به گفته وزارت دفاع آمریکا، تا سال ۲۰۲۱ بیش از ۲۰۰ هزار زن در ارتش حضور داشتند که ۱۷.۳ درصد از نیروی وظیفه فعال این کشور را تشکیل میدادند. جالب اینکه هالیوود و دیگر صنایع فیلمسازی در سراسر جهان به ندرت فیلمهای جنگی با حضور زنان در نقش اصلی میسازند. این موضوع شاید در گذشته که تعداد سربازان زن کمی پایین بودند منطقی به نظر میرسید، اما در دوره فعلی، این روند قطعاً باید تغییر کند.
به گزارش روزیاتو، مخاطبانی که به دنبال فیلمهای جنگی با محوریت زنان هستند، ممکن است در گذشته باید خیلی میگشتند تا فیلم مورد نظرشان را پیدا کنند، اما امیدواریم که این فهرست کار را بسیار آسانتر نماید. فیلمهای مورد اشاره یا شاهد حضور زنانی زنانی هستند که درست در مرکز اکشن در میدان نبرد قرار دارند یا در ظرفیتهای مختلف به یک مجموعه بزرگ نظامی کمک میکنند. از همه مهم تر، بازیهای همگی این شخصیتهای زن برجسته هستند. بدین ترتیب در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم جنگی آشنا کنیم که نقشهای اصلی آنها را شخصیتهای زن بازی میکنند.
سگهای نظامی در بسیاری از بهترین فیلمهای جنگی نادیده گرفته میشوند، اما نه در فیلم مگان لیوی که در آن شخصیت اصلی به عنوان مربی نظامی یک سگ ارتشی خدمت میکند. در این فیلم، شاهد روایت این زن و سگش به نام رکس در حین استقرار در عراق هستیم، در حالی که بر موانع متعددی غلبه میکنند. با تیک تاک ساعت، پیوند آنها قویتر میشود و زمانی که دوران خدمت تمام میشود، به او اجازه داده میشود که سگش را به عنوان حیوان خانگی اش در کنار خود نگه دارد.
کاری که مگان لیوی بهتر از هر فیلم دیگری انجام میدهد این است که به مخاطبان نشان میدهد سگهای نظامی در زمان جنگ چقدر مهم و ارزشمند هستند. آنها نه تنها دشمنان را به سرعت شناسایی میکنند، بلکه به راحتی تلهها و مواد انفجاری دست ساز را بو میکشند، در نتیجه سناریوهایی را مطرح میدهند که در آن سربازان، بدون کمک سگ ها، غافلگیر میشوند. لحظات احساسی در سراسر فیلم وجود دارد، به ویژه صحنهای که در آن مگان و رکس هر دو در اثر انفجار یک تله انفجاری دست ساز در نزدیکی شان زخمی میشوند. خوشبختانه آنها زنده میمانند.
بر اساس کتاب خاطرات ورا بریتین پرستار داوطلب انگلیسی، فیلم Testament of Youth روایت این شخصیت را به عنوان یک پزشک در طول جنگ جهانی اول دنبال میکند. از طریق شغل و وظیفه ورا، تمام وحشتهای جنگ به نمایش گذاشته میشود. فریادهای سربازانی که زخمی شده اند، قطعاً بینندگان را به گریه میاندازد، اما این فیلم تنها با ترس و وحشتش تعریف نمیشود. در مرکز فیلم یک داستان عاشقانه دلگرم کننده هم وجود دارد که قرار است فضای غم انگیز داستان را کم رنگ کند.
همچنین عهد جوانی با توضیح چیزهایی که انتخابهای شغلی افراد را باعث میشوند، کار و تاثیر بیشتری از خود به جای میگذارد. برای ورا، او به این دلیل به جنگ میپیوندد که یک زن طرفدار تقویت زنان و یک فمینیست تمام عیار است. او از اینکه مردان چگونه برای جنگ داوطلب میشوند، شگفت زده شده و احساس میکند که زنان نیز وظیفه دارند پا پیش بگذارند. علی رغم اینکه در دانشگاه آکسفورد پذیرفته شده است، اما ورا ترجیح میدهد در جبهه خدمت کند. او تقریبا از این تصمیم پشیمان میشود، اما رفته رفته ارزش تصمیم خود را بیشتر درک میکند.
قرار است بازگشت به خانه لذت بخش باشد، اما برای کلی در بازگشت، این موضوع یک کابوس تمام عیار است. او در طول خدمتش در خاورمیانه، از خود شجاعت و احتیاط نشان میدهد و به همین خاطر بدون هیچ آسیبی به خانه باز میگردد. متاسفانه در حالی او تلاش میکند خود را با شرایط جدید وفق دهد، در این امر چندان موفق نیست. کلی هر زمان که فرزندانش به توجه او نیاز داشته باشند، تمرکز خود را از دست میدهد و خود را مجبور میکند تا داستانهای ترسناکی را برای دوستانی که مشتاق دانستن هستند، روایت کند. از همه بدتر اینکه او بعد از مدتی متوجه میشود که شوهرش به او خیانت میکند.
