bato-adv
نگاهی به زندگی کلود دبوسی ـ پدر موسیقی قرن بیستم

مشهور شد و در فاصله کوتاهی پس از آن درگذشت!

مشهور شد و در فاصله کوتاهی پس از آن درگذشت!
متن طولانی‌تر اثر بر اساس نمایشنامه‌ای از «موریس مترلینک» با همین نام ساخته شده است. اپرای دبوسی حول محور یک مثلث عشقی است که در آن یک پرنس دختری را از جنگل نجات می‌دهد تنها برای اینکه آن دختر عاشق برادر ناتنی پرنس شود که این امر حس حسادت برادر را برمی‌انگیزد و منجر به مرگ می‌شود. دختر بعداً هنگام زایمان می‌میرد.
تاریخ انتشار: ۱۵:۰۹ - ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۲

کلود دبوسی، هنرمند و معروف به پدر موسیقی قرن بیستم بود که کارهایش به واسطه ساختارشکنی و غیرمتعارف بودن چندان به مذاق ذهن‌های خشک آن دوران خوش نمی‌آمد. حتی چایکوفسکی آهنگساز مشهور روس هم خیلی تحت تأثیر آثار دبوسی قرار نگرفت و بیشترِ آثار او مورد نقد قرار داد.

به گزارش ایسنا، کلود دبوسی آهنگساز مشهور فرانسوی بود که بین سال‌های ۱۸۲۶ تا ۱۹۱۸ زندگی کرد. او از یک خانواده با درآمد اقتصادی متوسط آمده بود که پدر و مادرش هر دو تاجر بودند و مشارکت فرهنگی پایینی داشتند. او توسط کنسرواتوار پاریس که یک مدرسه موسیقی برای نخبگان بود، پذیرفته شد، آن هم در سنی که برای تحصیل موسیقی زود بود. او در طول سال‌ها مهارت‌های خود را تقویت کرد و در اپرای معروف «Pelléas et Mélisande» در سال ۱۹۰۲ به اوج رسید.

کلود دبوسی در خلق موسیقی با اقتباس از داستان‌ها و اشعاری که توسط دیگران به نگارش درآمده بود، بسیار مهارت داشت. او به عنوان فردی که در ۱۰ سالگی فعالیتش را در موسیقی آغاز کرد، یک استاد واقعی در خلاقیت، سخت‌کوشی و باور داشتن به خود بود.

موسیقیدان‌های زیادی طی سال‌ها آثار دبوسی را با نتایج عالی کار کرده‌اند. از دبوسی همیشه به عنوان پدر موسیقی در قرن بیستم یاد خواهد شد.

در ۱۰ سالگی به کالج رفت

دبوسی به اندازه کافی از خود در موسیقی استعداد نشان داد تا توانست توسط کالج موسیقی کانسرواتوار پاریس در ۱۰ سالگی پذیرفته شود. گفته می‌شود آنقدر از نواختن پیانو لذت می‌برد که پدر و مادرش گمان می‌کردند یک نوازنده پیانو خواهد شد. زمانی که در کالج بود آنچنان ذوق هنری بی‌همتایی از خود بروز داد و قطعات خلاقانه‌ای ساخت که باعث نارضایتی اساتید شد.

متأسفانه پذیرفته نشدن سبک او در موسیقی موجب شد تا با کمبود حمایت لازم برای رشد سریع مهارت‌هایش رو به رو شود. با این وجود همچنان پیشرو و در هنر خود رشد کرده بود و در نهایت به سمت شهرتی که امروز برایش شناخته می‌شود، هدایت شد.

مشهور شد و در فاصله کوتاهی پس از آن درگذشت!

با نادیژدا فون مک کار کرد

نادیژدا فون مک (Nadezhda von Meck) یک اسپانسر ثروتمند برای هنر و تاجر بود. در کنار علاقه‌اش به موسیقی، عاشق سفر کردن و تعطیلات در اروپا طی تابستان بود. در تابستان‌های ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۲ دبوسی را برای اجرا در برنامه‌های خصوصی با خانواده و دوستانش استخدام کرد.

