مهران مدیری هرگاه متوجه میشد که معدل عمومی ساختههای تلویزیونیاش در حال افول است، با یک تغییرریل، دوباره خود را در جریان اصلی میانداخت.
به گزارش ایرنا، مدیری این روزها درحالی تصویربرداری دومین ساخته سینماییاش را به پایان رسانده که دستاورد چندانی از فیلم اول خود به دست نیاورده است.
مهران مدیری یکی از معروفترین چهرههای ۳ دهه اخیر سینما و تلویزیون کشورمان است که آثار بسیاری را در تلویزیون به یادگار گذاشته است. هنرمندی که از ۱۶ سالگی با تئاتر آشنا شد و از ۲۲ سالگی به رادیو رفت و تا ۶ سال، گویندگی برنامه پرطرفدار داستان شب را بر عهده داشت.
مدیری در سال ۷۲، به همراه داریوش کاردان که یکی از نزدیکترین دوستان آن سالهای او بود، نوروز ۷۲ را جلوی دوربین برد. نوروز ۷۲، اتفاق بزرگی در تلویزیون آن سالهای کشور محسوب میشد چرا که تا آن زمان، هیچ برنامهای به اندازه نوروز ۷۲ نتوانسته بود تا این اندازه بار کمیک داشته باشد و مهمتر از آن، معرف نسل جدیدی از طنازان تلویزیونی باشد.
برای هنرمندی که از تئاتر و گویندگی رادیو آغاز کرد و به تلویزیون، شبکه نمایش خانگی، خوانندگی و حالا سینما راه یافته، هیچ جای تعجب ندارد که بتواند اینبار با یک فیلم سینمایی، نبض مخاطبانی بیشمار را در دست گرفته و یادگاری پررنگی را اینبار در سینما به ثبت برساندتداوم این روند در پرواز ۵۷ اتفاق افتاد.
میزان استقبال از کمدی نوروزی تلویزیون به اندازهای بود که مدیران وقت تلویزیون، با فراغبال، ویژهبرنامه دهه فجر آن سال را نیز به مدیری سپردند تا این چهره تازهنفس و جوان بتواند با پرواز ۵۷، دومین اعتمادسازی را از جانب مدیران تلویزیون و دومین برگ برنده را از سوی مخاطبان بیشمار رسانه ملی آن سالها دریافت کند.
این ۲ اتفاق مثبت سبب شد تا مدیری، طرح برنامهای با عنوان ساعت خوش را به تلویزیون ببرد. با این طرح موافقت میشود تا ساعت خوش، از تابستان ۷۳ به صورت هفتگی، به روی آنتن برود.
ساعت خوش، یک دگردیسی بزرگ در کلیت کارهای کمدی تلویزیون تا آن سال محسوب میشد. دیدگاه نسبتا انتقادی در کنار قالب آیتمی اثر سبب شد تا این کار، به یکی از پربینندهترین برنامههای تاریخ تلویزیون تا آن سال تبدیل شود.
بازیگران گمنام این کار که تقریبا همه آنها همکلاسیهای دانشگاهی مدیری بودند، در عرض چند ماه به شهرت بسیاری دست یافتند و اکنون نیز هر یک به بازیگران مطرح سینما و تلویزیون تبدیل شدهاند. اما ساعت خوش، بیشتر از یک سال دوام نیاورد و تعطیل شد.
از سال ۷۴ تا سال ۷۷، مدیری، کار چندان شاخصی در سینما، تلویزیون و رادیو انجام نداد. اما سال ۷۷، سال خیزش دوباره او، با چاشنی انتقام از تمام سالهای نبودنش بود.
جنگ ۷۷، تمام نقاط قوت ۳ مجموعه پرطرفدار قبلی مدیری را به صورت توامان در خود داشت. ضمن اینکه مدیری در این کار که علاوه بر بازیگری، کارگردانیاش را نیز بر عهده داشت، خود را بهروز کرد.
همان قالب آیتمی را برای کار خود برگزید و در شکل محتوایی، به زندگی روز توجه کرد. تکیهکلامهای این برنامه، خیلی زود به شکلی گسترده در میان مردم پخش شد و مدیری توانست محبوبیت گذشته خود را حتی در پیشگاه نسل جدیدی که با پیشینه او آشنایی نداشتند، زنده کند.