به طور کلی، بازگشت، برای سرگرم کردن مخاطب نیست بلکه برای برجسته کردن مکشلاتی است است که پرسنل نظامی پس از بازگشت به خانه با آنها روبرو میشوند. این واقعیت که علی رغم تلاشهای قهرمانانه شان در میدان نبرد، دوستان و خانواده با آنها رفتار نامطلوبی دارند، مایه تاسف است. حتی غم انگیزتر از این ها، عدم درمان مناسب و مورد نیاز برای آسانتر کردن زندگی پس از جنگ برای این افراد است. با این حال، قهرمان داستان در اینجا همچنان خوش بین است و هنگامی که با کهنه سربازی آشنا میشود که او را درک میکند، این انتخاب بسیار موجه به نظر میرسد.
بر اساس کتابی به همین نام نوشته آر ج مینی، فیلم Carve Her Name with Pride، زندگی تنها دومین زنی را روایت میکند که بمدال صلیب جرج را دریافت میکند و او کسی نیست جز ویوت ژابو. در طول جنگ جهانی دوم، ویولت به عنوان عضوی از تیم عملیات ویژه (SOE) استخدام میشود که کارش جمع آوری اطلاعات درباره نیروهای دشمن است. او در این مدت تمام تلاش خود را میکند تا بین احساسات رمانتیک و وظایف شغلی اش تعادل برقرار کند.
خطراتی که ویولت در فیلم Carve Her Name with Pride متحمل میشود، به اندازه فداکاریهایی است که انجام میدهد قابل توجه هستند. او با وجود اینکه از خطرات آگاه میشود، با چندین تماس مرموز مواجه میشود و حتی تصمیم میگیرد به جای فرار وقتی فرصتش را دارد، بماند و برای فراری دادن اسرا تلاش کند. در نهایت، او پس از دستگیری و انتقال به یک زندان محل نگهداری اسرا، کشته میشود، اما کارها و دستاوردهای او قبل از این تراژدی، کاملاً الهام بخش و قابل توجه است.
بدون شک یکی از بهترین فیلمهای ریدلی اسکات، جی. آی. جین است، فیلمی که تماماً در مورد حقوق برابر و عدم تبعیض از هر نوعی است. در این فیلم، یک سناتور زن از کمبود زنان در ارزشمندترین واحدهای نیروی دریایی شکایت میکند، بنابراین تلاشی برای تغییر این وضعیت صورت میگیرد. جین به عنوان اولین فردی انتخاب میشود که تحت آموزش قرار میگیرد و در حین آموزش، مربی اش عامدانه او را به شدت آزار میدهد تا جین را وادار به ترک ارتش کند.
تماشای تاب آوری و از خود گذشتگی جین در این فیلم بسیار تاثیرگذار است. او درک میکند که اگر نتواند مربی و مافوق هایش را تحت تاثیر تواناییهای خود قرار دهد، ممکن است این تصمیم برای حضور زنان در نیروی دریایی به طور کلی کنار گذاشته شود. او حتی هنجارسازی جنسیتی (قرار گرفتن در معرض آزمایشهای متناسب با ویژگیهای زنان) را رد میکند و اصرار دارد همان کارهایی را انجام دهد که مردان انجام میدهند. جین تنها در پرده سوم فیلم یک عملیاتی زمان جنگ را تجربه میکند و در حین این نبرد، آنقدر خوش میدرخشد که وقتی بر میگردد، بلافاصله در واحد مورد نظر پذیرفته میشود.
در فیلم سرباز بنجامین تلاشهای جدی برای خنداندن مخاطب صورت میگیرد که با توجه به اینکه داستان شخصیت اصلی فیلم یک روایت تلخ است، بسیار تاثیرگذار به نظر میرسد. شوهر او در شب زفاف شان میمیرد، سپس یک استخدام گر ارتش او را متقاعد میکند که به ارتش بپیوندد و به او قول دهد که از همه چیز در ارتش لذت خواهد برد، اما او در ادامه برخی از بدترین تجربههای زندگی اش را به چشم میبیند.
از برخورد با یک گروهبان آموزشی فروتن تا پیدا کردن راههایی برای رد کردن فرمانده واحدی که علاقه دارد با رابطه داشته باشد، بنجامین در طول فیلم مشکلات و موانع بسیاری بر سر راه خود میبیند؛ و بعد از پیدا کردن عشق در مدت اعزام به بلژیک، معلوم میشود که نامزدش بسیار نابالغ و بی وفا است. پایان خوشی برای بنجامین وجود ندارد، اما مخاطبان از اینکه که چگونه بنجامین نمیگذارد اطرافیانش از او استفاده کنند بسیار خوشحال میشود.
با تمرکز بر نبردهای جنگ جهانی دوم – محاصره سواستوپول و محاصره اودسا – نبرد سواستوپول در مورد سرگذشت لیودمیلا پاولیچنکو، تک تیرانداز ارتش سرخ در حالی که از اتحاد جماهیر شوروی در برابر تهاجم آلمان دفاع میکند، است. لیودمیلا که قادر به شناسایی دشمنان از کیلومترها دورتر است، موفق میشود صدها جنگجوی دشمن را از بین ببرد و در این فرآیند به شهرت در سراسر کشور دست یابد. این فیلم بدون شک یکی از بهترین فیلمهای روسی است، با توجه به اینکه چطور با شخصیت اصلی داستان خود رفتار میکند.
داستان لیودمیلا در نبرد سواستوپول به زیبایی روایت میشود. او در ابتدا علاقهای به تک تیرانداز شدن ندارد، اما پس از اینکه دیده بانان نظامی، او و دوستانش را در حال خوشگذرانی و تیراندازی تفریحی در یک میدان تیراندازی عمومی میبینند، لیودمیلا متقاعد میشود که به ارتش بپیوندد. از آنجا به بعد، او هرگز به عقب بر نمیگردد. این فیلم همچنین زمانی را برای بررسی میهن پرستی افراطی مردان و پروپاگانداری سیاسی اختصاص میدهد، از این رو مانند یک داستان کامل و بی نقص در مورد جنگ جهانی دوم به نظر میرسد.
فیلم توقفگاه نیز در دسته فیلمهای جنگی “پس از اعزام” قرار میگیرد، جایی که گروهی از سربازان فرانسوی را در حال بازگشت از ماموریت نظامی در افغانستان دنبال میکند. در این فیلم، به طور ضمنی به این موضوع اشاره میشود که دولتهای دیگر به سلامت روانی و سلامت عمومی سربازان خود اهمیت زیادی میدهند، و به همین خاطر این قهرمانان به تعطیلات سه روزهای با حقوق کامل در قبرس فرستاده میشوند تا کمی از حال و هوای جنگ و خشونت دور شوند.
علی رغم حرکت خوب دولت، شخصیتها نمیتوانند امکان همزیستی مسالمت آمیز را در درون خود بیابند. درگیریهای داخلی بین سربازان زن و مرد به وجود میآید که در ادامه منجر به یک داستان پرتنش میشود که با بیرحمی و جنایت تعریف میشود. زنان به عنوان قهرمان داستان ظاهر میشوند در حالی که مردان شخصیتهای شرور ماجرا هستند؛ و هر زمان که فیلم این دو گروه را در مقابل هم قرار نمیدهد، به لطف مناظر سرسبز اقامتگاهی، از نظر بصری دلپذیر باقی میماند.
اکثر فیلمهای درام کیت بلانشت در گذشته روایت میشوند و شارلوت گری نیز از این قاعده مستثنی نیست. او در این فیلم نقش شارلوت، یکی از اعضای گروه عملیات ویژه بریتانیا (SOE) را بازی میکند که وظیفه دارد به پایان دادن به اشغال فرانسه توسط نازیها در طول جنگ جهانی دوم کمک کند. در ابتدا، انگیزه او برای پیوستن به جنگ پیدا کردن معشوقی است که هواپیمایش سقوط کرده است، اما او خیلی زود عاشق شغلش میشود.
از محافظت از کودکان یهودی گرفته تا منفجر کردن قطارهای نازی ها، شارلوت کارهای زیادی در فیلم انجام میدهد؛ و کارهای او به لطف فیلمبرداری زیبا، جذابتر و تاثیرگذارتر میشوند. داستان عشقی او در اواخر فیلم به شکل غیرمنتظرهای تغییر مسیر میدهد، اما ماجراجوییهای جنگی شگفت انگیز او، هر اتفاق بد دیگری که در زندگی اش رخ میدهد را تحت الشعاع قرار میدهد.
در جریان وقایع انقلاب دموکراتیک بورژوایی فوریه که به منظور اعتراض به حکومت تزار نیکلای دوم در روسیه رخ داد، اکثر سربازان مرد روحیه خود را از دست دادند و دولت را مجبور به رفتن به سراغ گزینههای دیگری کردند. یک واحد تماماً زنانه به نام گردان اول مرگ برای کمک به جنگ جهانی اول تشکیل شد.
دلاوریهای این زنان شجاع در طول داستان فیلم گردان به خوبی نقل شده است. ماریا لئونتیونا بوچکاروآ، به عنوان اولین زن روسی که ریاست یک واحد نظامی را بر عهده میگیرد، مهارتهای فوق العاده خود در رهبری را از خود نشان داده، دائماً به اعضای تیم خود انگیزه میدهد و تنبلی را تقبیح میکند. جدای از شخصیتهای شگفت انگیز پرسوناهای اصلی، بخشهای اکشن فیلم نیز فوق العاده هستند و به مخاطب انگیزهای مهم برای ادامه تماشا میدهند.