bato-adv
کد خبر: ۷۵۴۶۱۳

ما و مسائل حسین (علیه السلام)

ما و مسائل حسین (علیه السلام)

مخاطبِ اول حسین (ع) در قیام عاشورا جامعه اسلامی است و حکومت اسلامی، در این شکی نیست، اما اینان تنها مخاطبان او و مهمترین مخاطبان او نیستند بلکه مخاطب والاتر وگسترده‌ی حسین (ع) انسان‌ها در طول تاریخ هستند!

تاریخ انتشار: ۱۰:۴۱ - ۲۶ تير ۱۴۰۳

محسن دیناروند؛ مسئله حسین (ع) درد حسین (ع) دغدغه حسین (ع) و رنج حسین (ع) چیست؟ پاسخ جامع به این پرسش از آن جهت مهم به شمار می‌رود که قرار است ما از حسین (ع) بیاموزیم و در مسیر او گام برداریم و مهم‌تر از همه این‌ها اینکه حسین (ع) را به جهان معرفی کنیم؟ این امور محقق نمی‌شوند مگر اینکه مسائل و دردها و دغدغه‌ها و رنج‌های ما با مسائل و دردها و دغدغه‌ها و رنج‌های حسین (ع) یکی باشد تا به پاسخ‌های همسان با حسین (ع) دست یابیم که مسئله‌های متفاوت پاسخ‌های متفاوت به دست می‌دهد و دردها و رنج‌های ناهمسان بی‌شک سبک‌های زیستن مختلف، اهداف و آرمان‌های ناهمسان می‌سازد.

نمی‌شود مسئله ما مثلا ثروت اندوزی‌ها و قدرت طلبی‌ها و باندبازی‌ها باشد و دَم از پیروی از حسین (ع) بزنیم! می‌شود؟ نمی‌شود دردهای ما و رنج‌های ما و ذهن ما و مسائل ما و خواست ما چیز دیگری باشد غیر از آنچه که حسین (ع) هست و بخواهیم توقع داشته باشیم که نتیجه این دو نوع زیستن مختلف و متضاد یکی باشد! و ما همانی بشویم که حسین (ع) هست! نه! اگر مسائلمان را با مسائل حسین (ع) چک نکنیم و هم تراز با با او مسائل خود را نسنجیم قطعا در عمل به جایی که می‌رسیم هر جایی که باشد حسین (ع) و آرمان او نیست که شاید یزیدی بشویم در ظاهر حسین (ع) و این بدتر از کاری است یزید و هم داستان‌هایش کردند با جهان!

آری باید از مسائل‌مان مراقبت کنیم چرا که اگر مسائل ما با مسائل حسین (ع) یکی نباشد و نیز در تراز او در جستجوی پاسخ به دغدغه‌ها و مسائل‌مان نباشیم خطر بزرگ دوری از حسین (ع) و گاه تضاد با او با نا او در کمین ماست و نه تنها نمی‌توانیم خود را در این عالم نجات دهیم که دیگران را به خاطر معرفی بدمان، از حسین نیز دور یا در مقابل او قرار می‌دهیم!

همانطور که بیان آن رفت واقعیت این است که نمی‌شود برای مسائل متفاوت به یک پاسخ واحد برسیم! و با دغدغه‌های متفاوت و متضاد به هم دردی و هم آرمانی رسید؛ برای همین امر مهم است که ضروری است برای ما اینکه قبل از هر چیز باید مسائلمان را با حسین (ع) هم تراز کنیم تا دست کم امیدوار باشیم به او به پاسخ واحد برسیم.

له عزیزان! مخاطبِ اول حسین (ع) در قیام عاشورا جامعه اسلامی است و حکومت اسلامی، در این شکی نیست، اما اینان تنها مخاطبان او و مهمترین مخاطبان او نیستند بلکه مخاطب والاتر وگسترده‌ی حسین (ع) انسان‌ها در طول تاریخ هستند! آنجا که فریاد حسین (ع) بر سر مسلمانان بلند است که دین داشته باشید! و برای نجات دین از نادرستی‌ها و غبارها یاور من باشید؛ همانجا فریاد بر می‌آورد که اگر دین ندارید، آزاده باشید، رک و صریح می‌گوید و از همه تاریخ می¬خواهد اینچنین می¬خواهد که: انسان باشید!

