saw به عنوان یکی از محبوبترین فیلمهای ژانر وحشت توانست این ژانر را تغییر دهد، اما در راتن تومیتوز تنها ۴۹ درصد از منتقدان به آن رأی مثبت دادند. حتی کلاسیکهای بی نقصی مانند The Thing اثر جان کارپنتر نیز در ابتدا توسط منتقدان رد شد.
اما هر از چندگاهی یک بار، وارد دنیای عجیب و غریبی میشویم. گاهی اوقات یک فیلم ترسناک موفق میشود منتقدان را بیشتر از مخاطبانی که فیلم آنها را هدف قرار گرفته، راضی میکند. این اتفاق در مورد فیلمهای ترسناک خاصی رخ میدهد که تلاش دارند خونریزی و کشتار داستان را با روایتهای پیچیده و اورجینال و شخصیتهای قابل درک و سمپاتیک ترکیب کنند. این فیلم ها، خوب یا بد، به حوزههای بسیاری سرک میکشند، همان چیزهایی که منتقدان به دنبالشان هستند. اما طرفداران پروپاقرص ژانر وحشت این فیلمها را از دریچههای لنزهای متفاوتی میبینند. در ادامه میخواهیم شما را با ۱۰ فیلم ترسناکی آشنا کنیم که کارشناسان حوزه سینما از آنها استقبال کردند، اما مخاطبان هرگز نتوانستند آن جذابیت را در این فیلمها مشاهده نمایند.
بیایید صادق باشیم: وقتی به گذشته نگاه میکنیم، فیلم The Blair Witch Project یک فیلم اورجینال بود. اما به شکلی ویژه، ترسناک نبود. هیجان در مورد فیلم بالا بود، که احتمالاً نقش مهمی در امتیاز پایین و ناامید کننده ۵۶ درصدی مخاطبان به این فیلم در راتن تومیتوز داشت. منتقدان، اما به این فیلم به چشم پیشگام و پیشقراول ژانر ویدیو پیدا شده نگاه کردند و به آن امتیاز بسیار بالای ۸۷ درصد دادند. فیلم The Blair Witch Project داستان سه دانشجوی فیلمسازی را روایت میکند که به شهری کوچک سفر کرده اند تا مستندی در مورد جادوگر بلر تهیه کنند که خود یک افسانه ترسناک محلی است. بخش زیادی از فیلم، شخصیتهای داستان را در حال مصاحبه با مردم شهر و جمع کردن سرنخها در مورد این افسانه نشان میدهد.
وقتی که دانشجویان در دل جنگل گم میشوند، پروژه آنها پیچشی خطرناک به خود میگیرد و آنها در نهایت یک خانه متروکه نسبت فروریخته را پیدا میکنند. لوید رُز منتقد سینمایی واشنگتن پست، این فیلم را «ترسناکترین فیلمی که تاکنون دیده ام» توصیف کرده است. فیلم پروژه جادوگر بلر حال و هوای ترسناک دارد و گم شدن شخصیتها در جنگل، پس از اینکه در ماجرای جادوگر بلر غرق میشوند، کاملاً باورپذیر است، اما پایان داستان همزمان که با خونریزی همراه نیست، تکان دهنده و ویرانگر است. اما بینندگان به اندازه منتقدان نسبت به قدرت ترسناکی فیلم قانع نشدند. سرعت روایت داستان کمی تند بود و برخی از سکانسهای تنش زا هرگز آن چیزی نبودند که سازندگان میخواستند.
بر اساس رمانی کوتاه نوشته سال ۱۹۹۵ به همین نام، فیلم Coming Home In The Dark اولین تجربه کارگردانی جیمز اشکرافت بود که در سال ۲۰۲۱ ساخته شد. در اینجا با زوج آلن و جیل مواجه میشویم که همراه با دو پسر نوجوانشان به کوهنوردی میروند. دو ولگرد با رفتارهای عجیب و غریب به نامهای مندریک و توبس، به سراغ این خانواده رفته و به روی آنها اسلحه میکشند. مندریک دو پسر را کشته و زوج داستان را به گروگان میگیرد. در ادامه میفهمیم که این اتفاق یک رویارویی تصادفی نبوده است. این ولگردها در واقع روزگاری ساکنان مدرسهای متعلق به دانش آموزان مشکل دار بوده که آلن به عنوان دستیار معلم در آن تدریس میکرده است.
در این دوران، مندریک و توبز توسط کارکنان مدرسه مورد اذیت و آزار قرار گرفته و علیرغم انکارهای اولیه، آلن در نهایت اعتراف میکند که از این آزارها مطلع بوده، اما هیچ اقدامی نکرده است. جیل که اکنون از این افشاگری وحشت زده شده، موفق میشود از دست ربایندگان فرار کند و با پریدن به درون رودخانه به داستان خود پایان میدهد. توبز که نقش یک شخصیت مطیع را در مقابل مندریک بازی میکند، نه به اسیر خود بلکه به مندریک شلیک میکند و پس از اینکه میگوید «از اینجا بیزارم»، آلن را در پایان داستان به حال خود رها میکند. منتقدان بر این باور بودند که سناریو و بازیهای بازیگران قوی بوده و به همین خاطر در راتن تومیتوز به آن امتیاز ۹۲ درصد داده اند، اما اکثریت بینندگان و مخاطبان فیلم نظر دیگری داشتند و امتیاز پایین ۴۴ درصد را به Coming Home In The Dark داده اند.
در مورد فیلم Teeth از کجا شروع کنیم؟ داستان این فیلم ترسناک در مورد زن جوانی است که اندام تناسلی او دارای دندانهای تیزی است. چه کسی فکر میکرد منتقدان سینمایی به این فیلم امتیاز عالی ۸۰ درصد میدهند. اما سینماروها و بینندگان این فیلم نظر دیگری داشتند و تنها امتیاز متوسط رو به پایین ۴۵ درصد را برایش در نظر گرفتند. فیلم Teeth داستان شخصیت داون است، یک دختر نوجوان دوشیزه و عضو باشگاه عفت دبیرستان که همواره همکلاسی هایش را به عفت و پاکدامنی دعوت کرده و خودش نیز طبق همین اعتقادات رفتار میکند. همه چیز خوب پیش میرود تا اینکه داون با توبی آشنا میشود. این دو به علاقه به یکدیگر اعتراف کرده و داون موافقت میکند که با توبی به یک استخر محلی برود و از آنجاست که داستان رمانتیک ما پیچشی خونین به خود میگیرد.
همانطور که شاید انتظار داشتید، توبی انگیزههای دیگری دارد. او تلاش میکند به داون تجاوز کند که پایانی خونین دارد و او آلت تناسلی اش را از دست میدهد. افراد دیگری نیز تا پیش از پایان فیلم به همین شکل اندامهای تناسلی شان را از دست میدهند تا اینکه داون با یک شخصیت ناخوشایند دیگری به بیرون از شهر میرود. بر اساس پوزخندی که داون میزند، احتمالاً این مرد نیز قربانی ویژگی خاص اندام تناسلی او خواهد شد. ایده فیلم اورجینال بوده و بازیها نیز بسیار خوب هستند. در حالی که رویکرد جدید فیلم باعث جلب توجه منتقدان شد، ظاهراً دنیا آمادگی یک اندام تناسلی آدم خوار را نداشت.
V/H/S/۹۴ چهارمین قسمت از یک فرانچایز آنتالوژی ترسناک در ژانر ویدیو پیدا شده است. این بار، داستان در مورد تیمی از نیروهای ویژه پلیس است که وارد یک انبار متروکه میشوند. آنها در این انبار بقایای یک خودکشی دسته جمعی فرقهای مذهبی را پیدا میکنند. اگر چه این تصاویر در قالب تلویزیونهایی فریز شده به نمایش درآمده اند، اما یکی از تلویزیونها شروع به پخش کرده و اینجاست که آنتالوژی ما شروع میشود. اولین داستان نام Storm Drain در مورد دو خبرنگار است که در جستجوی یک مرد مشهور موسوم به «مرد موش خرمایی» وارد سیستم فاضلاب میشوند. آنها در ابتدا با پیروان بی خانمان و ساکن فاضلاب این مرد مواجه شده و در ادامه نزد این شبه خدای دچار جهش شده برده میشوند. دومین اپیزود به نام The Empty Wake داستان زنی جوان را روایت میکند که نگهبان یک جسد است، اما ناگهان خود را در داخل خانه تدفین گرفتار یافته در حالی که مردگان زنده شده اند.
