فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی میباقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و میگو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
شرح لغت: معنی لغتی برای این غزل وجود ندارد.
۱- آنقدر به او وابسته شدهای که آرام و قرار نداری. او سخت تو را به خود مجذوب کرده به اندازهای که حاضری تمام هستی خود را دراختیارش بگذاری.
۲- سعی کن از چیزهایی که در اختیار داری، بهرهمند شوی، زیرا دنیا ارزش این همه جوش و خروش و ناراحتی را ندارد.
۳- هدف خوبی داری. پیگیری آن به سود شماست، به شرط آنکه درایت و کیاست را از دست ندهی.
برای رسیدن به مراد دل حاضری بزرگترین فداکاریها و سختترین کارها را انجام دهی، ولی بدان آنچه برای یار انجام میدهی تنها رفع نیاز خود توست و او از ابراز عشق تو بی نیاز است، پس منتظر جبران از سوی او نباش. به نصیحت بزرگان توجه داشته باش و به جای آنکه خود را با حل معمای زندگی آزار دهی از زندگیت لذت ببر که راز حکمت را جز خدا کسی نمیداند.