bato-adv
کد خبر: ۶۶۸۷۳۳

اولویت ژئواکونومی بر ایدئولوژی در عربستان

اولویت ژئواکونومی بر ایدئولوژی در عربستان
تقابل ایران با عادی‌سازی روابط اعراب و اسرائیل فقط از جنس تقابل ایدئولوژیک نیست؛ در چنین شرایطی مسائل ایدئولوژیک مانند اخلاق، آرمان فلسطین و جهان اسلام، در کنار منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک ملی ایران قرار می‌گیرد که با اجرای این پروژه به خطر خواهد افتاد.
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۱ - ۰۶ مهر ۱۴۰۲

هم‌میهن نوشت: در طول ماه‌های گذشته روزی نیست که خبر‌های تازه‌ای در مورد فرآیند مذاکرات محرمانه میان عربستان سعودی و ایالات متحده آمریکا از یک‌سو و اسرائیل و آمریکا از سوی دیگر برای عادی‌سازی روابط ریاض و تل‌آویو منتشر نشود. روز سه‌شنبه اعلام شد که برای نخستین‌بار از زمان تاسیس رژیم اسرائیل، یک وزیر کابینه این رژیم به عربستان سعودی سفر کرده است.

حییم کاتز، وزیر گردشگری اسرائیل روز سه‌شنبه برای شرکت در یک کنفرانس به عربستان سعودی سفر کرد. چند روز پیش از این هم یک هیئت از اسرائیل برای شرکت در چهل‌وپنجمین نشست کمیته میراث جهانی یونسکو به عربستان رفته بود. همزمان نایف‌السدیری سفیر عربستان در فلسطین، در سفری کم‌نظیر به سرزمین‌های اشغالی کرانه باختری رفت. این نخستین سفر سفیر عربستان به سرزمین‌های اشغالی فلسطین در ۳ دهه گذشته‌بود. براساس گزارش‌هایی که تاکنون منتشر شده‌است، ریاض شروط مشخصی را برای ایالات متحده آمریکا گذاشته‌است تا حاضر شود به عادی‌سازی روابط با اسرائیل تن دهد. هفته گذشته فاکس‌نیوز گزارش داد که عربستان سعودی خواستار یک توافقنامه امنیتی و تعهد آمریکا به دفاع از این کشور در مقابل تجاوز خارجی است و همچنین خواستار ارائه فناوری غنی‌سازی اورانیوم به عربستان برای ایجاد سازوکار تولید سوخت هسته‌ای در داخل خاک عربستان است. سیدحمزه صفوی، مدیرعامل مؤسسه آینده‌پژوهی جهان اسلام معتقد است که فرآیند عادی‌سازی روابط عربستان سعودی و اسرائیل، اتفاقی نیست که در آینده منتظر آن باشیم، بلکه فرآیندی است که آغاز شده و در حال تکمیل است. به گفته صفوی، فرآیند عادی‌سازی روابط عربستان و اسرائیل، یک چالش ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک برای ایران است و تهران باید برای از دست ندادن منافع و جایگاه خود در منطقه، نگاه خود را از نگاه صرفاً ایدئولوژیک به این تحولات به یک نگاه ژئوپلیتیک تغییر دهد تا بتواند مانع صدمه به منافع ملی ایران شود. در ادامه متن کامل گفت‌وگوی هم‌میهن را با سیدحمزه صفوی، مدیرعامل مؤسسه آینده‌پژوهی جهان اسلام و مدیر گروه مطالعات منطقه‌ای، مطالعه می‌کنید.

گمانه‌زنی‌ها در مورد عادی‌سازی روابط عربستان سعودی و اسرائیل تا چه حد جدی است و فکر می‌کنید چنین تحولی تا چه اندازه قریب‌الوقوع باشد؟

عزم دو حکومت بر مبنای نوعی روابط فارغ از علنی و رسمی بودن یا غیر از آن است. گاهی نگرانی و دغدغه مربوط به علنی شدن و رسمی بودن تحول در روابط است، اما گاهی درهم‌تنیدگی منافع در عمل رخ داده است و فقط پرده آخر، یعنی علنی و رسمی کردن آن باقی مانده‌است. ما همین روند را در فرآیند عادی‌سازی اسرائیل با امارات متحده عربی و برخی کشور‌های دیگر مشاهده کردیم که ابتدا به‌صورت غیرعلنی روابط در حوزه‌های مختلف برقرار شد و نهایتاً در گام آخر به امضای توافق عادی‌سازی انجامید. فارغ از این موضوع که افتتاح سفارت رسمی در دو کشور صورت بپذیرد یا نه مهم ارتباط زیرساختی و درهم‌تنیدگی استراتژیک است که در حال حاضر بین دو کشور رخ داده است.