او همچنین ترتیبی داد تا دبوسی به فرزندانش پیانو درس بدهد. در همان زمان دبوسی را به تعداد زیادی از دوستانش که به مهمانی‌های او می‌آمدند معرفی کرد. Nadezhda von Meck همچنین برخی از آثار دبوسی را به چایکوفسکی که او هم از گیرندگان حمایت‌های مالی اش بود، ارسال کرد. متأسفانه این آهنگساز روسی خیلی تحت تأثیر آثار دبوسی قرار نگرفت و بیشتر آثار او مورد نقد قرار داد.

مشهور شد و در فاصله کوتاهی پس از آن درگذشت!

سبکش در Prix de Rome تغییر یافت

دبوسی در مسابقه موسیقی Prix de Rome سه بار شرکت کرد و از سه بار، دو بارش را باخت؛ چراکه داوران بیشتر محافظه‌کار بودند و نمی‌توانستند سبک و استایل او را درک کنند.

تنها بعد از اینکه دبوسی نسبت به استایل کاری خود تا حدی محافظه‌کار شد توانست در یک دور از این مسابقات پیروز شود. قطعه‌ای که توانست در این مسابقات پیروزی را برای دبوسی به ارمغان بیاورد «L’enfant Prodigue» بود.

این جایزه چهار سال بورسیه تحصیلی در فرهنگستان هنر‌های زیبای فرانسه Académie des Beaux-Arts و اقامت در هتل گراند ویلا مدیسی را برای ادامه تحصیل او به همراه داشت.

از اینکه او را یک هنرمند امپرسیونیست خطاب کنند متنفر بود

دبوسی از اینکه آثارش را موسیقی امپرسونیست بنامند متنفر بود. او احساس می‌کرد که «امپرسیونیست» راهی بود تا منتقدان آثار هنری خلاقانه او را در یک چهارچوب ذهنی ثابت قرار دهند.

گفته می‌شود که دبوسی تلاش می‌کرد کاری متفاوت از سایرین انجام دهد و البته سبک و استایل او خوب هم بود.

با این حال منتقدان در افکار قدیمی خود باقی مانده بودند و به همین دلیل نمی‌توانستند متوجه شوند که چه می‌کند؛ به همین جهت مجبور بودند برای توجیه کار‌های دبوسی به عنوان «امپرسیونیست» متکی شود.

دبوسی تا روز مرگش عنوان «هنرمند امپرسیونیست» را نپذیرفت.

مشهور شد و در فاصله کوتاهی پس از آن درگذشت!

زندگی خصوصی دبوسی

همانطور که نویسنده‌ای به نام Marcel Dietschy درباره بیوگرافی دبوسی می‌گوید، زنان در هر برهه از دوران کاری دبوسی حضور داشتند؛ چراکه جذابیت و موفقیت او آن‌ها را جذب می‌کرد.

دبوسی در برهه‌ای که اسم و رسمی برای خود می‌ساخت، به مدت ۱۰ سال با Gabrielle DuPont زندگی کرد. با این حال در نهایت این زن را ترک کرد و با Rosalie Texier که مدل بود ازدواج کرد.

بعد از پنج سال زندگی با Rosalie، او را نیز به خاطر زن دیگری به نام Emma Bardac ترک کرد. Emma Bardac مادر تنها فرزند دبوسی بود.

مشهور شد و در فاصله کوتاهی پس از آن درگذشت!

شعر پل ورلن را به موسیقی تبدیل کرد

یکی از قطعات معروف پیانوی دبوسی که تا به حال تولید شده است، Clair de Lune (مهتاب) نام دارد.

این قطعه سومین اثر از چهارگانه او به نام Suite Bergamasque در سال ۱۸۹۰ بود. اگرچه که بعدا فکر کرد که این اثر به قدر کافی برای تولید خوب نیست و به همین جهت آن را چندین بار دیگر قبل از انتشارش در سال ۱۹۰۵ بازسازی کرد.

این اثر شامل گزیده‌ها و الهاماتی از یک شعر به نام «Clair de Lune» از پل ورلن است.

این شعر از نور ماه و زیبایی موسیقی‌هایی که با نور آن ترکیب می‌شوند صحبت می‌کند و در عین حال ویژگی‌های شگفت‌انگیز طبیعت را می‌ستاید.

پروژه‌های اپرای خود را ناتمام گذاشت

دبوسی پیش از مرگش تنها یک اپرا منتشر کرد. اگرچه که به صورت همزمان در حال کار کردن روی پروژه‌های دیگر بود.

دو تا از این پروژه‌ها اقتباسی از آثار ادگار آلن پو بودند. یکی از این قطعات «شیطان در ناقوس» نام گرفت که از داستانی از آلن پو با همین عنوان اقتباس شده بود.

قطعه دوم نیز که از داستان کوتاهی به نام «زوال خاندان آشر» اقتباس شد، عنوانی مشابه را به زبان فرانسوی به خود گرفت.

متأسفانه او زمان کافی برای تکمیل و انتشار آن‌ها را نداشت.

اپرای منتشرشده او یک عاشقانه در پنج پرده بود

تنها اپرایی که دبوسی منتشر کرد، Pelléas et Mélisande نام داشت. این اپرا یک عاشقانه در پنج پرده بود که او را به سمت شهرت سوق داد.

این نمایش در سال ۱۹۰۲ در Opéra-Comique که در پاریس برگزار شد، به نمایش درآمد.

متن طولانی‌تر اثر بر اساس نمایشنامه‌ای از «موریس مترلینک» با همین نام ساخته شده است. اپرای دبوسی حول محور یک مثلث عشقی است که در آن یک پرنس دختری را از جنگل نجات می‌دهد تنها برای اینکه آن دختر عاشق برادر ناتنی پرنس شود که این امر حس حسادت برادر را برمی‌انگیزد و منجر به مرگ می‌شود. دختر بعداً هنگام زایمان می‌میرد.

دبوسی به سراغ افسانه‌ها رفت

دبوسی در اقتباس شاهکار دیگری از یک شعر، داستانی درباره رویا‌های یک موجود نیمه انسان به نام «Faun» تعریف می‌کند.

این قطعه «Prélude à l’après-midi d’un faune» نام دارد و اقتباس شده از شعر «استفان مالارمه» است.

به گفته مالارمه دبوسی گفته است که اثر او سعی در تفسیر شعر معروف ندارد، ولی در عوض صحنه‌هایی را اضافه کرده است که باعث موفقیت داستان شده‌اند.

دبوسی در سال ۱۹۰۹ متوجه شد که سرطان روده دارد. این شروع یک پروسه سریع در تضعیف سلامتی او بود.

او ۲۵ مارچ ۱۹۱۸ درگذشت، زمانی که فرانسه در جنگ جهانی اول در نبرد «سم» مشغول بود.

مراسم تشییع جنازه او در خیابان‌های متروک برگزار شد؛ چراکه همه از ارتش آلمان پنهان شده بودند. دبوسی در کنار نام‌های بزرگ دیگر مانند ادیث پیاف، جیم موریسون و اسکار وایلد به خاک سپرده شد.

البته بعد از اینکه آلمان نخستین گورستانی که در آن به خاک سپرده شده بود را بمباران کرد، پیکرش را به گورستان Passy منتقل کردند.

دبوسی آهنگسازی از اوایل قرن بیستم بود که در خلق موسیقی‌اش از دنبال کردن مسیر معمول خودداری کرد.

به هر حال این امر بدین معنا بود که او برای رسیدن به اهدافش باید مدت بیشتری صبر می‌کرد و زمانی هم که به شهرت رسید، چندی بعد درگذشت.

برچسب ها: کلود دبوسی
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین