bato-adv
نگاهی دیگر به فیلم «نمک زمین» و سینمای کارگری ساخته هربرت جی. بیبرمن (۱۹۵۴)

‌نمی‌خواهم کسی پایین‌تر از من باشد!

‌نمی‌خواهم کسی پایین‌تر از من باشد!
برای مقایسه موضع آن زمان هالیود نسبت به اتحادیه‌های کارگری نوآم چامسکی مقایسه‌ی جالبی انجام داده است. او فیلم نمک زمین را با فیلم در بارانداز (۱۹۵۴) مقایسه می‌کند که در همان سال ساخته شده است. نکته جالب‌تر آن که الیا کازان کارگردان از کسانی بود که علیه اعضای لیست سیاه هالیوود شهادت داد و کسانی که به نظرش نگاه غیرآمریکایی داشتند را لو داد.
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۸ - ۰۱ مرداد ۱۴۰۲

«شما نمک جهانید لیکن اگر نمک فاسد گردد به کدام چیز باز تمکین شود دیگر مصرفی ندارد جز آنکه بیرون افکنده پایمال مردم شود. شما نور عالمید شهری که بر کوهی بنا شود، نتوان پنهان کرد.» متی ۵: ۱۳-۱۴

به گزارش اعتماد، نمک زمین (۱۹۵۴) اولین فیلم داستانی بلند امریکایی است که «درباره کارگران، توسط کارگران و برای آن‌ها ساخته شده است.» بسیاری از بازیگران فیلم کارگران و معدنچیان بوده‌اند. موضوع فیلم مساله کارگران، اسپانیایی-امریکایی‌ها و زنان است. مساله اقلیت‌ها به فیلم تحمیل نشده است، بلکه اقلیت‌ها به دلیل پتانسیل مبارزاتی که دارند مورد ستایش قرار می‌گیرند و نحوه مواجهه فیلم با این موضوعات در تاریخ سینمای امریکا تا آن زمان کم نظیر بوده است، اما به دلیل مسائل سیاسی فیلم هیچ وقت اکران مناسبی نیافت و تا به امروز فیلمی کمتر شناخته شده است.

فیلم با الهام از اعتصابات کارگران معدن شرکت امپایر زینک در گرانت کانتی نیومکزیکو ساخته شده است. کارگران برای ایمنی محیط کار و حقوق برابر با کارگران انگلیسی‌زبان (Anglo) دست به اعتصاب می‌زنند. طی این اعتصاب درازمدت صاحبان شرکت با استفاده از هر ترفند قانونی و غیرقانونی سعی در سرکوب اعتصاب دارند. به مرور کارگران به اتحاد و همکاری بیشتر وا داشته شده و در همین اثنا کلیشه‌های جنسیتی و نژادی موجود میان کارگران درهم می‌شکند.

بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار فیلم اتحادیه‌ای است که اعتصاب در یکی از شعب آن سازماندهی شده بود. عوامل فیلم از جمله کارگردان، فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده در «فهرست سیاه» هالیوود قرار داشتند که احتمالا با داستان فیلم همذات پنداری می‌کردند. گروهی که از همه مناسبات قانونی خارج مانده و جز یکدیگر و کار و استعداد خودشان از حمایتی برخوردار نیستند. یکی از فیلم‌های تازه تولید شده که به این قسمت از تاریخ هالیوود پرداخته، فیلم ترامبو (۲۰۱۵) با بازی برایان کرانستون است.

پروسه ساخت فیلم نیز دست‌کمی از داستان خود فیلم ندارد. در زمان فیلمبرداری به دلیل تبلیغات دوران مک کارتی گروهی در محل فیلمبرداری با شلیک اسلحه و به پرواز درآوردن هواپیما‌های کوچک سعی داشتند روند فیلمبرداری را متوقف کنند. این مانع‌تراشی‌ها تا جایی پیش می‌رود که بازیگر نقش اول زن فیلم رزیتا رولتاس، در نقش اسپرانزا، از امریکا دیپورت شده و کارگردان به اجبار بخشی از نما‌های او را در مکزیک فیلمبرداری و به امریکا قاچاق می‌کند. اف‌بی‌آی نیز تلاش داشت نگاتیو فیلم را توقیف کند و تحقیقاتی در مورد سرمایه‌گذاری فیلم شروع کرده بود، اما از آنجا که نگاتیو‌های فیلم مخفی شده بود کاری از پیش نبرد، با این حال هیچ لابراتواری فیلم را نپذیرفت و فیلم در یک گاراژ کوچک در لس‌آنجلس تدوین شد.