انسانی که حسین (ع) از آن دم می‌زند انسانی جدای از دین است؛ می‌گوید اصلا دین به کنار، دین ندارید که ندارید لا اکراه فی الدین، اما ملزم باشید به انسان بودن! در فهم و اراده حسین (ع) انسان به خاطر انسان بودنش مسئله مهمی است که نمی‌تواند از آن عبور کرد که تمام هدف و دغدغه پیامبران الهی و اولیای دین تنها همین رساندن انسان به کمال است و این مهم محقق نمی‌شود مگر آن که انسان مسئله‌ات باشد.

این یعنی انسان جدای از دین، هم مسئله و دغدغه حسین (ع) بوده و هم انسان به خاطر انسان بودنش دارای مسئولیت است و مسئله حسین (ع) به عنوان مسئله دین جدای از مسئله انسان بودن نیست! بله مهمترین مسئله دین انسان است، خدا که سر جایش است و در کمال خود است، بی‌نیاز است از این و آن و دیگران و این انسان است که قرار است به کمال خودش برسد و دین آمده تا به انسان رشد و تعالی بخشد که اگر دیدیم چیزی مانع این رشد و تعالی و کمال‌یابی در انسان شد اسمش هر چه باشد، دین نیست!

پس حسین (ع) به کربلا آمده است نه فقط برای آزادی و عدالت و خوب زیستن دین-داران و یا یاران خودش، نه! آمده است برای رساندن همه انسان‌ها به آزادی، به عدالت و به تمام مطلوب‌هایی که هر انسانی فارغ از دینداری‌اش برای انسان بودن به کارش می‌آید که البته دین اگر درست و در مسیر اصلی‌اش شناخته و عمل شود کمال انسان در اوست، ولی نمی‌شود گفت انسان جدای از دین نمی‌تواند نه! اینچنین نیست بلکه می‌تواند! اگر بگویید نمی‌تواند پس عقل و اخلاق در انسان چه می‌کنند؟ پس با وجود این دو می‌توان دریافت که مسئله رشد انسان مسئله مهم خداست که دست بر قضا برای همین مسئله بودن است که دین آمده است.

برای همین است که محدود کردن مسائل و دردهای حسین (ع) در دین و دینداران دقیق همان خواسته ستمگرانی که در مقابل او ایستادند و دغدغه حسین (ع) را در سطح رسیدن به حکومتی دنیایی پایین آوردند و وانمود کردند که مسئله حسین (ع) تنها قدرت است! در صورتی که نه اینچنین نبوده است هرگز! بلکه واقعیت ماجرای عاشورا نشان می‌دهد که مسئله، درد و رنج حسین (ع) دردها و رنج‌ها و مسائل مشترک همه انسانهاست! که اگر هدفش به دست آوردن فقط قدرت سیاسی بود به هر قیمت که پیش از او پدرش علی (ع) و برادرش حسن (ع) ذره‌ای برای اینچنین قدرتی تلاش می‌کردند یا خودش با یزید کار می‌بست و تمام و دست کم بعد از یزد به قدرت می‌رسید! که قدرت سیاسی در اسلام اگر صرف قدرت باشد همانی است که علی (ع) می‌فرمایند که کم ارزش‌تر است از آب بینی بز! قدرت سیاسی زمانی ارزشمند می‌شود که مسیر رشد و تعالی انسانها را فراهم آورد.

این نگاه نشان می‌دهد که هرچند هدف حسین (ع) برای رشد دینداران و حفظ دین ناب در نوبت مهم است و اصلاح دین از مسائل مهم اوست، اما درجه والاتر و هدف گسترده‌تر او دعوت و رشد همه انسان‌ها در مسیر درست تاریخ است به نفع انسان ها! اینگونه است که اگر حسین (ع) بر سر دینداران فریاد می‌زند که انسان باشید!

این فریاد بر سر همه ماست که انسان باشیم و «اتفاق بد» آنگاه رخ می‌دهد که گمان می‌بریم که مخاطب حسین (ع) کس دیگری است! اینجور دیگر خیال خودمان را راحت می‌کنیم که مخاطب انسابودن او، ما نیستیم و به همین راحتی از حقیقت مسئله اصلی حسین (ع) فرار می‌کنیم که همین امر اشتباه باعث آن است که ما از مسیر درست خارج می‌شویم و به راحتی آب خوردن فرصت یاری حسین (ع) را از دست بدهیم؛ در حالی که توهم حسینی بودن در ذهن و وجود ماست و چه خطری بالاتر این برای ماست؟ حسینی نبودن با ذهنیت حسینی بودن، آری درست می‌پندارید که با یک خود فریبی بزرگ و فاجعه‌آمیز روبه روایم!