جنگ ۷۷، رنسانس تلویزیون در حوزه برنامههای کمدی بود و این جریان تازهنفس را بر روی ریل جدیدی از فرم و محتوا قرار داد. فارغ از این مهندسی، مدیری، نمک خاصی در مونولوگگویی داشت و برخلاف کمدینهای دیگری که اکتهای فیزیکی بالایی داشتند، تنها با بهرهمندی از زبانبدن توانست خود را نزد مخاطبان، محبوب کند.
موفقیت بسیار جنگ ۷۷، مدیری را به سمت ببخشید شما؟ سوق داد. کمدی آیتمی دیگری که یک بخش مهمان داشت و پتانسیل دیگری از مجریگری مدیری که همان حرکت روبهجلوی مونولوگگویی وی بود را نشانه گرفت.
ببخشید شما؟ به اندازه جنگ ۷۷ دیده نشد و همین عامل، از نگاه زیرکانه مدیری پنهان نماند. به همین دلیل تغییر فاز داد و پلاک ۱۴ را به شکل مجموعه روتین که فاقد هرگونه آیتمی بود، جلوی دوربین برد. ۹۰ شب و طنز ۸۰، دیگر برنامههای مدیری با این فرمول بودند که تنها آورده آنها برای وی، تثبیت جایگاه مدیری بهعنوان یک کمدین صاحبسبک بودند.
در سال ۸۱، دومین تغییر ریل ساختاری کارهای مدیری با پاورچین رقم میخورد. ساختاری که با نقطهچین و جایزه بزرگ تکامل پیدا کرد و با شبهای برره، به اوج خود رسید. در این قالب، نوعی تمرکززدایی صورت میگیرد و پیام، از طریق نمادگرایی به مخاطب منتقل میشود.
در این فرمول، فضاسازی، برگ برنده آثار است و در آن، نوعی رفتوبرگشت میان زمان گذشته و زمان حال، نمک خوبی به ساحت آثار میبخشید.
باغ مظفر و گنج مظفر، واپسین کارهای مدیری در این قالب بود که درگیر برخی حواشی شد و، چون ابتکارعمل مکفی در جهت رسیدن به یک کمدی بامزه را نداشت، خیلی زودتر از آثار قبلی کارگردانش به پایان رسید و البته که موفقیت آن آثار را نیز به خود ندید.
قهوه تلخ، آخرین تلاش مدیری برای ماندن در این فضا بود؛ فضایی که علاقه و میل قلبی مدیری نیز بود، اما قهوه تلخ نیز با بیش از ۱۰۰ قسمت و انبوه بازیگرانی که در این کار به خدمت گرفته شدند و البته فضای بازی که شبکه نمایش خانگی به نسبت تلویزیون برای تیم تولید فراهم کرده بود نیز هیچگاه نتوانست موفقیت و گستردگی شبهای برره را به خود ببیند و درنتیجه، آخرین تلاش مدیری برای بقا در این اتمسفر، بهنوعی نادیده گرفته شد تا یک تغییر رویکرد دیگر در کارنامه وی به ثبت برسد.
تغییر ریل سوم مدیری، با مرد هزارچهره رقم خورد. مدیری در این تغییر فاز، نوک پیکان را از مضمون به سمت فرد برد و بهنوعی پرسوناژسازی کرد. برند را بر روی کاراکتر مسعود شصتچی متمرکز کرد و توانست با یک شخصیتپردازی ارتجاعی و البته خلاقانه، نبض کمیک کار را در دست بگیرد.
ویژگی مهم این کاراکتر آن بود که مسعود، برخلاف برندهای کمدی در سراسر جهان، فعلیت چندانی ندارد؛ عنصری ایستا بود که با دیالوگ، کارهایش را پیش میبرد و توجهی به درام نداشت. مدیری با همین انفعال موفق شد تا در فاز سوم فعالیت هنری خود، مخاطبان بسیاری را جذب کند؛ اتفاقی که با مرد دوهزارچهره نیز تداوم یافت و با اقبال خوبی نیز مواجه شد.
در ابتدای دهه ۹۰، مدیری، بخت خود را با چند مجموعه دیگر نظیر ویلای من، شوخی کردم و عطسه امتحان کرد که هیچیک از این کارها نتوانستند مسیر راه جدیدی را برای مدیری به همراه بیاورند.
تغییر ریل بعدی در سال ۹۴ رخ داد که در حاشیه به روی آنتن شبکه سوم سیما رفت. مدیری در این کار، تمرکز را دوباره بر روی فضا قرار داد و لوکیشن را محدود کرد. ضمن اینکه تم انتقادی کار را بیشتر نمود و سعی کرد، واگویه صریحتری از وضعیت روز جامعه باشد.
در حاشیه با این مختصات، به مذاق مخاطب خوش آمد و سازمان نیز علیرغم برخی مخالفتها، پشت کار ایستاد تا فصل دوم این کمدی، در همان سال ۹۴ ساخته شود.
استقبال از در حاشیه، اگرچه زیاد بود، اما مدیری میدانست که آن جریانسازی که وی در دهههای ۷۰ و ۸۰ با کارهایش در سطحی گسترده ایجاد میکرد، با این ۲ کار به وجود نیامده است بنابراین به سمت یک ساختار متفاوت رفت و دورهمی را در دست گرفت.
دورهمی، تلفیقی از جنگ ۷۷ و دیگر مجموعههای داستانی و البته آیتمی او بود. مدیری در دورهمی، هم مونولوگ داشت، هم کمدی آیتمی را مورد توجه قرار داد و هم با سریالی کردن برندهای موجود در دورهمی، آن را به یک مجموعه روتین تبدیل کرد که مخاطب، تشنه دیدار شبانه آنها بود.
درواقع دورهمی، ماحصل ۲ دهه فعالیت تلویزیونی مدیری بود که به صورت توامان در یک جنگ، ارائه میشد. ضمن اینکه این برنامه محفل خوبی برای طنازیهای مدیری در قالب پرسشگر که علاقمندی بسیاری به آن دارد، بود که میخ آخر تعصب مدیری را بر روی این برنامه را میکوبید؛ برنامهای که حدود ۵ سال به طول انجامید و به یکی از برندهای مهم تلویزیون در عصر جدید تبدیل شد.
مدیری در سال ۹۵، یعنی درست در همان زمانی که تصمیم گرفت تا برای مدتی از ساخت مجموعههای روتین شبانه کناره بگیرد، دیگر دل و دماغ کارهایی از این دست را نداشت و به همین دلیل، به سمت کاری مانند دورهمی تمایل پیدا کرد.
دوست داشت شانس خود را در سینما امتحان کند که البته ساعت ۵ عصر، نتوانست موفقیتی برای وی به ارمغان بیاورد. ساعت ۵ عصر، نشانهای از زیرکیهای تلویزیونی مدیری را در خود نداشت؛ نه کمدی روز بود و نه میشد آن را تا اندازههای یک گروتسک بالا کشید.
انفعال مدیری که در آثار تلویزیونیاش به یک برگ برنده برای وی تبدیل شده بود، در نسخه سینمایی، نهتنها به کمکش نیامد بلکه به پاشنه آشیل فیلمش تبدیل شد و استقبال چندانی را متوجه او نکرد.
حالا، اما مدیری چند سالی است که تنها در آثار سینمایی و سریالهای شبکه نمایش خانگی بازی میکند. او این روزها، فیلمبرداری دومین کار سینمایی خود را به پایان رسانده است.
کاری که آنچه از ظواهر پیداست، برخلاف فیلم نخستش، اولشخصهای محدودی ندارد و ردپای نسل جدید را هم میتوان در آن مشاهده کرد. فیلمی که گفته میشود تنالیته طنازانه چندانی ندارد و ردپای اجتماع در آن مشهودتر است.
بعید است مدیری، با آن حجم قابلتوجه زیرکی ذاتی که دارد، دوباره در مسیر فیلم اولش قرار گرفته و این گزاره را در حافظه جمعی ثبت کند که قابلیت سینمایی و جمع کردن داستان در ۹۰ دقیقه را ندارد؛ بنابراین باید با نگاه حریصتری به ساعت ۶ صبح نگاه کرد و برای هنرمندی که از تئاتر و گویندگی رادیو آغاز کرد و به تلویزیون، شبکه نمایش خانگی، خوانندگی و حالا سینما راه یافته و در تمام این مسیرها، موفقیتهای شگرفی را با تغییر ریلهای متوالی تجربه کرده، هیچ جای تعجب ندارد که بتواند اینبار با یک فیلم سینمایی، نبض مخاطبانی بیشمار را در دست گرفته و یادگاری پررنگی را اینبار بر روی پرده نقرهای به ثبت برساند.