خلاصه‌ای از داستان فیلم به این ترتیب است که بعد از حادثه‌ای دیگر در معدن، کارگران تصمیم به اعتصاب می‌گیرند و رامون کوینترو (با بازی یکی از کارگرانی که در اعتصاب اصلی و منبع الهام فیلم فعال بوده است) در رهبری این اعتصاب همکاری کرده و به اتحاد کارگران اسپانیایی- امریکایی کمک می‌کند. جلوتر متوجه می‌شویم که رامون در خانه، همچون صاحبان شرکت در محل کار، به شرایط زندگی همسرش بی‌توجه است. اسپرانزا همسر پا به ماه رامون به او اعتراض می‌کند که به فکر خانواده‌اش باشد و از خیر اعتصاب بگذرد، اما رامون قبول نمی‌کند. اول فقط مردان در تجمعات اعتصابی شرکت می‌کنند و کم‌کم زنان هم در تجمعات در کنار همسران‌شان دیده می‌شوند. اسپرانزا هم با وجود مخالفت رامون در محل تجمع حاضر می‌شود.

کمپانی با استفاده از قانون تافت- هارتلی اعتصاب همراه با تجمع را برای کارگران غیرقانونی اعلام می‌کند. زن‌ها با استفاده از یک روزنه قانونی، در جای شوهران‌شان تجمعات را برگزار کرده تا از شکسته شدن اعتصابات توسط کارگران دیگر شهر‌ها جلوگیری کنند. برخی مردان از این تصمیم راضی نیستند و آن را نادرست و خطرناک می‌دانند. اسپرانزا نیز در ابتدا توسط رامون اجازه پیوستن به تجمعات را ندارد، اما او در نهایت در حالی که نوزادش را در بغل دارد به صف تجمع‌کنندگان می‌پیوندد.

کلانتر به سفارش کمپانی، زنان جلودار و سازمانده اعتصاب را دستگیر می‌کند. اسپرانزا در میان کسانی است که به زندان منتقل شده‌اند. وقتی آزاد می‌شود و به خانه باز می‌گردد، رامون به او می‌گوید که اعتصاب ناامیدکننده است، چراکه کمپانی به راحتی بدون معدنچیان دوام می‌آورد، اما اسپرانزا که روحیه‌ای تازه گرفته اصرار می‌کند که اتحادیه اکنون با حضور زنان قوی‌تر از همیشه است و از رامون می‌پرسد که چرا نمی‌تواند او را برابر با خود بپذیرد. در انتهای فیلم اتحادی که اسپرانزا از آن دم می‌زند، سر می‌رسد و رامون هم آن را می‌پذیرد. این اتحاد میراثی است که آن‌ها برای نسل‌های بعدی به یادگار می‌گذارند.

فیلم در فرم نیز با داستان و دغدغه داستانی فیلم پیش می‌رود و با وجود تمام سختی‌های تولید و پس تولید فیلم از نظر ساخت موفق از آب درآمده است.

در سکانس اول زمان، مکان و شخصیت اصلی فیلم معرفی می‌شود. راوی به جنگ امریکا و اسپانیا اشاره می‌کند که با نمایی از حلبی‌آباد‌ها همراه می‌شود، خانه‌هایی که کمپانی برای کارگران ساخته است. نکته جالبی که راوی به آن اشاره می‌کند، تغییر اسم شهر از سن مارکوس به زینک تاون است که نشان می‌دهد سرنوشت ساکنان شهر از زاویه دید صاحبان معادن دیده می‌شود و اسم شهر معرف محصولی است که از آن استخراج می‌شود. ساکنان قدیمی شهر حتی ملکی در این شهر که اجدادشان آن را ساخته‌اند، ندارند.

راوی فیلم اسپرانزاست؛ کسی که کمترین صدا را در جامعه‌اش دارد، کسی که مجبور به سکوت بوده یا شنونده‌ای برای صحبت‌هاش نبوده است. روایت فیلم از زاویه دید او شروع شده و در انتها به زاویه دید کل کارگران و خانواده‌های‌شان گسترش می‌یابد. این نوع گسترش نظر فیلم با تک‌گویی اسپرانزا در اواخر فیلم همخوانی دارد: «.. من نمی‌خواهم کسی پایین‌تر از من باشد، بلکه می‌خواهم برخیزم و همه چیز و همه کس را با خودم بالا ببرم.»

