غالبا پیشنهادها ازسمت تهیهکنندهها به تلویزیون است. اگر بخواهیم سهمیهبندی کنیم شاید بشود گفت ۲۰درصد سفارشهای تلویزیون باشد و ۸۰درصد پیشنهاد ازسوی تهیهکننده است.
به گزارش هممیهن، وقتی سفارش از سمت تلویزیون باشد با توجه به اینکه وضعیت اقتصادی و معیشتی تهیهکنندههای تلویزیون خیلی رضایتبخش نیست معمولا آنها به کیفیت اثر به لحاظ نمایشی فکر نمیکنند، به این فکر میکنند که طرح و بودجه را بگیرند.
به همین دلیل تهیهکنندگی از مفهوم تخصصی و حرفهای خود تهی میشود و بیشتر به سمت مدیریت مالی میرود. درواقع تهیهکنندگی از دغدغه هنری به مشغله تجاری تبدیل میشود. درواقع ما از تهیهکننده مولف دور میشویم و به سمت تهیهکننده خرجکننده میرویم. نقشی که تهیهکنندگی الان در تلویزیون دارد؛ مادرخرجی است. یک بودجهای را دریافت میکند، تیمی را دعوت و بودجه را تقسیم میکند. برای همین نظارتی وجود ندارد.
هم دغدغهای برای کیفیت کار وجود ندارد، هم نظارتی نیست. اگر تهیهکنندگی دغدغهمند باشد اولین ناظر کیفی کار، خود اوست. اما حالا انگار تلویزیون تبدیل به بنگاه اقتصادی شده که کالای آن یک کالای فرهنگی است. برای همین دغدغه در تهیهکننده وجود ندارد و تهیهکننده میانجی و واسطه است که کار را هندل میکند تااینکه برای او اهمیت داشته باشد کیفیت کار چگونه است. البته این بنگاه کارآفرینی یا بنگاه تجاری در حوزه فرهنگ در همه حوزهها اتفاق میافتد. در سینما، در نمایش خانگی و... نیز همینطور است.
نکته قابلتوجه در اینجا این است که تهیهکننده تلویزیونی بهخاطر اینکه پول خود را از تلویزیون میگیرد نگران بازگشت سرمایه مانند تهیهکننده خصوصی در سینما نیست که باید فیلم او اول اکران شود، دیده شود و فروش برود تا سرمایه او بازگردد. برای همین تهیهکننده تلویزیون دغدغه مالی ندارد و میگوید هرچه بسازیم، شبکه قبول میکند، پخش میشود و ما پول خود را میگیریم. حتی مخاطبان هم ابراز نارضایتی کنند برای آنها اهمیت ندارد. در نمایشخانگی این نکته بسیار دیده میشود که تهیهکنندهها در تولید، سود خود را میکنند و نیاز به اکران و نمایش هم ندارند؛ برای همین نگران بازخورد یا رضایت مخاطب نیستند. بهدلیل سازوکارهایی که در چند سال اخیر به اسم پولهای کثیف و پولشویی اتفاق میافتد از طرق دیگری این هزینهها تامین میشود و سودآوری اثر وجود دارد. اما مسئلهای که بسیاری از تهیهکنندگان و صاحبان مالی یک سریال به آن توجه نمیکنند و همین هم گاه باعث شکست آنها میشود این است که حتی اگر دغدغه مالی هم باعث ساخت یک اثر شود، یک تهیهکننده نسبت به کیفیت کار خود باید حساس باشد؛ چون اگر کیفیت خوب نباشد، اثر دیده نمیشود و درنهایت بازگشتسرمایه و سود برای تهیهکننده اتفاق نمیافتد.
برای همین است که حالا تهیهکننده به تدارکاتچی تبدیل شده است. بسیاری معتقدند کار تلویزیون به اسم تهیهکننده نیست، بهاسم مدیر مالی یا مدیر پشتیبانی یا مدیر اجرایی است. به این دلیل که در تلویزیون تهیهکننده از جیب خود سرمایهگذاری نمیکند بلکه سرمایه را از تلویزیون میگیرد و به نوعی حسابدار است. وقتی در حوزه سینما برای یک فیلم مسئله حقوقی یا مالی ایجاد میشود، تهیهکننده باید پاسخگو باشد، چون مالکیت فکری و معنوی آن اثر با تهیهکننده است، اما در تلویزیون، تهیهکننده مالکیتی ندارد.
یعنی اگر سریالی بخواهد در آیفیلم بازپخش شود، از تهیهکننده اجازه نمیگیرند. ربطی به تهیهکننده ندارد و او را مالکاثر نمیدانند و میگویند شبکهای که فیلم را ساخته، مالکیت معنوی و مادی و فکری آن را دارد. برای همین تهیهکننده تلویزیون، هویت عقیم و ناقصی در تعریف تهیهکنندگی دارد و بیشتر یک مدیر مالی یا تدارکچی است که فهم تخصصیای از حوزه نمایش و رسانه ندارد. در نقد و تحلیل مجموعههای تلویزیونی و سریالها کمتر به نقش تهیهکنندهها پرداخته میشود. این درحالیاست که بسیاری از ضعفهای یک اثر ناشی از مخدوشبودن تهیهکنندگی آن است.