کد خبر: ۶۳۱۶۷۲

نگاهی فلسفی به برهنگی، پوشش و حجاب

نگاهی فلسفی به برهنگی، پوشش و حجاب

در موضوع حجاب باید میان پوشش و حجاب تفاوت قائل شد. آن چه که در مثال «حفاظ» برای تشبیه به حجاب، به اشتباه یاد می‌شود در اصل به معنای پوشش است. به واقع باید بین برهنگی، پوشش و حجاب تفاوت قائل شد. شاید در لغت حجاب را بتوان به معنای پوشش استفاده کرد، اما در معنی نمی‌توان این دو را به جای یکدیگر استفاده کرد چرا که یکی بار معنوی دارد (زمانی که به عنوان «حجاب اسلامی» استفاده می‌شود) و دیگری بار معنوی ندارد.

تاریخ انتشار: ۲۲:۵۴ - ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲

علی مفتحعلی مفتح*؛ به نظر می‌رسد یکی از اشکالات اصلی در موضوع حجاب فهم منظور از حجاب است. آن طور که مشاهده می‌شود در بسیاری از مواقع چه افراد موافق و چه افراد مخالف حجاب این مفهوم را با پوشش به اشتباه می‌گیرند. آن چه جامعه به آن نیاز دارد، تبیین مفهوم پوشش و حجاب است تا افراد بتوانند درک بهتری از آن داشته باشند.

از طرفی، بی‌حجابی با برهنگی مساوی دانسته شده و از طرفی دیگر پوشش با حجاب مساوی دانسته شده است. آن چه مهم است فهم برهنگی، پوشش، حجاب و تفاوت آن هاست که می‌تواند به درک موضوع حجاب و تبیین برنامه‌های مرتبط کمک کند و جامعه را به سمت تعالی و شکوفایی راهنمایی کند.

دو دسته گل یکسان را در نظر بگیرید. در نگاه اول شاید هر دو دسته با هم برابر و ارزشی یکسان داشته باشند، اما با نگاهی عمیق‌تر متوجه می‌شویم که دو دسته گل یکسان می‌توانند دو معنی متفاوت داشته باشند. برای مثال، دسته گلی که برای مراسم عزاداری استفاده می‌شود بسیار متفاوت‌تر از دسته گلی است که برای مراسم جشن استفاده می‌شود. هر اندازه هم که گل‌ها یکسان باشند چه در نوع و چه در اندازه، اما «معنی» یکسان ندارند. در عزاداری، همان دسته گل می‌تواند غم و شراکت در غم را ابراز کند در حالی که در جشن معنی دسته گل ابراز شادی و خوشحالی است.

حتی کار‌هایی که انجام می‌دهیم هم می‌توانند ارزش‌های مختلفی داشته باشند. کافی است تا به مثال ساده‌ای همچون دادن یک تکه نان به دیگری توجه کنیم. تکه نانی که به فرد دیگری با هدف مسمومیت وی داده می‌شود در اصل کاملا بی ارزش است. در مقابل، تکه نانی که از روی مهر و مهربانی به دیگری داده می‌شود ارزشمند است. حال، همان تکه نانی را که فردی به دیگری می‌دهد در حالی که خود در توشه اش نان کمی دارد حتی با ارزش‌تر هم می‌شود. می‌بینیم که عمل یکی است و تکه نان هم یکی، اما معانی اعمال هستند که به آن اعمال «ارزش» می‌دهند.

در مثالی دیگر، می‌توان به زیبایی زن اشاره کرد. در واقع، زیبایی زن زمانی تبدیل به زیبایی می‌شود که معنی داشته باشد. به همین دلیل هم هست که زیبایی معشوق برای عاشق زیباست چرا که دهان و گوش و بینی، زمانی که بدون معنی باشند، فرقی با دهان و گوش و بینی دیگران و چه بسا حتی حیوانات هم ندارند.

به همین دلیل هم بود که سعدی علیه الرحمه فرمود: «اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی/چه میان نقش دیوار و میان آدمیت؟» در واقع آن چه سعدی به آن اشاره دارد معنی زیبایی است. بدون این معنی، زیبایی زن همان زیبایی بدون معنی (توجه داشته باشید که نمی‌گوییم «بی معنی»)، یعنی زیبایی خالی از معنی است. گل در خود زیباست، اما زیبایی آن بدون معنی است، تا زمانی که در مجلس عزا باشد و یا در مجلس جشن قرار داشته باشد.

بدون وجود معنی، در واقع زیبایی زیبا نیست و حتی می‌تواند زشت هم باشد! دستی که قطع شده باشد و یا گوشی که بریده در گوشه‌ای افتاده باشد به هیچ عنوان زیبا نیست ولو اگر در خود زیبا باشد و همه نقش و نگار زیبایی یک دست یا گوش را در خود داشته باشد، چرا که دست و گوش در جای خود و برای مقاصد خود زیبا هستند. یک سطل رنگ، هر اندازه هم که «قیمت» داشته باشد، «ارزش» آن بستگی به تابلویی خواهد داشت که با آن نقاشی می‌شود. رنگی که برای تفریح بر روی کاغذ پاشیده شود، هر اندازه هم که پر قیمت باشد، پر ارزش نخواهد بود. اما رنگی که به دست یک نقاش ماهر برای تصویرگری منظره‌ای زیبا استفاده شود، هر اندازه هم که کم قیمت باشد باز هم پرارزش خواهد بود.

بنابراین، ارزش را نباید با قیمت اشتباه بیندازیم. یک تکه نان می‌تواند قیمت یکسان داشته باشد، اما ارزش آن بر اساس معنی آن تغییر می‌کند و همان طور که دیدیم، تکه نانی که فرد فقیر، اما بخشنده به دیگری می‌دهد با یک تکه نانی که فردی از سبد پر نان می‌دهد متفاوت است. حضرت علی (علیه السلام) با زیبایی و ظرافت حکیمانه این چنین تفاوت قیمت و ارزش را بیان می‌فرماید: «خود را از هر پستى والاتر بدان، هر چند که آن فرومایگى تو را به منافع کلانی دعوت کند، زیرا تو آنچه را که از شخصیّت خود، از دست بدهى، هرگز عوض آن را به دست نمى‌آورى، و بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد قرار داده است.» استاد شهید مرتضی مطهری رضوان الله تعالی علیه در کتاب «انسان کامل» سخن مولای متقیان به امام حسن (علیه السلام) را چنین تفسیر می‌نماید: «پسرم برای هر چه که از دست بدهی و بفروشی مى‌توان قیمت گذاشت، ولی یک چیز دارى که اگر آن را بفروشی بهایی در همه جهان برای آن پیدا نمى‌کنى و آن خودت هستى، یعنى همان نفس و جان و روحت؛ اگر روحت را بفروشی و تمام دنیا را به تو بدهند، دیگر برابرى نمى‌کند. هرچند تو را بدانچه خواهانى رساند».

مقصود در اینجا از روح همان معنی است درست به مانند این که کلمه «spirituality» در انگلیسی که از «spirit» به معنای روح گرفته شده است را در فارسی به «معنوی» که از «معنی» گرفته شده ترجمه می‌کنند و روح هم همان معنی برای بشر است.

همین تفاوت میان قیمت و ارزش است که در پشت «من از آن روز که در بند توام آزادم» می‌باشد چرا که در بند بودن در اینجا حتی اگر هم که «آزادی» را محدود کند، اما باعث «آزادگی» است که همان آزادی معنی دار می‌باشد. البته معنای «محدودیت» نه از بین بردن بلکه مشخص کردن حدود یک چیز است چرا که آزادی، همچون هر چیز دیگر نمی‌تواند نامحدود باشد.

شاید در نگاه اول فکر کنیم هر چیزی که محدود نباشد خوب است، اما با کمی تفکر متوجه می‌شویم که اساسا هر چیز نامحدود باعث از بین رفتن ما و در نتیجه از بین رفتن خود آن چیز می‌شود. برای مثال، شاید در نگاه اول ثروت نامحدود خوب به نظر برسد، اما با کمی تفکر متوجه می‌شویم که ثروت نامحدود می‌تواند باعث از بین رفتن ارزش‌های دیگر می‌شود. مثلا، اگر هر کسی ثروت بی اندازه داشته باشد، دیگر نیازی به همکاری و کمک دیگران نخواهد داشت و لذت زندگی در جامعه و زندگی اجتماعی را تجربه نخواهد کرد. حتی ثروت نامحدود هم باز نمی‌تواند لذت نامحدود داشته باشد (مثال ساده افراد ثروتمندی هستند که در بعضی کشور‌ها بخاطر مشکلات روحی خودکشی می‌کنند). یا شاید بگوییم که آزادی بدون حد بسیار لذت بخش است. اما با کمی تفکر متوجه می‌شویم که در ابعاد اجتماعی، آزادی نامحدود اصلا نمی‌تواند وجود داشته باشد و همه افراد جامعه نمی‌توانند به طور نامحدود آزادی داشته باشند چرا که آزادی نامحدود یک فرد با آزادی نامحدود فرد دیگر در تضاد است.

در ابعاد فردی هم فرض بگیرید آزادی نامحدود چه نامطلوب خواهد بود اگر فردی در زمان افسردگی بخواهد از همان آزادی نامحدود خود استفاده کرده و اقدام به خودکشی کند و یا تصمیمات خود را بر اساس آزادی نامحدود بگیرد. البته آزادی نامحدود برای بشر حتی ممکن نیست چرا که بشر خود محدود است، به این معنا که توانایی، ظرفیت و قابلیت انسان محدود است.

مثلا، انسان نمی‌تواند آزادی خوردن ده وعده غذا یا آزادی گرسنگی بی حد را داشته باشد، چون اساسا توانایی آن را ندارد؛ و یا اینکه بشر نمی‌تواند با این جسم پرواز کند چرا که بال ندارد و اگر هم که حتی بر فرض به نوعی با استفاده از تکنولوژی قادر به رویش بال در خود باشد که دیگر بشر نیست و چیز دیگری است. اما حتی در همان حالت بدون بال هم بشر، تا زمانی که در جسم محدود شده است محدود خواهد بود و فرقی نمی‌کند که این جسم چه مقدار تغییر کند.
بنابراین، آن چه در اینجا «محدودیت» می‌نامیم مشخص کردن حدود یک چیز برای حفظ همان چیز است، درست به مانند محدودیت رود که نه تنها به آن جهت و مقصود می‌دهد بلکه از نابودی آن و تبدیل آن به سیل (که دیگر رود نیست) و یا خشک شدن جلوگیری می‌کند.

حال، بیایید تا نگاهی به موضوع حجاب داشته باشیم. آن چه در مورد حجاب بعضا شنیده می‌شود، متاسفانه، این است که حجاب به مانند یک حفاظ به دور جواهر است. بیایید تا با مثالی به بررسی و ان شاالله فهم عمیق تری از حجاب بپردازیم: یک تکه سنگ یاقوت را در نظر بگیرید. این تکه سنگ بسیار با ارزش است، اما زمانی که همان سنگ به دست یک صنعتگر سپرده می‌شود تا وی تکه سنگ را تراشیده و تبدیل به گردنبندی زیبا کند، دیگر این گردنبند قیمت یکسانی با آن تکه سنگ ندارد.

یک خریدار نه تنها «قیمت» تکه سنگ یاقوت را می‌پردازد بلکه «هزینه» تبدیل آن به گردنبند را هم تقبل می‌کند. در اینجا صحبت از دو درجه، یعنی درجه تکه سنگ و درجه گردنبند است. اما یک درجه دیگر هم هست و آن این که همین تکه سنگی که تبدیل به گردنبند شده حالا بر روی گردن معشوق می‌نشیند. در اینجاست که شاید آن گردنبندی را که بر گردن معشوق است نتوان هیچ وقت قیمت گذاری کرد و باید گفت که گردنبند آن چنان با «ارزش» است که نمی‌توان آن را از دست داد (مثلا می‌بینیم که یک شی معمولی می‌تواند بخاطر اینکه یادگاری است بسیار ارزشمند شود).

حال، در موضوع حجاب باید میان پوشش و حجاب تفاوت قائل شد. آن چه که در مثال «حفاظ» برای تشبیه به حجاب، به اشتباه یاد می‌شود در اصل به معنای پوشش است. به واقع باید بین برهنگی، پوشش و حجاب تفاوت قائل شد. شاید در لغت حجاب را بتوان به معنای پوشش استفاده کرد، اما در معنی نمی‌توان این دو را به جای یکدیگر استفاده کرد چرا که یکی بار معنوی دارد (زمانی که به عنوان «حجاب اسلامی» استفاده می‌شود) و دیگری بار معنوی ندارد.

حال بیایید تا به مثال تکه سنگ یاقوت برگردیم. در اینجا، تکه سنگ به مانند برهنگی است. در هر صورت، هر بدنی را، بدون توجه به اینکه متعلق به چه کسی است باید محترم شمرد. اما این تکه سنگ یاقوت بعدا تبدیل به گردنبند شده است. بدنی که از برهنگی در جامعه خارج شود و با پوشش محافظت شود همچون گردنبند است. اماهمین گردنبند می‌تواند بر گردن معشوق باشد. بدنی که حجاب دارد در واقع همچون گردنبند بر روی گردن معشوق است. بنایر این، زمانی که گفته می‌شود حجاب برای محافظت است، نباید آن را به معنای محافظت همچون محافظت حصار از گردنبند استفاده کرد (که متاسفانه بعضا به این معنا استفاده و برداشت می‌شود).

مقصود محافظت به معنای یکسان محافظت پوشش از بدن نیست درست به مانند آن که محافظت یک افسر پلیس از یک خانواده به معنای یکسان محافظت یک پدر از خانواده اش نیست. اصلا به همین دلیل است که ما ترجیح نمی‌دهیم تا پدر را با افسر پلیس جایگزین کنیم ولو اینکه افسر پلیس قادر به انجام مسئولیت‌های پدر باشد!

محافظت حجاب در اینجا یک درجه فراتر از محافظت پوشش است چرا که حجاب تنها به معنای پوشش نیست و خود فلسفه معنایی عمیقی دارد که پوشش را شامل می‌شود، اما فراتر از پوشش می‌رود. تساوی معنوی حجاب با حفاظت آن طور که به حفاظت یک گردنبند با حصار تشبیه می‌شود همان قدر اشتباه است که حجاب با پالتوی زمستانی در وقت سرما و یا کفش صنعتی در کارگاه آهنگری مقایسه شود! نوع حفاظت حجاب نه فقط برای جلوگیری از دست اندازی دیگران بلکه برای ارزش دادن به زن به معنای ارزش متعالی است. جلوگیری از دست اندازی تنها یکی از کاربرد‌های حجاب است و حجاب قابل تقلیل به آن نیست.

باید یادآوری کرد که فردی که حجاب ندارد و پوشیده است را نمی‌توان برهنه خطاب کرد درست همان طور که فردی که تمام بدن خود را پوشانده است، حتی در آن حال، نمی‌توان باحجاب خطاب کرد اگر که مقصود وی از پوشاندن خویش حجاب نباشد (اگر آن طور بود که در زمستان‌ها همه زنان غیر مسلمان را باید محجبه می‌دانستیم!)

برای فهم بهتر این موضوع و اینکه حجاب چگونه به تعالی زن کمک می‌کند می‌توان به تفاوت میان «بشر»، «انسان» و «آدم» نگاه کرد: در لغت، «بشر» به معنای پوست، جلد و یا ظاهر اشیاست (به همین خاطر است که حقوق بشر را چنین می‌نامیم و بعضا با حقوق بشر غربی به مشکل برمی خوریم، چون حقوق بشر غربی تنها به بشر بسنده می‌کند و فهم آن از آدم همان بشر مادی است). این «بشر» اشاره به بشر مادی دارد و عمق معنایی ندارد. وی تنها بدن مادی است. البته در اینجا باید یادآوری کرد که برهنگی، بشر را مساوی حیوان (به معنای عینی آن) نمی‌کند چرا که بشر برهنه در هر روی و از روی قضاوت ظاهری تشابهی با حیوان ندارد و آن چه از تشابه بشر برهنه به حیوان گفته می‌شود در واقع «تقلیل» آدم (تنها) به بشر است.

واژه «انسان»، اما از مصدر «اُنس» و «اِنس» گرفته شده است که به معنای رام بودن و خو گرفتن و الفت است. بشری که پوشش داشته باشد را می‌توان انسان نامید چرا که از خوی حیوانیت وی کاسته شده است و او حالا از مادی بودن کمی فاصله گرفته است و به وادی بالاتر حرکت کرده است. اما این بشری که انسان شده هنوز آدم نشده است.

مرحله آخر «آدم» است که از ریشه «اُدم» گرفته شده که به معنای ۱. چیزهائی است که به غذا و نان اضافه می‌شود تا مطبوع و لذیذ شوند ۲. اسوه و رئیس قوم یا خانواده ۳. مشهور و معروف ۴. باطن اشیا. اینجا مقصود از آدم اشاره به باطن و معنی است که درجه‌ای متعالی است. آن چه حجاب می‌نامیم از برهنگی بشر و پوشش انسان بالاتر و مربوط به حجاب آدم می‌شود.

اینجاست که باید گفت بشرِ برهنه در بند، انسانِ پوشیده آزاد و آدمِ محجبه آزاده است!

*دانش‌آموخته فلسفه و مطالعات اروپایی

برچسب ها: فلسفه حجاب
پرطرفدارترین عناوین