فیلم با استفاده از تضاد میزانسنی و موسیقیایی تضاد بین محیط خانه و کار را برجسته می‌کند. محیط کار کارگران معمولا بیرونی همراه با سایه‌های تند است و در مقابل، محیط خانه با نور نرم و کلوزآپ‌های قدیس‌گونه از زن فیلمبرداری شده است. اما این تضاد به مرور محو می‌شود البته کماکان کلوزآپ‌های اسپرانزا با پس‌زمینه تک رنگ (که یادآور ژاندارک تئودور درایر است) باقی است.

رابطه اسپرانزا و رامون با دکوپاژ و میزانسن به دقت طرح‌ریزی شده است. با اینکه عشق بین آن دو چند باری از طرف راوی مورد اشاره قرار می‌گیرد، اما نگاه آن‌ها به ندرت با هم تلاقی می‌کند که همین کمیابی باعث تاثیر دوچندان این نما‌ها می‌شود. نگاه ها‌ی آن‌ها یا برای ابراز علاقه و نمایش درک متقابل با هم برخورد می‌کند یا در دیالوگ‌های پرهیجان زن در آخر فیلم برای قبولاندن حق خود به رامون. هیجان رامون در اول فیلم که اعتصابات را شروع کردند پر عجله است بدون توجه به همسرش که در یک گوشه ایستاده و نظاره‌گر است، اما وقتی که اسپرانزا از زندان آزاد شده و همان هیجان از همسرش به او منتقل شده نگاه‌هایش مستقیم است در حالی که ممکن است نگاه رامون مستقیم جواب نگاه او را ندهد.

در سکانس دستگیری رامون فیلم با یک تدوین موازی درد مشترک زن و مرد را یکی می‌کند. در حالی که پلیس در حال کوبیدن باتوم در شکم رامون است و اسپرانزا در حال تحمل درد زایمان همدیگر را صدا می‌زنند گویی روبه‌روی هم قرار گرفته‌اند و همدیگر را می‌بینند.
جاگیری زنان و مردان در خانه هم جابه‌جا می‌شود، در نیمه اول فیلم زنان در آشپزخانه قرار دارند در حالی که مردان در پذیرایی در حال بحث و گفتگو هستند، اما این قانون توسط زنان در اواسط فیلم شکسته می‌شود و برای رقص از آشپزخانه بیرون می‌زنند. در اواخر فیلم نیز پس از آزادی اسپرانزا، ما رامون را در آشپزخانه و زنان را در پذیرایی می‌بینیم که در حال گفتگو و برنامه‌ریزی درباره اعتصاب هستند. در همین سکانس رامون را در آشپزخانه می‌بینیم که یک پا روی صندلی گذاشته و به زانوی خود تکیه کرده است و از اسپرانزا سوالاتی می‌پرسد که اسپرانزا همان صندلی را با خود برای یکی از زنان به پذیرایی می‌برد و زیر پای رامون خالی می‌شود موقعیت از بالای مرد متزلزل شده است که معنایی متناسبی با سکانس بعدی دارد.

در سکانس بعدی در کافه می‌بینیم که کارگران از جمله رامون چقدر نا‌امید شده‌اند. به نظر بازی باخت - باخت است، زیرا هم از زنان خود و هم از کمپانی شکست خورده‌اند. در سکانس بعدی بحث داغی بین رامون و اسپرانزا شکل می‌گیرد، زن به او تاکید می‌کند که رامون دنبال شکست شرافتمندانه است ولی او به دنبال پیروزی است. شکست شرافتمندانه را می‌توان اینچنین معنی کرد که با شکست اعتصاب، حداقل برتری نسبی مردان در خانه تا حدی حفظ می‌شود، اما اسپرانزا هدفش پیروزی است، پیروزی برای همه.

فیلم هم از نظر موضع کارگری‌اش هم موضع فمنیسیتی‌اش در نوع خود در آن دوران کم‌نظیر است. فیلم دربرگیرنده همزمان بسیاری از معضلات سیاسی و اجتماعی است و همه آن‌ها را بسیار هنرمندانه جمع‌بندی می‌کند. در سینمای آن دوران برای پیشبرد فیلمنامه معمولا دو خط داستانی کشمکش روایی را پی‌ریزی و پیگیری می‌کند و معمولا یکی از آن‌ها عشق بین زن و مرد است، اما در این فیلم می‌تواند چند تضاد را نام برد و نوع کشمکش بین زن و مرد نیز بسیار پیچیده‌تر از فیلم‌های همسنگ خودش است. ابراز علاقه متقابل زن و مرد در چند سکانس فیلم بررسی می‌شود، اما همبسته با موضوع برابری جنسیتی و مبارزه برای شرایط بهتر.

