دکتر امین عربی؛ کلام شهد آفرین استاد طوس در بیان رفتارهای فردی و اجتماعی، اصول حکمرانی، اسطوره سازی به وضوح کام هر ایرانی را شیرین میکند. معجزه سخن ایشان در تاریخ حکمرانی حاکمان ایران در بیان نکتههای ظریفی است که در دل هر داستانی قرار گرفته و میتوان آنها را در روابط فردی، اجتماعی و سیاسی به کار بست.
در سالروز بزرگداشت حماسه سرای وطن، افتخار بزرگی است که نمونههایی از ظرافتهای این حکیم فرزانه به جهت اهمیت تصمیم سازی، در ردیف نیازهای توسعه اقتصادی، در قالب سازمانها و نهادهای امروزی به تصویر کشیده شود. این متن این واقعیت را از دل داستانی از حکمرانی بهرام گور روایت میکند که با یک کلمه یا به اصطلاح امروزی با یک قانون میتوان یک روستا، شهر یا کشور را نابود کرد و با یک کلمه یا قانون دیگر میتوان آبادانی را بر آن حاکم ساخت. داستان بدین قرار است که بهرام گور پادشاه ایران به همراه هرمز کدخدا و روزبه موبد که در اینجا نماد قانون گذاری و تصمیم سازی است با هم به شکار میروند.
به دست چپش هرمز کدخدای سوی راستش موبد پاک رای
روزبه به تاریخ، فرهنگ و نظریههای حقوقی و روابط اجتماعی و روابط بین الملل مسلط است و در سفرهایی که پادشاه را همراهی میکند، با گفتگوی در مورد ملزومات حکمرانی، سفر را برای پادشاه و همراهان شیرین و کوتاه میکند. پادشاه در یک سفر به روستایی سرسبز با مردمانی پر تلاش که انواع احشام را در خدمت دارند، روبرو میشود.
به پیش اندر آمد یکی سبز جای بسی اندر او مردم و چارپای
مردم روستا از تشریفات و مراسم استقبال از پادشاه بیگانه اند و پادشاه به دلیل این ضعف، حکم به ویرانی روستا میدهد و روزبه موبد را مامور به ویرانی مینماید. روزبه موبد، این کار را با وضع یک قانون ساده انجام میدهد. سازمان سیاسی این روستا که بر اساس سلسله مراتب مدیریتی تا رده کدخدای روستا سازماندهی شده و در آن تقسیم وظایف بر اساس تخصص صورت میگرفت و باعث رونق و سرسبزی گردیده بود با شعار زیبا و فریبنده "همه صاحب حق بزرگ بودن (مهی) هستند" در آستانه تحولی عظیم قرار گرفت. موبد گفت دل شادمان شما جاودانه خواهد بود و همه بزرگ هستید و کسی مجاز نیست به دیگری فرمان دهد یا فرمان دیگری را اطاعت کند.
گر گفت موبد بدان مردمان که جاوید دارید دل شادمان
شما را همه یکسره کرد مه بدان تا کند شهره این خوب ده
بدین ده زن و کودکان مهترند کسی را نباید که فرمان برند
مردم از روی نا آگاهی از عاقب کار، شادی کردند و ساختار اجتماعی را در هم شکستند، قوی ترها ضعیف ترها را کشتند و در نتیجه نا امنی ایجاد شد، نخبگان و کارآفرینان کوچ کردند و سرسبزی به زردی و خشکی مبدل و ویرانی جای آبادانی را گرفت.
همه یک به دیگر برآمیختند به هر جای بی راه خون ریختند
چو برخاست ز آن روستا رستخیز گرفتند نا گاه از آن ده گریز
پادشاه سال دیگر بر آن روستا گذشت و آن را ویران یافت، غمگین شد و مجدد روزبه موبد را مامور قانونگذاری و تصمیم سازی برای آبادی روستا کرد.
به موبد چنین گفت کای روزبه دریغ است ویران چنین خوب ده
برو تیز و آباد گردان به گنج چنان کن کزین پس نبینند رنج
روزبه موبد، پیر مردی بیکاری را در آن سرزمین ویران پیدا کرد و از او علت ویرانی روستا را پرسید. آن پیر گفت سال پیش موبد ناقص عقلی به این ده آمد و قانونی وضع کرد به این صورت که همه مردم روستا بزرگ و مهتر هستند و نباید کسی از کسی اطاعت کند و این قانون روستا را پر آشوب کرد و مردم را آوره نمود و ویرانی بجای آورد.
بدو گفت کای خواجۀ سالخورد چنین جای آباد ویران که کرد
چنین داد پاسخ که یک روزگار گذر کرد بر بوم ما شهریار
بیامد یکی بی خرد موبدی از آن نامداران بی بر بدی
به ما گفت یکسر همه مهترید نگر تا کسی را به کس نشمرید
بگفت این و این ده پرآشوب گشت پر از غارت و کشتن و چوب گشت
موبد که خود این قانون را وضع نموده بود، این بار قانون جدیدی مصوب کرد بر این اساس که آن پیر مرد، بزرگ روستا شد و همه موظف به پیروی از وی شدند، تمام امکانات شامل نیروی کار و سرمایه و زمین و احشام بکار گرفته شد و زمینه آبادانی روستا فراهم گردید.
بدو روزبه گفت مهتر تو باش بدین جای ویران به سر بر تو باش
بعد از یک سال کار و تلاش و مدیریت خردمندانه و توام با تجربه، بار دیگر سرسبزی به روستا برگشت. کسانی که روستا را ترک کرده بودند، برگشتند و در آبادانی روستا سهیم شدند.
هم آنگه سوی خانه شد مرد پیر بیاورد مردم سوی آبگیر
زمین را به آباد کردن گرفت همه مرزها را سپردن گرفت
خود و مرز داران بکوشید سخت بکشتند هر جای چندی درخت
از آن جای هر کس که بگریختی به مژگان همی خون فرو ریختی
چو آگاهی آمد ز آباد جای هم از رنج این پیر سر کدخدای
یکایک سوی ده نهادند روی به هر برزن آباد کردند جوی
درختی به هر جای هرکس بکشت شد آن جای ویران چو خرم بهشت
چون پادشاه بار دیگر بر آن روستا گذشت و آن را آباد دید از روزبه موبد پرسید چه برنامه ای توانست با این سرعت ویرانی را به آبادانی تبدیل سازد.
به موبد چنین گفت کای روزبه چه کردی که ویران بد این خوب ده
پراگنده ز او مردم و چارپای چه دادی که آباد کردند جای
روزبه موبد گفت با یک قانون روستا ویران و با قانونی دیگر آباد شد. در واقع با یک قانون بد میتوان یک شهر کهن و سرسبز را ویران کرد و با یک اندیشه درست میتوان همان شهر را آباد نمود.
بدو گفت موبد که از یک سخن به پای آمد این شارستان کهن
همان از یک اندیشه آباد شد دل شاه ایران ازین شاد شد
قانون در مدل امروزی وقتی به سمت تشکیل سازمانهای موازی میرود، میتواند عامل سردرگمی مردم و مانع روند توسعه شود. برای یک شهر وقتی قانون برای وظایف شهرداری با اداره راه و شهرسازی و نهاد نیروی انتظامی و فرمانداری هم پوشانی ایجاد میکند، فرآیند توسعه با مانع همراه میشود. وقتی دو کدخدا (دو سازمان موازی) بر یک منطقه حاکم باشد، با منطق حرص و طمع در بزرگ شدن اساس این جامعه به نابودی کشیده میشود. رقابت برای برتری طلبی و تسلط بیشتر (کهتری و مهتری) باعث ناکارآمدی دو سازمان موازی میشود و فرصت برای تفرقه و دشمنی بین آنها فراهم میشود.
همان چون به یک شهر دو کدخدای بود بوم ایشان نماند به جای
قانون بر پایه سلسله مراتب و مسئولیت پذیری و پاسخگو بودن، جامعه را به سمت آبادانی و خرمی پیش میبرد و فضا را سرشار از شادابی مینماید. در نردبان سلسله مراتب مدیریت، توان سازماندهی، دانش کافی و انگیزه رشد و توسعه، پلههای بالا را میسازند. تصمیم و قانونی که از برتری در دانش، خرد و تجربه جاری شود، خوبیها را جاری و ناراستیها را سد میکند.
یکی با خرد پیر کردم به پای سخنگوی و با دانش و رهنمای
بکوشید و ویرانی آباد کرد دل زیردستان بدان شاد کرد
چو مهتر یکی گشت شد رای راست بیفزود خوبی و کژی بکاست
ژرف اندیشی شاهنامه فردوسی نکات برجستهای را در فرآیند سعادتمندی یک جامعه در بر میگیرد و در باب توسعه اقتصادی که بر ضرورت حاکمیت قانون درست و نهاد سازی مناسب تاکید دارد هم پوشانی عمیقی بین حکمتهای حکیم طوس و نظریه اقتصاددانان نهادگرا پیرامون رشد و توسعه وجود دارد. از دل اندیشه فردوسی، چشمههای بسیاری از خرد و دانش برای غنای اقتصاد و فرهنگ جامعه میجوشد تا دل دوستداران فرهنگ و ادب این سرزمین را سیراب نماید.