وقوع آنچه که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و محمد‌بن سلمان، ولیعهد و حاکم بالفعل عربستان سعودی در ارتباط با نوعی تقسیم‌بندی یا نظام جدید در خاورمیانه از آن صحبت می‌کنند، در آینده نزدیک ممکن است. به لحاظ اثرگذاری و تاثیر عملی، این نوع توافق کلی محرمانه، با برقراری رابطه رسمی و علنی، تفاوت چندانی ندارد. در واقع فارغ از اینکه اعلام علنی و رسمی روابط اتفاق بیفتد یا نه، اگر پشتوانه روابط محرمانه وجود نداشته باشد، تغییری در معادلات قدرت اتفاق نمی‌افتد. به نظر می‌رسد که همین حالا این پشتوانه روابط محرمانه در حال ایجاد شدن است و توافقی بر مبنای نظم نوینی در خاورمیانه که قسمتی از آن توافق بین رژیم صهیونیستی و عربستان است، به دست آمده‌است. به نظر من منطقه در حال حرکت به سمت این نظم نوین است.

‌مشخصات این نظم نوین چیست؟ رهبران اسرائیل از گذشته ادعا می‌کردند که از بین بردن مناقشه اعراب و اسرائیل، به خودی خود باعث تحول در خاورمیانه خواهد شد. چنین تحولی چه مختصاتی دارد؟

بین دولت‌های عربی و رژیم اسرائیل، مناقشه تقریباً حل شده‌است. مسئله باقی‌مانده نگرانی از واکنش افکار عمومی داخلی و به‌نوعی رودربایستی در جهان اسلام و با فلسطینیان است. در واقع موانع مربوط به عزم سیاسی و اراده دولت‌ها از بین رفته‌است، اما بخشی از مسئله که مربوط به واکنش افکار عمومی، موضع‌گیری نخبگان و جایگاه دولت‌ها در جهان اسلام است، همچنان باقی مانده است. علاوه بر این، پارادوکس‌های سیاسی هم وجود دارد، از جمله اینکه بخش بزرگی از فلسفه وجودی اتحادیه عرب و فلسفه وجودی سازمان همکاری اسلامی مقابله با تهدید رژیم اسرائیل بود. فلسفه وجودی این سازمان‌های بزرگ چندجانبه در پی عادی‌سازی روابط به چالش کشیده می‌شود. این‌ها نگرانی‌هایی است که باعث می‌شود دولت‌های عربی که هنوز علناً عادی‌سازی روابط خود را اعلام نکرده‌اند، با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

باید توجه کنیم که در مورد خاص عادی‌سازی روابط امارات متحده عربی با رژیم اسرائیل، کشور‌های عربی که از نزدیک روند وقایع را دنبال می‌کردند، متوجه شدند که این اقدام هزینه چندانی برای امارات در پی نداشت، درحالی‌که پیش‌بینی می‌شد امارات هزینه بیشتری را پرداخت کند. امارات در داخل کشور هزینه بالایی را در ارتباط با عاد‌ی‌سازی دریافت نکرد و در بعد خارجی هم بیشتر امتیاز‌های تازه کسب کرد تا اینکه هزینه بدهد. این تجربه، می‌تواند الگویی برای دیگر کشور‌های عربی باشد.

اجازه بدهید به سوال شما برگردم و اینکه این تحول چه معنایی برای منطقه دارد. محمد بن‌سلمان طرحی در ذهن دارد که تا افق سال ۲۰۵۰ تولید ناخالص داخلی عربستان سعودی از ۸۳۳ میلیارد دلار کنونی به ۱۰ هزار میلیارد دلار برسد. با این اتفاق کلا منطقه جنوب خلیج‌فارس از نظر گردش مالی، نوع اقتصاد و جایگاه ژئواستراتژیک، متفاوت از قبل خواهد شد. در گذشته این منطقه صرفا متکی بر صادرات نفت و اقتصاد مبتنی بر انرژی بود. اسرائیل هم از این رویکرد عربستان حمایت می‌کند، به این دلیل که محمد بن‌سلمان نمی‌تواند برای رسیدن به این هدف، دشمنی با اسرائیل را ادامه دهد و مجبور است که مسئله‌اش را با اسرائیل حل کند و موانع منطقه‌ای و بین‌المللی را از جلوی پایش حذف کند. در این شرایط جایگاه ژئوپلیتیک منطقه تغییر می‌کند و اهمیت کریدوری منطقه به شکل چشمگیری افزایش پیدا می‌کند. باز هم از لحاظ افزایش وزن کریدوری منطقه، اسرائیل و عربستان با هم اشتراک منافع پیدا می‌کنند. اسرائیل، در کنار عربستان، بحرین، عمان و امارات یک پکیج را تشکیل می‌دهند که می‌توانند در یک کریدور عمده شرقی-غربی مشارکت کنند. ایجاد این کریدور در تضاد با منافع ایران است که دنبال ایجاد یک کریدور شرقی-غربی از مسیر ایران-عراق-سوریه است.

عربستان سعودی پروژه عادی‌سازی با رژیم صهیونیستی را با چند نیت پیش می‌برد. این مهم است ما درک درستی داشته باشیم که جنس رابطه و اهداف چیست؟

نکته اول به حداقل رساندن تنش در منطقه از جمله با ایران، قطر، ترکیه و رژیم صهیونیستی در جهت امنیت برای پروژه توسعه اقتصادی خودش است. هدف دوم، استفاده از توانمندی‌های شرکت‌های اسرائیلی در حوزه‌های تک مثل آب‌شیرین‌کن‌های پیشرفته، کشاورزی، محصولات دانش‌بنیان و حوزه استارتاپی است که شرکت‌های اسرائیلی در این زمینه‌ها توانایی‌های قابل‌توجهی دارند. نکته سوم بهره‌گیری از لابی صهیونیستی در آمریکا و اروپا و استفاده از ظرفیت سیاسی تبلیغاتی آن است که جنبه سیاسی دارد. نکته بعدی بهره‌گیری از ظرفیت افکار عمومی جهانی و بلند کردن پرچم صلح و تلاش در جهت کاهش خشونت در خاورمیانه است. هدف بعدی این است که اسرائیل برای چین اهمیت راهبردی دارد. عربستان می‌خواهد هم در طرح‌های جاده کمربند چین از جایگاه بالاتری بهره ببرد و هم این تضمین را بدهد به چین که برخلاف منافع استراتژیک این کشور در منطقه حرکت نمی‌کند و نقش مکمل را دارد؛ از جمله در طرح‌های کریدوری. هدف بعدی چندوجهی ساختن گذرگاه‌های ارتباطی با جهان و کاهش وابستگی مطلق به دریای سرخ و خلیج‌فارس در این زمینه است. شناخت این وجوه مختلف و ارتباط ارگانیک آن‌ها با هم، ما را به فهم میدانی و مبتنی بر حقیقت فعل و انفعالات کنونی منطقه سوق می‌دهد.

با توجه به اینکه همزمان با تحولات اخیر، در شش ماه گذشته فرآیند عادی‌سازی روابط ایران و عربستان سعودی هم آغاز شد، فکر می‌کنید که عادی‌سازی روابط عربستان و اسرائیل چه تاثیری بر روابط تهران و ریاض بگذارد؟

مخالفت ایران با مسئله عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و کشور‌های جنوب خلیج‌فارس، از افق و دیدگاه ایدئولوژیک است و از این افق هم با کشور‌های عربی گفتگو می‌کند و معمولا بر اصولی مانند آرمان فلسطین، خیانت به جهان اسلام و امثال این‌ها تکیه می‌کند. در برابر، نگاه کشور‌های عربی و از جمله عربستان سعودی به این قضیه از دریچه منافع ژئوپلیتیکی است. نمی‌توان از دو خاستگاه مختلف گفت‌وگویی نتیجه‌بخش ایجاد کرد، هر چقدر که یک طرف بگوید این اقدام از نظر اخلاقی، آرمانی، وجهه مذهبی و امثال این‌ها درست نیست، اما وقتی طرف مقابل اصلا دیدگاهی این‌چنینی به قضیه ندارد و آن را در چارچوب یک نقشه بزرگ‌تر می‌بیند، نمی‌توان او را قانع کرد. برای عربستان در چارچوب نقشه بزرگ تنوع‌بخشی اقتصادی و تبدیل شدن به یک قدرت جهانی، عادی‌سازی روابط با اسرائیل یک ضرورت است. آیا ایران می‌تواند جلوی عادی‌سازی روابط ریاض و تل‌آویو را بگیرد؟ به نظر من جواب این سوال «نه» است. آیا این موضوع می‌تواند در روابط ایران و عربستان تاثیر جدی بگذارد؟ به نظر من جواب این سوال هم «نه» است. دلیل روشن‌اش هم واقعیتی است که در مواجهه با امارات متحده عربی رخ داد. ما در مقابل امارات هم، نه توانستیم جلوی عادی‌سازی را بگیریم و نه عادی‌سازی تاثیر چشمگیری بر روابط ما با امارات گذاشت. حتی تصمیم استراتژیکی که برای کاهش وزن امارات در مناسبات خارجی ما گرفته‌شد، قبل از آغاز فرآیند عادی‌سازی روابط این کشور با اسرائیل اتخاذ شده‌بود و نمی‌توانیم آن را محصول عادی‌سازی روابط با اسرائیل بدانیم.

‌کاهشی هم در مناسبات تجاری ما با امارات رخ نداده است…

عزم و اراده سیاسی برای کاهش نقش امارات در تجارت خارجی ایران با هدف تنوع‌بخشی به مجاری و شرکای تجاری ایران از قبل گرفته‌شده‌بود، اما به هر حال به دلیل افزایش کلی حجم تجارت خارجی ایران در طول سال‌های گذشته، شاهد بروز این کاهش نیستیم. اما این تصمیم ارتباط مستقیمی با عادی‌سازی روابط با اسرائیل نداشت، چراکه قبل از علنی شدن آن گرفته‌شده‌بود.

حلقه مفقوده‌ای در سیاست خارجی منطقه‌ای ایران وجود دارد. در ادبیات سیاست خارجی رژیم صهیونیستی و عربستان، یکی از انگیزه‌های اصلی، ایران‌هراسی یا بهانه «ترس مشترک» از ایران است. ایران اگر بتواند در پایین‌ترین افق به بستری از تفاهم امنیتی و در بالاترین افق به نظام امنیتی مشترک با عربستان سعودی و کشور‌های جنوب خلیج فارس برسد، در این شرایط می‌تواند آن بخش از انگیزه عربستان برای ارتباط با اسرائیل را کاهش دهد. وقتی در مورد ارتباط صحبت کنیم، این روابط درجه‌بندی دارد، از صرف برقراری روابط تا روابط دوستانه و صمیمانه، از یک تا ۱۰۰ ممکن است که کیفیت رابطه متفاوت باشد. ایران می‌تواند در کیفیت و میزان نزدیکی روابط عربستان و اسرائیل تاثیرگذار باشد. ایران نمی‌تواند عزم ریاض برای رابطه با اسرائیل را از بین ببرد، اما می‌تواند با حذف کردن مسائل امنیتی از دغدغه‌های عربستان سعودی، تاثیر مستقیمی در شدت و عمق روابط اسرائیل و عربستان داشته‌باشد. همچنین ایران و عربستان اگر بتوانند بر سر طرحی چندجانبه که شامل تامین منافع میان‌مدت و بلندمدت یکدیگر در ابعاد استراتژیک باشد، به توافق برسند، این موضوع می‌تواند تاثیر مستقیمی بر روابط رژیم صهیونیستی و عربستان داشته باشد.

‌آیا تصمیم استراتژیک در ایران برای بهبود روابط با عربستان با چنین انگیزه‌ای گرفته‌شد؟

من شواهد مستقیمی نمی‌بینم که مسئله عادی‌سازی روابط ایران و عربستان، ارتباط مستقیمی با مسئله اسرائیل داشته‌باشد. انقدر منافع متعددی در عادی‌سازی روابط ایران و عربستان وجود داشت که موضوع اسرائیل نسبت به آن‌ها یک موضوع پسینی تلقی می‌شد، نه یک موضوع پیشینی و عامل تصمیم‌ساز.

‌عربستان سعودی در حال پیشبرد یک پروژه گسترده بهبود روابط خارجی در منطقه است، از یک سو فرآیند عادی‌سازی روابط با جمهوری اسلامی ایران و فرآیند بازگشت سوریه به جهان عرب آغاز شده است و از سوی دیگر پروژه عادی‌سازی روابط با اسرائیل در حال اجراست. آیا ظرفیت کافی در دستگاه سیاست خارجی عربستان وجود دارد که این سه پروژه را همزمان پیش ببرد؟

هر یک از این سه فرآیند جنس متفاوتی دارند. در رابطه با سوریه، دولت بشار اسد دو نیاز اصلی دارد: نخست، احیای اعتبار و وجهه سیاسی در جهان عرب، اتحادیه عرب و جهان اسلام و دوم، سرمایه‌گذاری سنگین در راستای بازسازی و پشت سر گذاشتن خرابی‌های ناشی از جنگ. رابطه با عربستان برای رسیدن به هر دو هدف برای دمشق ضروری است. سرمایه‌گذاری و هزینه عربستان، هوشمندانه است و با دریافت مابه‌ازای ضروری در مقابل مطالباتش انجام می‌شود. شاید در مورد سوریه هنوز مشخص نیست که سعودی‌ها به ازای دادن امتیاز بازگشت بشار اسد به جهان عرب، چه امتیاز‌هایی را دریافت کرده‌اند، اما در رابطه با مصر دیدیم که مادامی که عربستان مطالبه سرزمینی خود در بازگشت حاکمیت بر جزایر تیران و صنافیر را دریافت نکرد، حاضر به کمک‌های مالی به قاهره نشد. کمک‌های مالی عربستان به مصر، مابه‌ازای مشخص استراتژیک و سیاسی به همراه داشت، به نظر می‌رسد که در مورد سوریه هم همین اتفاق در حال رخ دادن باشد. در مورد ایران هم همینطور است. به لحاظ استراتژیک، هم عربستان نیازمند بهبود روابطش با ایران بود و هم ایران نیاز به رابطه بهتر با عربستان داشت. به نظر می‌رسد که عربستان سعودی از ظرفیت کافی برای پیش بردن همزمان این پروژه‌ها برخوردار باشد.

یکی از شروطی که رسانه‌ها مدعی شده‌اند عربستان سعودی برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل درخواست کرده است، غنی‌سازی اورانیوم در خاک عربستان است. فکر می‌کنید عملی کردن این شرط تا چه اندازه از سوی آمریکا به‌عنوان میانجی و اسرائیل به‌عنوان طرف مقابل شدنی باشد؟

بخشی از این مسئله قاعدتاً در توافق‌های پنهانی و محرمانه میان عربستان سعودی و آمریکا حل‌وفصل می‌شود که محتوای آن‌ها برای عموم در دسترس نیست. اما در یک مقیاس وسیع‌تر عربستان این هدف‌گذاری را انجام داده‌است که به فناوری غنی‌سازی اورانیوم دست پیدا کند. مخالفت با غنی‌سازی عربستان هم صرفاً مسئله رژیم صهیونیستی نیست، بلکه اهرمی برای تحت فشار قرار دادن ایالات متحده آمریکا و مطالبه‌ای متقابل نسبت به خواسته‌های آمریکاست. به نظر می‌رسد که دو گزینه شفاف و غیرشفاف در مقابل ریاض قرار دارد. به گمان من، نهایتاً عربستان توانایی غنی‌سازی اورانیوم را دریافت می‌کند. اما اینکه میزان غنی‌سازی و چگونگی دستیابی به آن به چه شکل باشد، در توافق‌هایی که با آمریکا یا چین انجام می‌شود، معلوم می‌شود. میزان غنی‌سازی می‌تواند در قالب توافق مانند محدودیت‌هایی که در برجام برای ایران در نظر گرفته‌شده‌بود از لحاظ سقف درصد غنی‌سازی و حجم اورانیوم غنی‌شده قابل نگهداری در خاک عربستان تعیین شود. در مورد چگونگی دستیابی به فناوری هم ممکن است از طریق رسمی با کمک آمریکا به دست عربستان برسد یا در گزینه‌ای جایگزین از مسیر غیررسمی توسط یک قدرت شرقی مانند چین به عربستان داده‌شود. در تجربه دستیابی عربستان به موشک‌های بالستیک میان‌برد هم، ریاض بعد از به نتیجه نرسیدن تلاش‌هایش برای گرفتن فناوری موشکی از غرب، به سمت پکن رفت و حالا عربستان زیرساخت‌های موشکی در مقیاس‌های مختلف با برد و توانایی‌های مختلف به کمک چین به دست آورده‌است.

‌درون اسرائیل چه رویکرد و نظری در مورد عادی‌سازی روابط عربستان سعودی و اسرائیل وجود دارد؟ آیا سران و سیاستمداران اسرائیل یکدست از این فرآیند حمایت می‌کنند؟

عربستان سعودی حمایت خود از گروه‌های نزدیک به خود را در فلسطین اشغالی کم کرده‌است و این گروه‌ها پشتوانه گذشته را ندارند و آنچه باقی مانده‌است، لفاظی‌های غیرجدی ریاض است. عملاً نگاه بن‌سلمان حمایت جدی و اثربخش از فلسطینی‌ها نیست؛ بنابراین تشکیلات خودگردان، پشتیبانی خودش را چه از نظر سیاسی و چه از نظر مالی از دست داده‌است و فشار بر روی آن‌ها برای واگذاری امتیاز به رژیم اشغالگر بالا رفته‌است.

