فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
در بهای بوسهای جانی طلب
میکنند این دلستانان الغیاث
خون ما خوردند این کافردلان
ای مسلمانان چه درمان الغیاث
همچو حافظ روز و شب بی خویشتن
گشتهام سوزان و گریان الغیاث
شرح لغت: معنی لغات برای این غزل وجود ندارد.
۱- با خود میگویی مدد کنید که برای علاج درد ما درمانی وجود ندارد. این جدایی و هجران هم انتهایی ندارد. از جور ستم این کار به دادم برسید. چرا چنین مغموم و پریشانی؟ فکرت را به کار بینداز!
۲- چرا این قدر آه و ناله سر میدهی. ارزش آن را ندارد که خود را به این امور ناراحت کنی و این همه شکایت داشته باشی. چون جهان محل درد و رنج است و کسی پیروز و موفق خواهد شد که صبور و بردبار باشد. از نیروی عقل و اندیشه و تجربه دیگران بهره بگیرد، بنابراین زمان برای انجام این نیت مناسب نیست. با یکی از آشنایان با تجربه مشورت کن که به نفع شماست.
گرفتاریها و مشکلات فراوانی به تو روی کرده و بسیار گرفتار و دردمند شدهای طوری که فکر میکنی هیچ کس قادر نیست درد تو را درمان کند و این تو را به شدت نالان و گریان کرده است. بدان که گره گشاینده تمام مشکلات خداست. به او پناه ببر و توسل بجو که مشکل تو حل شدنی است. به قول معروف غیر از مرگ، هر دردی را درمانی است.