بعد از آن نوبت به اپیزود The Subject میرسد، جایی که یک دانشمند دیوانه از بیماران سرقت شده خود برای انجام آزمایشهای عجیب استفاده میکند، به امید اینکه بتواند یک هیبرید انسانی رباتیک خلق کند. این آنتالوژی با اپیزود Terror به پایان میرسد، جایی که گروهی شبه نظامی یک خون آشام را به بند کشیده و از خون او به عنوان مواد منفجره استفاده میکنند. این فیلم از نگاه منتقدان راتن تومیتوز توانست امتیاز بالای ۹۰ درصد را کسب کند که نشان میداد بسیار ترسناکتر از بسیاری از فیلمهای ترسناک آنتالوژی است. اما سینماروها علاقه زیادی به این فیلم نداشته و امتیاز ۴۵ درصد را برایش ثبت کرده اند.
Vivarium حال و هوای ترسناک روانشناختی داشته و به شرایط آشنایی میپردازد که انگار در موقعیتی گیر افتاده ایم که هیچ راهی برای فرار از آن وجود ندارد. اکنون به این شرایط ناخوشایند، مجبور بودن به بزرگ کردن یک بچه فرازمینی را اضافه کنید در حالی که در یک منطقه حاشیه شهری خالی و متفاوت گرفتار شده اید. تام و جما زوج جوانی هستند که قصد خرید خانه جدیدی را دارند. آنها نزد یک ایجنت املاک محلی رفته و علیرغم رفتارهای عجیب این فرد، توافق میکنند که برای دیدن خانههای فروشی محله با او همراه شوند. این دو در نهایت خود را در محلهای بسیار ضدعفونی شده پیدا میکنند که خانههای آن بسیار شبیه هم هستند. نکته جالب اینجاست که این دو به زودی در مییابند در این محله شبیه هزارتو گرفتار شده اند.
با فاش شدن راز داستان، در مییابیم که قهرمانان داستان ما توسط موجودات فرازمینی ربوده شده و در این منطقه ساختگی ساکن شده اند، منطقهای که در واقع یک آکواریوم انسانی است. منتقدان به این فیلم امتیاز نسبتاً خوب ۷۲ درصد را دادند و نقدهای اجتماعی فیلم را در کنار طراحی دکور و بازیهای جسی آیزنبرگ و ایموژن پوتس ستودند. فضای تکان دهنده و افشاسازی آرام و بدون عجله رازهای داستان، اما چندان برای مخاطبان جذاب نبود. تماشاگران به این فیلم امتیاز ۳۹ درصد را داده اند. در کل، عامه مردم نتوانستند با تماشای ۹۰ دقیقه بدبختی و رنج دو شخصیت اصلی داستان ارتباط برقرار کنند، آن هم در شرایطی که پایان فیلم نیز به همان اندازه ناخوشایند و ویرانگر بود.
این فیلم ولزی که در سال ۲۰۲۱ در فستیوال ساندنس منتشر شد، مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. در فیلم The Feast، یک خانواده متمول و فاسد، مراسم شامی را در عمارتشان برای یک کارآفرین و کشاورز محلی ترتیب میدهند. وقتی یک خدمتکار مرموز به نام کادی از راه میرسد، حضور ترسناک او شروع به ایجاد حفرههایی در رابطه مصنوعی و بیروح خانواده میکند. فیلم The Feast شبیه یک فیلم ترسناک روایت میشود و حاوی قتل و خونریزی بسیار است، اما بیشتر شبیه یک داستان انتقام جویانه است. نقد اجتماعی نیز در این فیلم بسیار شفاف است، جایی که نقطه نظر قاتل را میبینیم و به خاطر قربانیان خودخواه و نارسیستی اش، موفق میشود همدردی و همراهی مخاطب را با خود داشته باشد.