بحث دیگر، موضوع گروه‌های جهادی است و این احتمال وجود دارد که افکار عمومی فلسطینیان با تکمیل فرآیند عادی‌سازی روابط ریاض و تل‌آویو به سمت حمایت از گروه‌های جهادی برود. تا به امروز هر چقدر که عربستان سعودی در بیانات علنی برای منافع سیاسی فلسطینیان شرط‌گذاری کرده‌است، رژیم اشغالگر هرچند در زمینه‌های دیگر حاضر به دادن امتیاز به ریاض شده‌است، اما در زمینه فلسطین امتیاز ملموسی نداده‌است. تاکید مجدد عربستان بر راه‌حل دوکشوری هنوز به نتیجه نرسیده‌است. اگر اسرائیل حاضر باشد که راهکار دو کشوری را به‌صورت کامل و جامع و نه به‌صورت نقشه کنونی پیش ببرد، ممکن است که افکار عمومی فلسطینیان دوباره نسبت به تشکیلات خودگردان رغبت نشان بدهند، اما اگر همین رویه پیش برود و امتیاز قابل‌توجهی گرفته‌نشود، ممکن است مناقشه فلسطین به سمت و سوی نظامی‌تر شدن حرکت کند.

از منظر یهودیان اسرائیل، مسئله عادی‌سازی روابط با عربستان سعودی و پیش از آن هم توافق‌های ابراهیم با امارات متحده عربی، یک امتیاز و پیروزی برای دولت نتانیاهو تلقی می‌شود. در شرایط کنونی مخالفت جدی با این فرآیند درون اسرائیل وجود ندارد، مگر اینکه در نهایت کار به دادن امتیاز اساسی به فلسطینیان منجر شود. عربستان تاکنون به لحاظ زمان‌بندی ملاحظه مهمی که داشت، گرفتن امتیاز برای فلسطینیان بود که تا الان به نتیجه نرسیده‌است. درصورتی‌که نتانیاهو بتواند بدون دادن امتیاز جدی در زمینه فلسطین، فرآیند عادی‌سازی روابط با عربستان را پیش ببرد، یک برد تمام‌عیار برای او محسوب خواهد شد. اما در صورتی که حاضر به دادن امتیاز شود، مخالف و موافق در اسرائیل شکل خواهد گرفت.

واکنش ایران به نظام جدید در حال شکل‌گیری در منطقه چه باید باشد؟

یکی از مبانی جدی رابطه کشور‌های عربی با رژیم صهیونیستی، راه‌آهن خلیج‌فارس به بندر حیفا است که از بنادر الدقم در عمان و فجیره در امارات آغاز می‌شود و با عبور از دوبی و ابوظبی در امارات به ریاض و از ریاض به مفرق در مرز اردن و از آنجا از پل شیخ‌حسین، گذرگاه میان اردن و اسرائیل، وارد اسرائیل می‌شود و به بندر حیفا در دریای مدیترانه می‌رود. این یکی از نقاط ثقل اساسی تحولات اخیر است که شاید منافع ناشی از چنین پروژه‌ای نیمی از انگیزه‌های کشور‌های عربی جنوب خلیج‌فارس را برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل تشکیل بدهد. این کریدور برای ایران یک کریدور رقیب محسوب می‌شود و منفعت اقتصادی و استراتژیک ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

در چنین شرایطی تقابل ایران با عادی‌سازی روابط اعراب و اسرائیل فقط از جنس تقابل ایدئولوژیک نیست. در چنین شرایطی مسائل ایدئولوژیک مانند اخلاق، آرمان فلسطین و جهان اسلام، در کنار منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک ملی ایران قرار می‌گیرد که با اجرای این پروژه به خطر خواهد افتاد. ما در مرحله‌ای قرار گرفته‌ایم که تقابل منافع ژئواکونومیکی بین شمال خلیج‌فارس و جنوب خلیج‌فارس شکل گرفته‌است؛ در این چارچوب باید به مسئله روابط اعراب خلیج‌فارس با اسرائیل نگاه کنیم.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین