فرارو- زهرا فدایی- فیلمسازی را از زمینهای خاکی جبهه شروع کرد. چند سال بعد یکی از تأثیرگذارترین کارگردانهای سینمای جنگ شد.
زمانی که روز به روز به شهرتش اضافه میشد، روزهایی که هر کدام از ساختههاش با موجی از نقدها و تحسینها همراه بود، همان موقع که سیمرغ بهترین کارگردانی فیلم فجر را به خاطر «هیوا» گرفت، هیچ وقت فراموش نکرد از کجا شروع کرده و از چه راه طولانی و پرفراز و نشیبی عبور کرده.
همان روزها در کوچه پسکوچههای باریک محله عباسی تهران میگشت و بلند بلند حرف میزد؛ با خدا، با خودش و با گذشتهاش. واهمهای نداشت که شناخته شود و از زندگی سخت دوران کودکیاش صحبت کند.
مطبوعات آن روزها این طور مینوشتند: «اگر مردی را دیدید که در خیابانهای جنوب شهر راه میرود و فریاد میکشد، او کسی نیست جز رسول ملاقلیپور.»
با این حال هر جای دیگر وقتی مردم او را میشناختند، جلو میآمدند تا حرفی بزنند، با چهرهای جدی میگفت که اشتباه گرفتهاند. خودش را عباسی معرفی میکرد که در محله سیدخندان قصابی دارد.
آنطور که میگویند مرحوم ملاقلیپور حس ششم داشت یا بهتر بگوییم حس ششم قوی داشت. در خاطرهای نقل شده است که عملیات جستوجوی پیکر شهدای مفقودالاثر، بیاختیار جایی میایستد و میگوید آنجا را بکنند. خیلی زود اعضای بدن یک شهید از زیر خاک پیدا میشود. آنطور که خانوادهاش تعریف میکنند صحبتهایش گاهی رنگ و بوی ماورایی داشت. تا جایی که حتی بعضی روزها از خانوادهاش میخواست بیرون نروند. آنها به تجربه دریافته بودند که حرفهای پدر را جدی بگیرند چرا که اغلب درست از آب درمیآمد. تکیهای که ملاقلیپور بر چنین مسائلی داشت به نوعی نگاه سورئالیستی او را در آثارش توجیه میکند. او همانطور فیلم میساخت که فکر میکرد.
اسفند سال 85 اما حال و هوای دیگری یافته بود. خانواده ملاقلیپور برای عید خانه را نوسازی میکرد. با اینحال مرحوم ملاقلیپور گاهی اشاراتی میکرد به اینکه به زودی از دنیا خواهد رفت. او که چند بار زمان ساخت فیلم «میم مثل مادر» گفته بود تا سال دیگر زنده نخواهد بود، روزهای پایانی سال این جمله را میگفت: «زمانی که من مُردم، همسایهها کمک میکنند این خانه بهمریخته جمع شود.» البته همه، تمام حرفها را شوخی میگرفتند تا اینکه پانزدهم اسفند شوخیهای پدر یکباره تبدیل به واقعیت شد. واقعیتی که در نگاه خود او همواره شیرین بود.
و امروز کسی چه میداند زمانی که همسر رسول در تنهایی سوالهای جدول را از او میپرسد، آیا جوابی میشنود یا نه! یادش گرامی باد...
دستنوشتهای از رسول ملاقلیپور در آخرین لحظات حیات مادر.