در کل تماشای رسیدن این افراد ناخوشایند به سزای اعمالشان خوشایند است، اما داستان در بخش سوم داستان کمی لنگ میزند. منتقدان فیلم را به خاطر نقد اجتماعی اش نسبت به طبقه بندی اجتماعی و تاثیرات آن ستوده اند و در راتن تومیتوز به آن امتیاز ۸۲ درصد داده اند که برای فیلمی با تنها ۸،۰۰۰ دلار فروش در باکس آفیس امتیاز بسیار بالایی است. اما کاربران به آن تنها ۵۲ درصد امتیاز داده اند که برای فیلمی با فروش کمی بیش از ۸،۰۰۰ دلار کاملاً قابل درک است.
این فیلم ایرلندی که در سال ۲۰۲۱ در فستیوال بین المللی فیلم تورنتو به نمایش درآمد با نقدهای مثبتی مواجه شد. حتی فیلم You Are Not My Mother توانست جایزه دومین فیلم انتخابی تماشاگران جشنواره را بدست آورد. اما ظاهراً تنها کسانی که در این فستیوال حضور یافتند به آن امتیاز مثبت دادند، زیرا امتیاز آن در راتن تومیتوز تنها ۴۲ درصد است. اما منتقدان در کنار فیلم ایستاده و به آن امتیاز بالای ۸۸ درصد را دادند. فیلم You Are Not My Mother به شکلی هنرمندانه به این ایده میپردازد که برخی افراد آن کسی که باید یا به نظر میرسد، نیستند. این فیلم داستان شار است، دختر نوجوانی که همراه با مادربزرگ ناتوان و مادر افسرده ایش در یک خانه تاریک و غبارآلود زندگی ناخوشایندی دارد.
بعد از اینکه مادر او به نام آنجلا مفقود میشود، بعد از مدتی به خانه باز میگردد در حالی که تفاوت بسیاری با شخصیت قبلی اش دارد. شار رفته رفته در مییابد که اتفاق غیرطبیعی رخ داده است و همه چیز به خود او مربوط میشود. مادربزرگش برایش میگوید که گاهی اوقات پریها و اجنه، فرزندان انسان را با بچههای خود جایگزین میکنند. او میگوید که شار یکی از همین بچه پریها بوده است و میگوید که اکنون تغییر رفتار مادرش با این هویت مرموز در ارتباط است. این فیلم که شبیه نسخهای کوچکتر و با بودجهای کمتر از Us است، پایانی خوش دارد، اما این پایان خوش نیز برای راضی کردن مخاطبان کافی نبود.
زن ارشد و بیوه یک خانواده گم میشود و وقتی باز میگردد شبیه آن کسی نیست که قبلاً بود. در این مورد، خواهران کی و سم باید با وحشتهایی که بعد از بازگشت مادربزرگشان ادنا رخ میدهد کنار بیایند. با پیشرفت داستان، شرایط جسمی و روانی ادنا بدتر میشود، در شرایطی که خواهران کمک دارند به مادربزرگشان کمک کرده و نیروی شروری که در رفتارها و وضعیت او دخیل هستند را از بین ببرند. این نیر هر چه که باشد، یک کبودی سیاه و شبه الگو روی سینه ادنا میگذارد. این الگو رفته رفته به گوشت فاسد شده تبدیل شده و ادنا با کندن پوست خود، چیزی که در درون کالبد خود است را نمایان میکند، جسد در حال فسادی که پیشتر یکی از دختران در خواب دیده بود. در حرکتی قابل پیش بینی، فیلم با مشاهده شدن یک نقطه کبودی الگو مانند روی گردن شخصیت کی به پایان میرسد.
اگر فیلم Relic اولین در نوع خود بود، مخاطبان آن قطعاً امتیاز بالاتری برایش در نظر میگرفتند. اما مفهوم شناخته شده داستان باعث شد که مخاطبان چندان از فیلم خوششان نیامده و در راتن تومیتوز امتیاز تنها ۵۱ درصد برای Relic ثبت شده است. منتقدان، اما دیدگاه متفاوتی داشته و بر این باور بودند که فیلمبرداری و داستان ترسناک فیلم بسیار ارزشمند بوده و به همین خاطر به آن امتیاز ۹۲ درصد را داده اند. علیرغم تیمی شناخته شده که در ساخت فیلم مشارکت داشتند، از جمله جیک جیلنهال و برادران روسو، فیلم Relic نتوانست با مخاطبانی ارتباط برقرار کند که از قبل فیلمهای زیادی در این حال و هوا دیده بودند.