به نظر تلخ می‌رسد است و نیز سخت اینکه هر کار که می‌کنیم اول خود را در ترازوی انسان بودن بگذاریم! ما قبل از مسئولیت مسلمان بودن؛ مسئولیت انسان بودن را بر دوش داریم و گاهی بدون توجه به این مهم می‌خواهیم مسلمان باشیم! نه! نمی‌شود! برای حسینی بودن قبل از هر چیز و مهم‌تر از هر چیز انسان بودن است، نمی‌شود بی‌ورود به ساحت انسانی در آستان حسین (ع) زیست! بی‌توجه به انسان در زیست حسینی جایی و نقشی ندارد چرا که از مسائل اصلی حسین (ع) انسان است! این حقیقت روشن قیام حسینی است که بی‌انسان بودن از هر راهی که مسلمانی کنیم راهمان به بیراهه و تیرمان به خطا می‌رود!

نکته و درس مهم دیگر قیام حسینی این است که هر انسانی به خاطر انسان بودنش مسئول است! مسئول در برابر خدا، مسئول در برابر جامعه، مسئول در برابر آینده و مسئول در برابر جهان و مسئول حتی در برابر خانواده و خودش! که انسان اول باید پاسخگوی وجدان و عقل خویش باشد که اگر خود را بفریبد برای فریب دیگران و جهانی، دیگر راه درازی ندارد! پس بسیار مراقبت می‌خواهد اینکه خودمان را در حیطه انسانیت فریب ندهیم و اولین گام بدبختی‌های ما هم همین فریبِ خود است!

همانطور که پیشتر بیان شد انسانیت مسئله مهم قیام حسینی است و دینداریِ انسانی مسئله مهم اوست! تبلور دقیق انسانیت در دو چیز است عقل ورزی و اخلاق مداری. این دو را باید در دینداریِ حسینی که جلوه‌ی دینداری انسانی است در قدم به قدم راهمان، برای خود متصور باشیم و امر مهم و بی گذشت در این مسئله این است هیچ چیز مانع سلب مسئولیت انسان بودن از انسان نمی‌کند!

اگر جهان یک طرف باشد و آن طرف ناحق؛ هیچ انسانی، بار انسانیتش از دوشش خالی نمی‌شود. نمی‌شود انسان بود و طرف باطل نشست! نمی‌شود انسان بود و راه آب را بست و به ناحق کشت و ترساند و غارت کرد و ستمگر شد. نمی‌شود ناداوری کرد برنده‌ای را بازنده کرد و از حسین (ع) گفت و از انسانیت هم! ، نمی‌شود حق را نا حق کرد و از حسین (ع) گفت و از انسانیت هم! نمی‌شود دروغ گفت و پرچ حسین (ع) و انسانیت را در دست گرفت! نمی‌شود فریب داد با پرچم حسین (ع) و انسانیت! نمی‌شود غش داشت و با رفاقت با حسین (ع) داشت و دم از انسانیت بزنیم! نمی‌شود به خدا که نمی‌شود که نمی، شود! آری انسان به حکم انسان بودن نباید ستمگر باشد چرا که انسان صاحب عقل و اخلاق است و راه فراری از این دو نیست! و نیز راهی برای جدا کردن حسین (ع) از اصل انسانین به هیچ وجه نیست.

مسئله اصلی دیگر حسین (ع)، آزادی است! باید دقیق، درست و حقیقت گرایانه نگاه کنیم به عاشورا تا به مسائل حقیقی و ناب آن دست یابیم. به حسین (ع) و عاشورای حسین (ع) نگاه کنید که چه زیباست احترام او به آزادی که یکی از جلوه‌های مارایت لا جمیلای زینب (س) همین است که حسین (ع) تمام قد پشت حق انتخاب و آزادی انسان‌ها درآمده است؛ که حتی در عالی‌ترین و شکوه آمیزترین نبرد روشنایی‌ها در برابر تاریکی‌ها، این حسین (ع) است که هیچکس را حتی نزدیکترین افراد به خودش را به زور وادار به سیر در روشنایی نمی‌کند!

اگر در یک مورد این کار را کرده یا بوی اجبار که نه، حتی کمی اکراه هم از آن آمده، بیاورید قطعا آن را می‌پذیریم! همه جهان جمع بشوند و همه تاریخ عاشورا و پیش و پس آن را بیاورند! نه نیست! پیدا نمی‌شود هرگز!

حسین (ع) در سخت‌ترین زمانِ تاریخ به مسئله آزادی انسان‌ها متعهد و وفادر است. پایبندی و احترام خارج العاده حسین (ع) به آزادی و اختیار انسان‌ها در قیام عاشورا یکی از اعجازهای‌های حقیقی تاریخ به حساب می‌آید که می‌توان از این حقیقت عاشورا، پرچم آزادی‌خواهی و احترام به اراده‌ی انسان‌ها برگرفته از اندیشه¬ی اسلامی را در جهان برای همیشه تاریخ برافراشت و به آن تا جهان، جهان است به خود برای چنین اعجازی به خود ببالیم.

درباره‌ی اینکه چرا حسین (ع) چنین کرد؟ و حتی برای آمدن انسان‌ها و یارانش و نزدیک‌ترین‌هایش حتی از خدا نخواست و دعایی نکرد کهآن‌ها را برای کمک به او هدایت کند در حالی که اگر حسین (ع) لب‌تر می‌کرد به اشاره‌ای انس و جن به کمک او می‌شتافتند! همه‌اش درس است و عبرت برای ما که بیاموزیم راه حسین (ع) راه آزادی و احترام به اراده و حق انتخاب انسان‌هاست حتی اگر با این آزادی سرش را از تن جدا کنند و بر بدنش اسب بتازانند و حق را با باطل به زیر گیرند!

اگر این تبلور آزادی در واقعه‌ی عاشورا اعجاز حسین (ع) نیست، پس چیست؟ اینکه چرا در اسلام نه زور هست و نه حتی اکراه! دلیلش همانطور که در قرآن کریم آمده، این است که فرق روشنایی و تاریکی آشکار است و هر کس می‌تواند انتخاب کند!

بله قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَن یکفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیؤْمِن بِاللهِ و نیز خدا انسان را با اراده و عقل آفریده و احترام به عقل و اراده و انتخاب او احترام به خداست و غیر این گفتن و فکر کردن همان خطا و طغیانی است که از ابلیس در برابر خدا سر زد! آری تعالی و رشد انسان‌ها با آزادی معنا می‌یابد وگرنه دزدی نکردن انسان زندانی افتخار و ارزشی برای او نیست!

مسئله‌ی دیگر حسین (ع) عدالت‌طلبی است! عدالت در برابر ظلم و رد ظلم در برابر حقگرایی که این یعنی مقدمه برقراری عدالت و ظهور حق، ظلم ستیزی است! نمی‌شود ظلم باشد و عدالت برقرار کرد! حق و ظلم دو صورتی هستند که به هیچ عنوان در یک جا و در یک راه با هم قابل جمع نیستند و تنها چیزهایی که نمی‌توان آن‌ها را به شکل تعاونی جمع کرد و اداره کرد همین حق و ظلم است. هیچ چزیشان قابل جمع با هم نیست! اگر حق و ظلم با هم قابل جمع بود حسین (ع) برای تاریخ عاشورا را نمی‌ساخت.

برای برافراشتن پرچم حق و عدالت ورزی اول کار این است که ظلم را بیرون کرد! و بعد از خروج عدالت بیاید تا درست سر جایش بنشیند.

تکرار این مهم ضروری و قابل تاکید است که تا زمانی که ظالم هست ظلم هم هست! چرا که پیش برنده ظلم، ظالمان هستند که اگر ظالم نباشد ظلم چگونه می‌تواند یکه تازی کند؟ همانطور که عدالت را آدم عادل سوار می¬کند بر جان جامعه! پس با ظالم از آن جهت مشکل داریم که ظلم سوار اوست و به واسطه‌ی اوست که بر حق یورش می‌برد و می‌تازد، اما این به معنای این نیست که اولین گام در برابر ظلم کشتن و بیرون راندن ظالم است! نه این آغاز راه نبوده و نیست هرگز! پس چه باید کرد؟ راه چیست؟

باید ردای ظلم ستیزی را از تن و جان ظالم بیرون کرد، باید تلاش کرد و قیام کرد برای سالم کردن ظالم! هر می‌خواهد باشد! تو بگو یزید؟ بله یزید هم باشد اول باید ایستاد به درست کردنش و اصلاحش از منش ستمگری! منش حسین همین بود! نبود؟ فریاد دعوت هل من ناصر ینصرنی یعنی همین امید به اصلاح ظالم تا لحظات آخر! آری ظالم را اول باید اصلاح کرد نشد باید در برابرش ایستاد! دلیل مهم اینکه چرا ستمگر بر خوی ستمگری‌اش پای می‌فشارد این است که منافعش با ستمگری به دست آمده و می‌آید و حاضر نیست که همه این منافع را به سادگی از دست بدهد! در این حال نباید ترسید در برابر ستمگر! نباید کم آورد در برابرش و باید ایستادگی کرد و او را بیرون کرد و منافع را از دست او خارج کرد!

طمع ورز ی‌ها و قدرت طلبی ها، کج اندیشی ها، دنیاطلبی ها، افراط‌ها و تفریط‌ها و بی‌تقوایی‌ها همه در وجود ظالم پرورانده شده تا از او هیولای هفت سر ساخته اند، اما در اول راه باید اصلاح کرد و اگر نشد رهایش نکرد که وظیفه مهم انسان تحقق عدالت در جامعه به عنوان یکی از مسائل کلان و اصلی و حیاتی هر جامعه است.

مسئله دیگر حسین (ع) اصلاحِ دین است نه به معنای اینکه دین دچار نقص است یا دین را باید به خواست خود به سمت دیگری چرخاند که به معنای بازگشت به معنای حقیقی دین است و پاک کردن چهره‌ی دین از ناآراستگی‌هایی است که دین‌داران در طول زمان بر گُرده‌ی دین سوار کرده اند! دین داران، وقتی سیاست را بدون تقوا چشیدند و قدرت را منهای اخلاق کسب کردند و منافع خود را بر منافع دین ترجیح دادند، وقتی در دام ظاهر دین گرفتار شدند، وقتی جذابیت‌های خیال‌انگیز و رویایی دنیا را بر رنج‌های انسان مدارانه و حق خواهانه‌ی دین داری برتری دادند و برگزیدند، وقتی در دام مصلحت طلبی‌های شخصی و باندی به جای مصلحت اندیشی‌های حق بنیان گرفتار آمدند و حقیقت را فدای منافع ریز و درشت خود کردند، آنگاه غبارها را بر چهره دین کشاندند و اینجاست که اصلاح دین نیاز به حرکتی اصلاحی در قامت انقلاب دارد و حسین (ع) چه خوب اصلاح‌گری انقلابی بود برای دین!

مسئله مهم دیگر حسین (ع)، که او از آن ذره‌ای کوتاه نیامد مسئله الزام به روشنگری در مورد حق و باطل و الزام به بیان و عمل به اعلام این مرزبندی است. حسین (ع) در در مذاکراتش با طرف مقابل پیش از هر چیز چهره حق را با باطل، که دیگرانی با زیرکی آن دو را درآمیخته بودند جدا ساخت و اعلام بیزاری و دوری از ظلم و ظالم و باطل را برای خود و یارنش در طول تاریخ الزامی ساخت که تاکید میکنم نمی‌شود مدعی حسینی بودن داشته باشم و به ظالم امتیاز داد ومرزبندی نداشت.

همانطور که بین حق و باطل مرزبندی روشنی است باید بین حق طلبان و گروندگان به باطل نیز مرزبندی روشنی باشد و این زیرکی نیست که وسط ماجرا بایستیم که این راه سوم یک بازی باخت باخت است برای گروندگان این راه! گاه با خویش فکر می-کنم آیا نبودند افراد و گروه¬‌های میانجیگری که بین حسین (ع) و یزید تعامل ایجاد کنند؟ اینکه حسین (ع) چرا با خانواده به سمت کربلا رفت و در قیام عاشورا زنان و خانواده¬ها را با خود همراه کرد؟ مورد تحلیل¬های فراوان قرار گرفته است از اینکه او برای جنگ نرفته تا اینکه حق جهاد زنان! اما آنچه در وجود من جریان دارد این است که حسین (ع) به مسئله زنان و خانواده توجه دارد و این دو از مسائل او هستند.

اینکه اعضای خانواده‌ها در مسیر همراه حسین (ع) باشند از اهمیت مسئله و نقش زنان و خانواده در نظام مسائل حسین (ع) دارد و اینکه آن‌ها این مسیر را با آزادی خویش همچون سایرین انتخاب کرده‌اند نه با زور، خود حکایت از نوع و سبک زندگی درست حسینی دارد که در سخت‌ترین مراحل زندگی در خانوده باید به رای اعضای خانوده نیز احترام گذاشت و هیچکس حق هیچ ستمگری بر اعضای خانواده خویش ندارد. بله حسین (به ما می‌آموزد که ما مالک اعضای خانواده¬امان نیستیم که باید با هم زیستی عاشقانه و از سر اختیار و تعامل با هم و در کنار هم تجربه کنیم.

از مسائل مظلوم حسین (ع) در واقعه عاشورا مسئه امر به معروف و نهی از منکر است. چرا مظلوم؟ زیرا چه در زمان قیامش و چه پس از آن نه به درستی دیده شد و نه به درستی مورد درک و فهم آحاد و حتی خواص قرار گرفت.

حسین (ع) در وصیتش خطاب به محمد بن حنیفه گفت: من از روی نا سپاسی و زیاده خواهی و برای فساد و ستمگری خروج نکردم؛ بلکه اصلاح امت جدم را می‌جویم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم رفتار کنم… نگاه کنید به سخن حسین (ع) می‌گوید برای امر به معروف و نهی از منکر! امر و نهی به چه کسی؟ کمتر پیش امده اینگونه مستقیم از معصوم چنین سخنی صریح در مورد امر به معروف و نهی از منکر صادر شود! بله در برابر حاکمِ فاسد و ظالم! و ما بعد از حسین (ع) چه آوردیم بر سر این مسئله مهم حسین (ع)، آن را نیاوردیم در حد چند تذکر ساده نه آن هم به حاکمان که به مردم! بله همه مردم نیازمند بهره‌مند شدن از این فریضه اند، اما حاکمان حتی حاکان صالح نیز نیازمندتر به این مهم!

چه بسا صالحان هم به مرور در دام فساد و ظلم گرفتار شوند چرا که اگر بر اینان نظارت نشود و مدام در موارد مختلف خود را در معرض مشورت و امر به معروف‌ها و نهی از منکرها قرار ندهد با یک شیب ملایم دجار همان فساد و ظلمی می‌شود که نباید!
برای همین اصل ماجرای امر به معروف و نهی از منکر و مرحله والاتر و اصلی‌تر آن مرتبط با نظارت، مشورت و امر و نهی حاکمین از طرف مردم است نه مردم از طرف حاکمین!

از طرف دیگر مدل صحیح امر به معروف و نهی از منکر بر خلاف مدل وارونه آن علاوه بر رشد جامعه بر ایجاد نزدیکی و ارتباط دو سویه حاکمیت و مردم بسیار موثر است.

جایگاه مردم در حاکمیتی که اسلام می‌گوید بسیار بلند است و بر خلاف دموکراسی امروزی در بیشتر اوقات نقش مردم به یک رای یا اکثریت مردم خلاصه نمی‌شود که مردم با استفاده از همین امر به معروف و نهی از منکر به صاحبان قدرت مشورت می‌دهند، نظارت می‌کنند و در مقابل ظلم و فسادشان می‌ایستند و مردم با داشتن همین ابزار در حاکمیت، خود را صاحب نقش مداوم و قدرتمند در حاکمیت می‌بینند که همین مانع از فساد و ظلم و انحراف در حاکمیت می‌گردد.

هدف و راه حسین (ه) ادامه هدف و راه پیامبر (ص) و علی (ع) و فاطمه (س) و حسن (ع) است؛ و هدف و راه اینان جر گرامی داشتن و رساندن مردم به کمال اخلاق نبود. عدالت حسین (ع)، آزادی حسین (ع)، ظلم‌ستیزی حسین (ع)، امر به معروف و نهی از منکر حسین (ع) و همه جریان حسین (ع) برای احیای اخلاق و رسیدن جامعه به کمال اخلاق است.

