شاید برایتان جالب باشد که بدانید کلمۀ انگلیسی «مجیک» (Magic) به معنی «جادو» ریشۀ فارسی دارد و از کلمۀ «مگوش» یا «مغ» گرفته شده است؛ این کلمه به گروهی از کاهنان یا موبدان کهن ایرانی که دارای تواناییهای خاص معنوی بودهاند اطلاق میشده است. کلمۀ «مجوس» نیز معرّب همین کلمۀ مگوش است که اعراب آن را برای اشاره به همۀ پیروان آیین زرتشتی به کار میبردند.
به گزارش فرادید، اما چرا باید کلمۀ معادل «جادو» در زبانهای اروپایی (از یونانی گرفته تا انگلیسی) از کلمۀ مغ گرفته شده باشد؟ دقیقا به این دلیل که در نظر یونانیهای باستان، مغان ایرانی تواناییهای جادوگرانه داشتند یا به عبارت بهتر اصلا از نظر آنان جادو همان کاری بود که مغان ایرانی آن را ابداع کرده و آن را به سایر مردمان از جمله یونانیان نیز آموزش داده بودند.
در بین این مغان، یک چهرۀ برجسته وجود دارد که تاریخدانان اروپایی عهد باستان او را نخستین کسی میدانند که کتابهایی دربارۀ جادو نوشت. نام این شخص در متون غربی «اُستانِس» (Ostanes) ذکر شده است که میتواند معادل نام پارسی «هوشتانه» باشد.
استانس چهرهای مابین افسانه و واقعیت است. بر خلاف شخص زرتشت که نامش علاوه بر متون یونانی و رومی در متون ایرانی نیز آمده، نام استانس به عنوان یکی از مغان، تنها در متون یونانی و رومی آمده است. یکی از نخستین کسانی که در نوشتههایش به او اشاره کرده، هرمودوروس، یکی از شاگردان افلاطون و اعضای آکادمی اوست که در قرن چهارم پیش از میلاد زندگی میکرد. هرمودوروس استانس را از مغانی دانسته که در امتداد سنتی که زرتشت بنا نهاده بود فعالیت میکرد.
اما کسی که شرح مفصلتری دربارۀ این چهرۀ رازآلود ارائه داده، یک نویسندۀ رومی قرن اول میلادی به نام پلینی است. پلینی در کتاب تاریخ طبیعی مینویسد که استانس اولین کسی بود که کتابهایی دربارۀ جادو به نگارش درآورد. پلینی اضافه میکند که استانس در زمان حملۀ خشایارشا به یونان، همراه با او به یونان رفت و در آنجا جادو یا به قول پلینی «این هنر اهریمنی» را به برخی از یونانیان آموزش داد و آنها را شیفتۀ این توانایی کرد.
پلینی میگوید استانس انواع مختلفی از جادو و کیمیاگری را میدانست، از جمله پیشگویی به وسیلۀ آب، هوا، ستارگان و چراغها؛ به علاوه، طبق گفتۀ این مورخ رومی، اُستانس میتوانست «ارواح را از جهان مردگان احضار کند و با آنها سخن بگوید».
اینکه چقدر واقعیت در این ماجرا نهفته است برای ما نامعلوم و پوشیده در پردهای از رازها است. اما این واقعیتی است که یونانیان باستان سرمنشاء بسیاری از هنرها و علومی را که در بینشان رواج داشت به تمدنهای دیگر از جمله مصر و ایران منتسب میکردند.
در انجیل آمده است که سه مغ ایرانی توانسته بودند تولد حضرت عیسی علیهالسلام را پیشگویی کنند و بعد از تولدش هدایایی به حضور او آوردند.
دیوگنس لائرتیوس، نویسندۀ قرن دوم میلادی، در کتاب «زندگی فیلسوفان» نوشته است که برخی از فیلسوفان یونانی عهد باستان تعلیمات اولیۀ خودشان را از مغان ایرانی گرفته بودند. حتی خود افلاطون نیز در یکی از آثارش ذکر کرده که یکی از حکمای باستانی یونان به اسم «سولون»، برای یادگیری حکمت به مصر رفته و رازهایی را از کاهنان مصری آموخته است. یک سند تاریخی دیگر دربارۀ توجه یونانیان به حکمت ایرانی، زندگینامۀ فیلسوفی به نام افلوطین (قرن دوم میلادی) است که شاگردش فرفوریوس آن را نوشته؛ فرفوریوس ذکر کرده که افلوطین در جوانی میخواست برای تعلیم حکمت به ایران سفر کند، اما سفرش با شکست مواجه شد و نهایتا به رُم رفت.
در هر صورت نام استانس از طریق ترجمۀ متون یونانی دوباره به عالم اسلام راه پیدا کرد و آثاری منتسب به او به زبان عربی ترجمه شد؛ هر چند که به احتمال فراوان این آثار از نویسندگان مجعولی بودهاند که نوشتههای خود را به آن چهرۀ رازآمیز عهد باستان منتسب میکردند.