مردم ایران همیشه طرفدار فیلمهای کمدی بوده اند، اما طنز قاعده و قانون دارد. به هرطریقی مردم را خنداندن را نمیتوان طنز نامید. فیلم «هاوایی» که به اسم فیلم کمدی بر روی پرده سینما رفته را میتوان «طنز» نامید؟
به گزارش سایت چهرهها، تحمل کردن فیلم «هاوایی» با عنوان قبلی رقصنده در ۸۲ دقیقه به شدت سخت است، به همین دلیل پس از ۳۰ دقیقه بخش قابلتوجهی از مردمی که ۸۰ هزار تومان بهای بلیت پرداختهبودند، سالن را ترک کردند. مخاطبانی که فکر میکردند هاوایی واقعاً یک کمدی است، اما سرخورده شدند. هاوایی نهتنها قادر نیست از مخاطب خندهای هر چند مقطعی بگیرد، بلکه باعث پس زدن مخاطب میشود.
همن گودرزی تصور کرده یک طنز سیاسی ساخته، اما آنچه روی پرده دیده میشود فیلمی مبتدیانه است که تمامی عناصر ساختاریاش سطحی و فارغ از چارچوبهای ژانری به شکلی آشفته و شلخته رها شدهاست؛ صمد در ایران در ورزش بوکس فعالیت دارد و ناموفق است و تنها یک مدال برنز دارد، اما پرادعا و زورگو است، به هنگکنگ میرود و با همدستی دوست قدیمیاش داوود پناهنده میشود و برای دریافت ویزای امریکا در شبکههای معاند حرفهای سیاسی میزند که اساساً شوخی است.
از این جهت که اینگونه اعتراضات سیاسی را در فیلمهای دیگر هم دیدهایم که اینجا کلیشه و نخنما شدهاست، در فیلم هاوایی انگار خبری از فیلمنامه نیست، آنچه دیده میشود حاصل موقعیتهای مقطعی بیمنطق است که از فیلمهای دیگر کپیبرداری شدهاند؛ مانند کاراکتر داوود که به دروغ خودش را تاجر جا میزند تا از صمد کلاهبرداری کند و حالا گودرزی سعی داشته بگوید که صمد ناموسپرست است و حامی خواهرش.
تمام اینها موقعیتهای آیتمگونهای است که باعث ایجاد خط روایی نمیشود، چراکه هاوایی یک خط طرح لاغر و بی جان دارد که گودرزی مانند کارگردانان دیگر تصور کرده زوج امیر جعفری و امین حیایی در اجرا میتوانند قصه را به سمت ژانر کمدی هدایت کنند، اما نهتنها چنین اتفاقی رخ نداده بلکه این دو بازیگر به حدی بیکیفیت و تکراری بازی میکنند که اساساً نتوانستند در نقش خودشان هم تأثیر حداقلی داشتهباشند تا حتی بتوانند با کاراکتر همیشگی خود مخاطب را بخندانند، از سوی دیگر کلیشهپردازی در هاوایی اولویت است.
فیلم ساختن در فرنگ و استفاده از موقعیتهای اروتیک و نشان دادن و خوردن مشروبات الکلی برای گودرزی مهمتر از ایجاد یک قصه بودهاست. اگر قرار است کمدی سیاسی ساخته شود و پناهندگی مورد نقد قرار بگیرد، پس چرا در سکانس آخر صمد به اجبار فدراسیون یا نهاد اطلاعاتی با ترفند دروغ به ایران برمیگردد؟
این نشان میدهد که کارگردان مبتدی ما نگاهش به مهاجرت و پناهندگی است و نه سیاست میداند و نه ایجاد قصهای سیاسی در ژانر کمدی را بلد است. آنچه از دستش برمیآید، زیرسؤال بردن ایران و ایرانی است و آدمهایی که در کشور غریب به خاطر به دست آوردن پول حاضر به هر کاری میشوند.
حتی آموزش رقص یا دستدرازی به ناموس رفیق برای کلاهبرداری و هزار چیز دیگر، با این موقعیتهای پیش پاافتاده که نه میتوانند منطق روایی داشتهباشند و نه انسجامی در نوع روایت ژانری. نمیشود توقع سینما داشت. این فیلمها فقط ساخته میشوند که وقت مخاطب را تلف کنند نه آغازی دارند نه میانهای و نه سرانجامی.
آنچه برای گودرزی اولویت داشته، فروش فیلم بوده و اگر نه او در کارگردانی به شدت کمفروشی کرده و انگار برای او سینما و مخاطب مهم نبودهاند. در چنین شرایطی چگونه میشود فیلمی مانند هاوایی را نقد کرد؛ فیلمی که فقط مزهپران است و با کمدی فرسنگها فاصله دارد. فیلمی که روی پرده سینما لق میزند و نشان میدهد کارگردانش حتی حاضر نبوده قابهایش را با نظم بیشتری کارگردانی کند و بالاخره تدوینی که آشفته است و فیلم را آشفتهتر کرده، اینها دلایلی است که مخاطب پس از ۳۰ دقیقه سالن را ترک میکند و شاید ماهها با سینما قهر کند.