فیلم از اتحادیه کارگران هواداری می‌کند و در عین‌حال منتقد کارگران مردی است که حقوق زنان را نادیده می‌گیرد. رامون با وجود همه مقاومتی که دارد در انتها به نقش حیاتی زنان برای اتحاد و پیروزی پی‌برده و پذیرای برابری برای همه است. این پذیرش نه از روی خیرخواهی یا دلایل اخلاقی، بلکه در راستای برآوردن منافع مشترک‌شان از جمله بهبود شرایط زندگی‌شان است.

برای مقایسه موضع آن زمان هالیوود نسبت به اتحادیه‌های کارگری نوآم چامسکی مقایسه جالبی انجام داده است. او فیلم نمک زمین را با فیلم در بارانداز (۱۹۵۴) مقایسه می‌کند که در همان سال ساخته شده است. نکته جالب‌تر آنکه الیا کازان کارگردان از کسانی بود که علیه اعضای لیست سیاه هالیوود شهادت داد و کسانی که به نظرش نگاه غیرامریکایی داشتند را لو داد.

فیلم در بارانداز اتحادیه را همچون یک گروه مافیایی و جنایتکار نمایش داده است که کارگران در دست آن‌ها اسیر شده اند و هر کس با اتحادیه مخالفت کند به مشکل خواهد خورد. قهرمان فیلم مارلون براندو با کمک کشیش در مقابل رییس اتحادیه می‌ایستد و حق کارگران را می‌گیرد تا بتوانند آزاد و بدون نیاز به اتحادیه کار کنند. به گفته چامسکی این موضع حزب جمهوری‌خواه امروز است یعنی زنده باد نیروی کار، اما بدون اتحادیه.

فیلم در بارانداز به دلیل بازی مارلون براندو و به کارگیری سبک متد اکتینگ در تاریخ سینما ماندگار شده است ولی به گفته کن مارگولیزتا مدت‌ها تصویری که این فیلم از رییس اتحادیه به مردم داده بود در ذهن مردم باقی ماند. فیلم بسیار خوش‌ساخت است و مشکلات تولیدی و نمایش نداشته است. در حالی که فیلم نمک زمین جز چند اکران محدود تا سال‌ها بعد دیگر اکران نشد.

اما شاید همین مشکلات فنی یا آزادی عمل نویسنده و کارگردان عامل قدرت فیلم نمک زمین باشند. فیلم از نظر ساختار فیلمنامه شبیه به فیلم‌های هالیوودی آن زمان نیست. خبری از گره‌افکنی دم‌دستی فقط برای ارضای حس گره‌گشایی نیست. خبری از مراحل سفر قهرمان از جمله نگهبان دروازه، مرشد نیست. فیلم با مبارزه قهرمان فیلم، یعنی کارگران جلو می‌رود. شخصیت اصلی فیلم (کارگران و زنان) برای جلو رفتن در داستان نیازی به مرشد، همراه و راهنما خارج از خودش ندارد. نه خبری از کلانتر دلسوز است و نه دادستان عادل و دادگاه منصف. این عناصر گره‌گشا و امیدبخش در سینمای هالیوود معمول است، اما نه در این فیلم. تمام گره‌های فیلم با چنگ و دندان به اراده اتحاد کارگران و زنان باز می‌شود.

کارگران، اقلیت‌ها و زنان که صدای‌شان در جامعه کمتر شنیده شده است و در معرض انواع تبعیض‌های مضاعف قرار داشته‌اند در مقام نگهبان عدالت هستند. در این فیلم کارگران و زنان نمک جهان و نور عالم هستند. آنان برخلاف اکثریت جامعه سودمحوری که در آن به سر می‌بریم، خودمحور نبوده و به فکر همسایگان خود هستند نه به دلایل اخلاقی یا مذهبی و برای اجر و پاداش عظیم. برای آن‌ها همین دید گسترده و فهم و درک غیر خود بهره‌مندی و بهره‌وری همگانی را مهیا می‌کند. این گروه‌ها به دلیل تجربه زیسته‌شان از نابرابری و استثمار به این آگاهی دست می‌یابند که متشکل شدن می‌تواند حقوق اکثریتی را تامین کند. آنان خود مرشد و راهنمای خود و دیگران هستند. این قدرت ائتلاف یافته آنان غیرقابل انکار بوده و در نهایت هویدا می‌شود.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین