هممیهن نوشت: در یکصدمین سال آغاز انتشار «توفیق» میخواهم این پرسش را مطرح کنم که چرا دیگر مانند توفیق و گلآقا تکرار نشدند؟ چرا توفیق با آن تشکیلات پویا و آن ستارگان درخشان آسمان طنز و کاریکاتور، به زمانهی ما نرسید؟ بهراستی چرا جامعه ایران، جامعهای کوتاهمدت است؟ چند پاسخ به این پرسشها به ذهنم میرسد و البته هرقدر بر سر این موضوعات بایستیم، به پاسخهای پرشمار دیگری خواهیم رسید.
یکی از مهمترین آسیبها در جامعه ایران، فقدان نهادسازی و کادرسازی است. در ایران، کمترین عرصهای میتوانید مشاهده کنید که نهاد و سازمان مستحکم و بلندمدتی ساخته شده باشد! به باور من، یکی از دلایل مهم، این است که بنیان یک جریان مؤثر، قائم به شخص یا افراد محدودی گذاشته میشود. با پایان عمر آنها یا خستگی و بیانگیزگی پایهگذاران، حیات آن نهاد نیز به پایان میرسد! یکی از مهمترین کارکردهای نهاد، پرورش نیروهای حرفهای متناسب با اهداف آن است.
در مکتب توفیق، کارتونیستها و طنزنویسان پرشماری تربیت شدند که هر کدامشان در تاریخ طنز ایران، نامی بلند دارند. اما مدیران توفیق آیا به تربیت مدیران جایگزین خویش نیز اندیشیده بودند؟ و اگر اندیشیده بودند، نظام سیاسی و شرایط اجتماعی و اقتصادی، امکان تحقق آن را فراهم میکرد؟ از سویی دیگر، نهادهای مدنی از جمله رسانه، همواره با دو چالش جدی مواجه است: حاکمیت و جامعه.
جامعه استبدادزده ایران و بهتبع آن حاکمیت در ادوار مختلف، هرگز اجازه رشد و بالندگی به نهادهای خصوصی و مردمی نمیدهد؛ چنان چه توفیق نیز با کوتهنظری نظام حکومتی پیشین، طعمه توقیف شد و اینچنین بود که پرونده یکی از مردمیترین و مؤثرترین نهادهای مطبوعاتی ایران، پیچیده شد! اما چرا پس از انقلاب پنجاهوهفت، مدیران توفیق دست به احیای این مجله خوشنام نزدند. در نوشتهها و گفتههای مدیران توفیق، دلیل این تصمیم، فقدان فضای مناسب برای انتشار دوباره مجله بیان شده است. آنچنان که میبینیم، ارتباط میان شکلگرفتن یک نهاد ریشهدار و بلندمدت با نظام حاکم، یک ارتباط تنگاتنگ و متأثر از یکدیگر است.
چقدر دلچسبتر بود که ما امروز سالگرد صدسال انتشار بدون وقفه «توفیق» را با حضور هزاران مخاطب پایدار و وفادار، جشن میگرفتیم. چرا ما هرگز نمیتوانیم تصور کنیم، مجلهای مانند «مجله آمریکایی طنز و کاریکاتور مَد» در ایران داشته باشیم. مَد از سال ۱۹۵۲ بدون وقفه در حال انتشار است و هواداران پرشماری در سراسر ایران دارد؛ بدون واهمه از توقیف و تهدید و دغدغههای اقتصادی. اینجاست که تفاوت میان توسعهیافتگی و عقبماندگی آشکار میشود. اما آیا این توسعهنیافتگی، صرفاً در ایران وجود دارد؟ آیا ما شهروندان عادی، ظرفیت انتقادپذیری کافی داریم؟ ما که هنوز در کوچکترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده، توان گفتگو با همسر و فرزندانمان را نداریم و کوچکترین انتقاد از خود را برنمیتابیم و به جای بالابردن ظرفیتهای نقد، زیر میز گفتگو میزنیم و دعوا و قهر را بر مفاهمه، ترجیح میدهیم، آیا آمادگی پذیرش ورود به یک جامعه توسعهیافته را داریم؟
وقتی شهروندان فلان شهر، به دلیل شوخی با نحوهی گویشش در یک سریال طنز، به اعتراض، خیابانها را پر میکنند یا صاحبان مشاغل، تحمل انتقاد طنزآمیز از حرفه خود را ندارند، چطور انتظار داریم فلان مسئول مملکت، ظرفیت پذیرش نقد در قالب طنز و کاریکاتور را داشته باشد؟ وقتی گفتگو میان نسلها، گفتگو میان نهادها و جریانهای سیاسی، گفتگو میان روشنفکران و کنشگران فرهنگی، علمی، اجتماعی و مدنی دچار اختلال است، طبیعتاً راه نقد و زبان طنز هم بسیار تنگ و محدود میشود. در چنین شرایطی مسئولین و نظامهای حاکم هم فرصت پیدا میکنند تا در برابر جامعه ضعیف، زیادهطلبی کنند. اساساً آنها در میانه همین شرایط، اعمال قدرت میکنند. انتشار مجلات انتقادی در جهان سوم، مانند حرکت در میدان مین است؛ بسیار پرمخاطره و چالشبرانگیز! هنر فراوانی میخواهد که مخالف جریان آب شنا کنی و نیمقرن دوام بیاوری! این کار مهم را «توفیق» انجام داد و مدال مردمیترین نشریات تاریخ ایران بر سینهاش نشست.
درست است که در تیرماه ۱۳۵۰ برای همیشه توقیف شد، اما انتشار یک ویژهنامه به مناسبت صدمین سال آغاز انتشار در هفتههای گذشته، یاد روزهای خوش و پرفروغ قدیم را در خاطر مخاطبان و دوستداران مجله توفیق زنده کرد. زندهیادان حسن توفیق و حسین توفیق حتماً خوشحال خواهند شد که به همت برادرشان دکتر عباس توفیق و همکاران و دوستان سابق و لاحق، این ویژهنامه به زیور طبع آراسته شد. با آرزوی سلامتی برای بازماندگان مجله تاریخی توفیق، امیدوارم جامعه ایران به سمتی حرکت کند تا نقدپذیری مشفقانه و صادقانه و به تعبیری دیگر «گفتوگوی انتقادی و مؤثر» در آن تحمل شده و رسانههایی نو برای انتشار کارتون و طنز در سپهر اجتماعی، فرهنگی، هنری و سیاسی کشور ظهور کنند و تبدیل به نهادهایی ریشهدار با طولعمرهایی فراوان شوند.