاق با آن روبهرو میشوند، همراه با احساس تنهایی و حاشیههای اجتماعی که گاهی تجربه میکنند، وابستگی آنها را به شبکههای گسترده خویشاوندان و دوستان همجنسشان تشدید میکند.»
استقلال اقتصادی نقشی اساسی در تصمیمگیری زنان درباره ازدواج دارد. با افزایش فرصتهای شغلی و استقلال مالی، بسیاری از زنان ضرورت پیوندهای زناشویی سنتی را زیر سوال میبرند. این تغییر نشاندهنده تمایل گستردهتر برای تعیین سرنوشت و عاملیت است.
فراتر از ملاحظات اقتصادی، زنان در شبکههای حمایتی جایگزین آرامش و رضایت مییابند. دوستیها، روابط خانوادگی و روابط اجتماعی راههایی برای ارتباط عاطفی و حمایت خارج از محدوده ازدواج ارائه میدهد. این روابط به عنوان ستونهای قدرت عمل میکنند و انعطافپذیری و رفاه زنان را بالا میبرند.
در مجموع، پدیده انصراف زنان از ازدواج موضوعی پیچیده و چندوجهی است که نیازمند بررسی دقیق است. با درک انگیزهها و تجربیات متنوع زنان در سراسر جهان، میتوانیم جامعهای فراگیرتر و عادلانهتر را پرورش دهیم. بر ما واجب است که هنجارهای منسوخشده اجتماعی را به چالش بکشیم و تنوع روابط انسانی را بپذیریم.