در یک دنیای پساآخرالزمانی، پل و خانواده اش توانسته اند از یک بیماری به شدت واگیردار و مرگبار که زندگی روی زمین را از بین برده، جان سالم به در ببرند. با باور به اینکه بیشتر بودن تعداد به معنای شانس بیشتری برای بقاست، همسر پل او را متقاعد میکند که به مردی آواره و خانواده اش اجازه دهد در خانه آنها ساکن شوند. تنش فیلم صرفاً در بروز تدریجی بی اعتمادی بین دو خانواده نهفته است. همانند آخرین بخش از فیلم The Thing ساخته جان کارپنتر، گروه داستان با بالا گرفتن ترس از مبتلا شدن به بیماری، قربانی پارانویای اتهام زنی به هم میشود. در نقدی بر محدود بودن مهربانی و رأفت انسانی، پل در نهایت پدر خانواده میزبان را به قتل میرساند، با این باور که وی به بیماری ترسناک مبتلا شده است.
در یک روایت کارمایی، فیلم زمانی به پایان میرسد که نشانههای اولیه ابتلا به بیماری در پل و همسرش نمایان میشود. فیلم It Comes At Night شبیه یک جاده طولانی و مستقیم به ناکجاآباد است و مخاطب از نتیجه داستان چندان راضی نیست. این فیلم در میان کاربران راتن تومیتوز امتیاز ۴۴ درصد را دریافت کرده است، اما منتقدان سینما دیدگاه متفاوتی نسبت به آن داشتند و رویکرد تاریک و تنش آرام سوز آن را نقاط قوتش دانسته و به همین خاطر امتیاز بالای ۸۷ درصد را به آن داده اند. برای درک این امتیاز بالا باید بدانید که منتقدان به فیلم The Batman امتیاز ۸۵ درصد را داده اند.
با داشتن کلویی گریس مورتز در صدر فهرست بازیگران و سناریویی نوشته مکس لندیس، Shadow In The Cloud نشانههای زیادی از یک فیلم موفق دارد. مفهوم داستان اورجینال است و سکانسهای باکیفیتی در مورد هیولاها در فیلم وجود دارد. اما مخاطبان نتوانستند از فیلمی پشتیبانی کنند که مقدار یکسانی از یک فیلم جنگی، یک نقد اجتماعی و فیلمی در مورد هیولاهاست. با شباهت به سریال کلاسیک Twilight Zone، بخش زیادی از فیلم در جریان جنگ جهانی دوم در یک بمب افکن بی-۱۷ روایت میشود. افسر مود گارت یک موجود شبه جن بالدار که به بدنه یک هواپیما چسبیده را مشاهده میکند، اما هیچ کس حرفهای او را باور نمیکند. اگر چه ظاهراً او در یک عملیات سری مشارکت دارد، اما خیلی زود مشخص میشود که مود نوزادش را مخفیانه با خودش به درون هواپیما آورده تا از دست شوهر آزارگرش فرار کند.
در نهایت موجود شبه جن وارد هواپیما شده و در تلاش برای گرفتن نوزاد، همه جا را به آشوب میکشد. در نبرد پایانی، مود موفق میشود هواپیما را به زمین بنشاند، موجود را بکشد و همراه با فرزندش و در حالی که هواپیما آتش گرفته، فرار کند. منتقدان این فیلم را به عنوان یک فیلم ژانری مملو از اکشن بامزه مورد تحسین قرار داده و به آن امتیاز ۷۷ درصد دادند. اما سینماروها آن را به خاطر سروصدای بیش از حد و آشفتگی داستان مورد انتقاد قرار دادند. همچنین آنها به اشتباهات فنی در مورد هوانوردی و فیزیک و همچنین یک موسیقی سینتتیک دهه ۸۰ی که در پس زمینه یک فیلم با فضای سال ۱۹۴۳ اشاره کردند. در نتیجه تماشاگران به این فیلم امتیاز بسیار پایین ۳۲ درصد را داده اند.
منبع: ویجیاتو