جامعه آرمانی حسین (ع) و دینِ متعالی حسین (ع) یک جامعه و دینِ اخلاق‌بنیان است. حسین (ع) آنجا که تصمیم می‌گیرد قیام کند از مبارزه با فساد و ظلم سخن می‌گوید و آشکار است که فساد و ظلم زمانی پدید می‌آید که اخلاق نباشد. اخلاق که برود به جایش فساد و ظلم می‌آید و این یک قانون اجتماعی است؛ لذا درس بزرگ عاشورا این است که برای دوری از فساد و ظلم باید اخلاق را پرورش داد که قوانین سفت و سخت و مبارزه قضایی و جنایی و امنیتی آنچنان در مبارزه با فساد اثرگذار نیستند.

فساد و ظلم را اخلاق درمان می‌کند و دنبال راه حل دیگری نباشیم که به درمان نمی‌رسیم. در اول ماجرای عاشورا آنجا که حسین از حج خروج می‌کند برای ممانعت از بروز بی‌اخلاقی توسط حاکمین ظالم است تا انجا که کودک شش ماهه‌اش را در برابر همان حاکم ظالم در آغوش می‌گیرد. همه داستان کربلا برای خودش یک یا چند جلوه اخلاقی دارد و در مقابل او تا می‌توانید و می‌شود این نه تنها بد اخلاقی که فاجعه اخلاقی است که می‌بیند!

بستن آب، علی اصغر (ع)، رقیه (س) و هر ماجرای دیگر عاشورا این نظر را می‌نمایاند که تاب تحمل این همه فجایع اخلاقی در چند روز از دوش هر انسانی به طور طبیعی بیرون است، اما حسین (ع) و در ابعاد گسترده ترش زینب (س) نه تنها در برایر اینان محکم ایستادند بلکه برخلاف انتظار اوج رفتار اخلاقی را از خود به نمایش گذاشتند، در برابر همه این بد اخلاقی‌ها باز بگویی برگردید! می‌پذیریم شما را! و اگر می‌شنیدند صدای حق را آیا حسین (ع) نمی‌پذیرفتشان؟ و این اخلاق¬مداری اعجازآمیز بی‌شک با خواست خدا محقق شده است و آری اخلاق، اعجازی است که تا دنیا دنیاست از عاشورا برای جهانیان می‌ماند.

آشکار است که هر جا حسین (ع) باشد اخلاق هم هست و هرجا اخلاق نباشد حسین (ع) هم نیست پس اخلاق مداری فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی ودینی مسئله اصلی و بدون جایگزین حسین (ع) برای جوامع انسانی در طول تاریخ است. برای حسین (ع) اخلاق آنچنان مسئله‌ای است که برای دستیابی به آن با عشق جانش را تقدیم می‌کند و یادمان نرود اگر جامعه‌ای کارش به فاجعه‌های اخلاقی برسد برای اصلاح آن باید جان‌های ارجمندی همچون حسین (ع) فدا شوند؛ برای همین بر ما لازم است نگهداری اخلاق در جامعه.

سخن درباره عاشورا و حسین (ع) هرچند زیاد است، اما خلاصه اینکه اگر با نگرش درست به قیام حسینی نگاه کنیم تمام جلوه‌های مثبت دنیا را می‌توانیم در آن مشاهده کنیم، تمام دورنمای راه درستی که باید برای حکمرانی و زیست مسلمانی به آن نیاز داریم در همین راه حسینی می‌توان به آن دست یافت. افسوس که با سستی‌های ما و ترس‌های ما و منفعت خواهی‌های ما و عافیت طلبی‌های و بی‌تقوایی‌های ما به خصوص در امر سیاسی، هر روز ما دور می¬شویم از سعادت حسینی بودن نسبت به روز قبل!

اما چه بخواهیم چه نه!، چه دوست داشته باشیم چه نه! راه روشن و کشتی نجات حسین (ع) است و همه بیراهه‌ها در مقابل او ایستاده‌اند که ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه. لازم است پیش از حسینی شدن شجاعت حسینی شدن و بینش حسینی و نگرش و زیست حسینی را کسب کنیم. باید با بینش، معرفت و نگرش حسینی به دنیا بنگریم تا از وجود او بهره‌مند شویم وگرنه بی‌اندیشه حسینی و بی‌زیست حسینی با نام حسین (ع) به یزید خواهیم رسید!

مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین