bato-adv
کد خبر: ۵۹۴۷۴

خطر جریان مدعیان اصولگرایی منهای روحانیت

آیت الله هادوی تهرانی

تاریخ انتشار: ۱۲:۲۲ - ۰۵ آبان ۱۳۸۹


پس از هشدارهای مقام معظم رهبری در خصوص تلاش دشمن برای ترویج «اسلام منهای سیاست» و «اسلام منهای روحانیت» در جمع مردم قم «خبر» به برسی این موضوع پرداخت. 

رئیس مؤسسه رواق حکمت در عین اینکه مصادیق کنونی مروجان اسلام منهای روحانیت را مختلف می داند معتقد است تاثیر این جریانان در مردم متفاوت است. این استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم به جریانی از اصولگرایان اشاره می کند که با عنوان حامیان ولایت در صحنه هستند ولی در راستای اسلام منهای روحانیت گام بر می دارند.


گفت و گوی خبر با حجت الاسلام و المسلمین مهدی هادوی تهرانی استاد حوزه علمیه قم را در ادامه بخوانید:

مقام معظم رهبری در روز اول سفر به قم نسبت به دو مسئله هشدار دادند؛ یکی اسلام منهای سیاست و دیگری اسلام منهای روحانیت است. سوال من این است که آیا تز اسلام منهای روحانیت در مقام وقوع قابل تصور است؟ آیا امکان آن وجود دارد که اسلام باشد ولی روحانیت نباشند؟
روحانیت در اسلام یعنی متخصصان علوم دین؛ اسلام بدون متخصصان علوم دین اصلا معنا ندارد.

یعنی وقوع این تفکر ممکن نیست؟
چنین چیزی محال است. معصومین (ع) مرجع دینی مردم بودند ولی در عین حال سعی می کردند افرادی را به عنوان متخصص تربیت و دائما جریان متخصص دین را تقویت می کردند. زیرا اولا همه جا نیاز به متخصص هست حتی در دوران حضور معصوم و ثانیا ائمه به روزگار غیبت توجه داشتند. چرا که در دوران غیبت بیش از دوران حضور نیاز به متخصصان دینی است و این همه ارجاعات که به علما، روایت و کسانی که متفقه در دین هستند در روایات شده است، همه به خاطر این مسئله است. اسلام منهای روحانیت اسلام نیست. اسلام، منهای روحانیت، باقی نمی ماند، مجموعه ای از هوی و هوس ها و خرافه هاست. دین بدون کارشناس نمی تواند به حیات واقعی خود ادامه دهد.

همانطور که مقام معظم رهبری در سخنان خود اشاره داشتند این دو تفکر جدید نیست و ریشه در گذشته دارند. بعد از طرح این دو موضوع اظهارنظرهای بسیاری از سوی شخصیت های سیاسی و مذهبی شد، ولی راجع به مصادیق این جریان کم تر صحبت شد. به عقیده شما مصداق جریانی که در مقطع فعلی دنبال این دو تفکر است چیست؟
آنچه که باید به آن توجه داشت این است که در واقع مباحث سیاسی از مباحث دینی تفکیک ناپذیر است؛ البته سیاست به معنای سیاست برگرفته از مفاهیم دینی و برخواسته از ارزش های متعالی و دین به معنای مکتب اهل بیت که تفسیر دقیق و نهایی اسلام است. مفاهیم سیاسی و دینی در این حوزه با هم ارتباط دارند. به تعبیر شهید مدرس سیاست ما عین دیانت ما است و دیانت ما عین سیاست ما است و این یک واقعیت غیرقابل انکار است.

نکته دوم این است که در فهم دین از جمله حوزه سیاسی باید به مراجع دینی و علمای دین مراجعه کرد؛ بحثی که مقام معظم رهبری در روز پنج شنبه برای چندمین بار بر آن تاکید کردند. چون در واقع آن ها متخصصان و کارشناسان امر دین هستند و نباید در این حوزه افرادی که تخصص ندارند اظهارنظر کنند. بنابراین حکومت اسلامی از ابتدای شکل گیری خود بر پایه اندیشه های حوزه و بر پایه روحانیت شکل گرفت؛ البته روحانیت نه به معنای یک صنف بلکه روحانیت به معنای مجموعه ای که عالم به دین و متخصص در امر دین هستند.

کسانی که تلاش دارند تا اسلام منهای روحانیت را دنبال کنند به دنبال این هستند تا مرجعیت روحانیت در امور دینی را از بین برده و به طبع اولی مرجعیت و روحانیت را در امور سیاسی از بین ببرند. یعنی در واقع نه مردم در امور سیاسی و نه در امور دینی به روحانیت مراجعه نکنند. اگر این مرجعیت از بین برود دیگران خود را به عنوان دین شناس و مرجع دینی مردم مطرح خواهند کرد.

این ها چه جریانی هستند. مصداق شان چیست؟
مجموعه هایی که اسلام منهای روحانیت را مطرح می کنند، مجموعه های متفاوت با انگیزه های متفاوت هستند. برخی مجموعه های غربی و به معنای خاص کلمه غرب زده به دنبال حذف روحانیت اند تا بتوانند مفاهیمی که قصد وارد کردنشان را دارند به راحتی وارد کنند و گاهی این امر شکل عوامی پیدا می کند و تبدیل به کاری می شود که احیانا ما در برخی مجالس مداحی می بینیم که در واقع مقام مرجعیت یا مقام دینی مورد سوال واقع می شود و رفتارهایی که یک مداح از خود نشان می دهد یا حرف هایی که می زند به عنوان مرجع و مفاهیم دینی مطرح می شود. این بخشی است که احیانا بین متدینین نیز اتفاق می افتد و به بهانه طرح اندیشه های دینی روحانیت و مرجعیت روحانیت را زیر سوال می برند.

بخش دیگر جریانات سیاسی داخل کشور هستند که منادی اندیشه های دینی و سکولار هستند. این ها با مرجعیت روحانیت در دین مخالف اند. چون روحانیت را مضر منافع گروهی و حزبی خود می بینند.

قبل انقلاب نیز جریانات خود نظام شاه و وابستگان این نظام از مجموعه هایی بودند که سعی در تضعیف نقش روحانیت داشتند. برخی از مجموعه های مخالف نظام شاه در دوره گذشته نیز با مرجعیت روحانیت مخالفت می کردند. مانند گروه هایی که بعدها به عنوان منافقین شناخته شدند و با مرجعیت روحانیت مخالف بودند. همچنین مجموعه هایی که بعد از انقلاب چنین گرایش هایی در آن ها دیده می شد؛ مانند برخی مجموعه های ملی مذهبی و در واقع اشخاصی که تحصیلات علوم دینی نداشته و متخصص علوم دینی نبودند ولی در مباحث دینی اظهارنظر کرده و احیانا در مهم ترین مسایل دینی کتاب می نوشتند. مانند نمونه هایی که در آثار مهندس بازرگان می بینیم؛ چه در حوزه طهارت که ایشان کتاب نوشتند و چه در حوزه ولایت فقیه که ایشان کتاب نوشته اند. نمونه هایی است از کار افراد غیرروحانی که در زمینه های مسایل روحانیت اظهارنظر کرده و عملا قصد دارند مرجعیت روحانیت در امور دینی را زیر سوال ببرند. این جریان همانطور که آقا فرمودند جریان گسترده ای است.

پس شما معتقدید که مجموعه این جریان ها باعث شد رهبری در این مقطع نسبت به اسلام منهای روحانیت هشدار دهند؟ به نظر می رسد برخی از جریان هایی که اشاره کرده اید هم اکنون منفعل شده اند.
بالاخره این هشدار عمومی است و شاید در شرایط فعلی حساسیت بیشتری نسبت به این مسئله پیدا شده است. چون مقام معظم رهبری در کنار این هشدار این نکته را مطرح کردند که برخی می خواهند بین روحانیت تمایز ایجاد کنند؛ بین روحانی دولتی و روحانی غیر دولتی تفکیک ایجاد کنند. ایشان همچنین اشاره کردند که اگر روحانی دولتی به خاطر خدا به صحنه کار دولتی آمده است عملش عبادی است و اگر به خاطر دنیا آمده است عملش غیرعبادی است و روحانی غیردولتی نیز اگر به خاطر خدا کنار کشیده کارش عبادی است و اگر به خاطر دنیا کنار کشیده است کارش غیرعبادی است. به عبارت دیگر اگر انگیزه پرداختن به مسایل سیاست و دولت الهی باشد کار عبادی است و اگر انگیزه الهی نباشد عبادی نیست.

البته ایشان تاکید کردند روحانیت نمی تواند بی طرف و خنثی باشد. زیرا اگر بی طرف و خنثی باشد عملا مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت. فرمودند آنان که دنبال بی طرفی روحانیت هستند دنبال از بین بردن نقش روحانیت و آثار روحانیت بین مردم هستند. با توجه به این وضعیت که بالاخره ایشان شرایطی را احساس می کنند که جایگاه روحانیت احتیاج به تقویت جدی دارد، به همین دلیل بر مسئله جایگاه روحانیت به صورت عمومی تاکید داشته و حتی اشاره داشتند که این وظیفه یعنی معرفی جایگاه روحانیت به مردم تنها اختصاص به روحانیت ندارد، بلکه بر عهده روشنفکران دینی و شخصیت های غیرحوزوی و غیر دینی نیز است که آن ها هم با توجه به جایگاه روحانیت به تبیین این جایگاه بپردازند. به عبارت دیگر آقا تلاش داشتند در این سخنان روی جایگاه روحانیت تاکید کنند چون احساس شان این بود که بالاخره جریانات معارض با انقلاب به شدت دنبال تضعیف روحانیت هستند.

البته همانطور که همه مطلع هستیم در حاشیه سفر آقا به قم جریانات ضد انقلاب در داخل و خارج برای القای این مفهوم که درگیری بسیار شدیدی وجود دارد و علما و بزرگان حوزه از نظام فاصله گرفتند فعال شدند که حضور آقا در قم و ارتباط شان با مراجع- البته دائما این ارتباط وجود داشته ولی نه به صورت آشکار و در یک سفر رسمی- بسیاری از این شبهات عملا پاسخ داده شد. هنگامی که تقریبا همه مراجع و علمای قم خدمت آقا رسیدند و دیدارهای متعددی وجود داشته است نشان دادند علی رغم اختلاف سلیقه هایی که ممکن است بین علما وجود داشته باشد که به تعبیر خود آقا در روز پنج شنبه این امر طبیعی است و همه حوزه در صیانت از نظام و ارزش های انقلاب اسلامی اتفاق نظر دارند.

پس از هشدارهای مقام معظم رهبری در خصوص اسلام منهای روحانیت برخی آن را انعکاس تلاش جریان های بعضا نزدیک به نظام و مرتبط با بی توجهی های صورت گرفته اخیر مسئولان در کشور به توصیه ها و نظرات مراجع و روحانیت دانستند. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟
بالاخره جریاناتی که مخالف نقش روحانیت هستند تاثیرشان در توده مردم متفاوت است. بسیاری از این ها مانند جریانات ضد انقلاب یا جریانات ملی مذهبی یا سکولار در توده مردم کمتر اثر دارند. اما بخشی از جریانی که زیر عنوان جبهه اصولگرایی و حامیان ولایت در صحنه هستند و عملا به روحانیت بی اعتنایی کرده و اظهار می کنند که برای دست یابی به آرای دینی نیازی به روحانیت نیست، تاثیرشان در مردم بیشتر است. شاید یکی از نکته هایی که آقا در این سفر بر این مسئله تاکید کردند همین بود؛ افرادی که چه در رفتارها و چه در گفتارهای خود نوعی بی اعتنایی به روحانیت را تلقین کرده و هدف شان این است که آرای روحانیت در فهم دین یا امور سیاست دینی معیار نیست. حضور این جریان خطرناک و نباید از این مسئله غفلت شود.

خب، وقتی کسانی به دیدگاه های مراجع عظام و حتی گاهی به فتاوای مراجع عظام توجه نمی کنند؛ مثلا ما می بینیم مسئول برجسته ای به سفر می رود و هنگامی که در سفر است نماز خود را کامل می خواند و وقتی از وی می پرسند که چرا نمازتان را در سفر تمام خوانده اید به جای اینکه استدلال کند که این رای فلان مجتهد است و من از وی تقلید می کنم در پاسخ به آن مصاحبه کننده می گوید شما به این مسایل کار نداشته باش، به چیزی عمل کن که درست است. این نوع تلقی که «به چیزی عمل کن که درست است و به این مسایل کار نداشته باش»، معنایش این است که ما به منبعی غیر از منبع شناخت متعارف دین که کتاب و سنت است و روش های متعارف که اجتهاد است و در بین روحانیت این امور شناخته شده است و آن ها متخصص آن هستند، منبع دیگری نیز داریم که ما می توانیم از طریق آن حقایق دینی را به دست بیاوریم که اگر این باب را باز کنید مردم دنبال خیالات و اوهام خود خواهند رفت و نام آن را دین خواهند گذاشت. متاسفانه علی رغم این همه روایت که از دنباله روی جریاناتی که مدعی مثلا امام زمان و ارتباط با این امام هستند نهی می کند ما می بینیم که این نوع تفکر زمینه را برای مدعیان دروغین این ارتباط فراهم می کند.

اگر ما می بینیم که طی سال های اخیر مدعیان دروغین ارتباط با امام زمان(عج) افزایش پیدا کرده است که آمار آن را مراکز نظامی، انتظامی و امنیتی کشور دارند و هرازچندگاهی منتشر می شود یکی از دلایل آن رشد این تفکر است که به جای پرداختن به شیوه های معقول و پذیرفته شده ای که در سنت مکتب اهل بیت(ع) بوده و مردم برای فهم دین شان به علما مراجعه می کردند و وظیفه شان را از طریق مراجعه به روحانیت به دست می آوردند به دنبال افرادی که مدعی ارتباط با امام زمان(عج) یا احیانا مدعی اند که خود امام زمان(عج) اند، دنبال این گونه افراد بروند و حرف های آنان را باور کنند. فضای ایجاد شده فضای خطرناکی است که می تواند بسیاری از خرافه ها را بین مردم توسعه دهد و حتی می تواند نسبت به اصل نظام و مبنای اصلی حکومت اسلامی که ولایت فقیه است خطرناک باشد.

ما معتقدیم ولایت امام زمان(عج) در دوران غیبت در ولی فقیه تجلی پیدا می کند ولی هنگامی که مستقیم به ولایت امام زمان(عج) تمسک می کنیم و همواره از او مایه می گذاریم عملا ولایت فقیه را کمرنگ می کنیم و حتی در عمل با این جایگاه مخالفت می کنیم که طی سال های اخیر شاهد این امر نیز بودیم. در مواردی مقام معظم رهبری منع شدید داشتند ولی شاهد بودیم که به این منع ها توجه نشد و مکرر تکرار شد تا نهایتا تاثیر جزیی پیدا کرد. بنابراین این جریان به دنبال تضعیف جایگاه ولایت فقیه نیز هست.

این جریان چه ویژگی هایی دارد و دنبال چه اهدافی هستند؟
بنده نمی توانم در خصوص اهداف واقعی اشخاصی که این کارها را می کنند اظهارنظر کنم ولی اینکه ثمره این گونه اقدامات چیست باید گفت که ثمره آن گسترش باب خرافه، مفاهیم باطل در دین، تضعیف جایگاه رهبری و ولایت فقیه است. اینکه واقعا انگیزه آن ها این است یا خیر نمی دانم ولی ثمره کارشان تنها این مسایل هست.

نظام اسلامی بر پایه یکسری از معیارهای دینی مبتنی است. وقتی این معیارها را زیر سوال می بریم، وقتی مرجعیتی که مبنای شناخت دین و مفاهیم سیاسی دینی است را زیر سوال می بریم عملا مبانی و ارکان نظام را تضعیف می کنیم؛ حال چه قصد این کار را داشته باشیم و چه قصد ما این نباشد. در عمل این جریان و این گونه اقدامات قطع نظر از افراد به دنبال تضعیف جایگاه رهبری هستند. چون خود رهبر به عنوان یک فقیه، مرجع و کسی که دین شناس است مسئولیت رهبری را بر عهده گرفته است. اگر مرجعیت روحانیت در مسایل دینی و سیاسی زیر سوال برود صلاحیت های رهبری زیر سوال رفته و عملا این معنا القا می شود که حکومت می تواند به دست افراد غیرفقیه و افرادی که فاقد این شرایط هستند اداره شود و این تضعیف جایگاه ولایت فقیه و به معنای دیگر انکار ولایت فقیه است.

آیا مقبولیت این جریان در جامعه اسلامی ایران ادامه خواهد یافت یا اینکه بعد از روشدن دست این جریان جامعه آن را پس خواهد زد؟
جامعه اسلامی ایران در طول بیش از سی سال که از انقلاب می گذرد دائم نشان داده است که در خط رهبری و روحانیت حرکت می کنند. هر چند ممکن است انتقاداتی به برخی از رفتارها، سیاست ها و تصمیمات داشته باشند اما نسبت به اصول نظام پایبند و استوار است. یکی از این اصول غیرقابل تشکیک اصل ولایت فقیه است. یکی از این اصول مرجعیت روحانیت در مسایل دینی و سیاست دینی است.

اگر امروز برخی از جریانات به نام حمایت از رهبری مطرح هستند و در پرتو حمایت های رهبری قدرتی در اختیارشان است، حمایت مردم از آن ها به خاطر این است که احساس می کنند نظر رهبری حمایت از آن ها است. اگر روزی خدایی ناکرده این جریان از رهبری فاصله گرفته و مردم احساس کنند این ها در مسیر و خط رهبری و روحانیت نیستند، قطعا پشت خواهند کرد. حمایتی که امروز از این جریان می شود وابسته به حمایتی است که رهبری از این جریان می کند و اگر رهبری از این جریان حمایت می کند از باب این است که برای رهبری محرز نیست که این ها به دنبال حذف ولایت فقیه یا معیارهای اسلامی هستند و معقتد است این جریان دنبال تقویت ولایت فقیه و معیارهای اسلامی است.

اگر واقعا در عمل این رفتارها ادامه پیدا کند؛ چه عمدا و چه خطئا و ادامه این رفتار ها مقام معظم رهبری یا مجموعه مردم را به این نقطه برساند که این جریان به دنبال مفاهیم دیگری بوده و با ولایت فقیه، حکومت اسلامی، ارزش های دینی و مرجعیت روحانیت در مسایل دینی مخالفت دارند قطعا مورد حمایت مردم نخواهند ماند و جایگاه شان از بین خواهد رفت.

مردم ما بارها در آزمون های مختلف این نکته را ثابت کردند تا زمانی از شخص، گروه و یا جریانی حمایت می کنند که احساس کنند آن شخص، گروه یا جریان در مسیر انقلاب و ارزش ها و آرمان های انقلاب گام می گذارد. هر جا کسی از ارزش ها و آرمان های انقلاب فاصله گرفت مردم نیز دست از حمایت او برداشتند و به تعبیری هیچ گاه با هیچ فرد، گروه و جریانی عهد اخوت نبسته اند. پیمان مردم ما با ارزش ها و مفاهیم الهی بوده و هست و انشاء الله خواهد بود.

مقام معظم رهبری بر زنده بودن حوزه های علمیه و حضور روحانیت در صحنه تاکید کردند. فکر می کنید با توجه به نفوذ این جریان میان مردم و تلاش های آنها برای ساختن جایگاه مردمی، روحانیت چه وظیفه ای دارد؟
روحانیت همواره در صحنه های سیاسی کشور حضور داشتند ولی جریانات مخالف سعی کردند روحانیت را به انزوا بکشانند. یکی از تلاش های آن ها این بود تا گوشه نشینی روحانیت را به عنوان یک ارزش مطرح کنند تا برخی روحانیون فریب آن ها را خورده و گوشه نشین شوند و آن ها میدان را به دست بگیرند. تذکرات مقام معظم رهبری در این راستا بود؛ مبادا عده ای فریب این جور مفاهیم را بخورند و فکر کنند گوشه نشینی و عزلت گرفتن یک ارزش است.

البته روحانیت انقلابی به ویژه حوزه علمیه قم که یک حوزه زنده، فعال و پویا بوده، همواره نشان داده است که نسبت به مسایل سیاسی، اجتماعی و مسایل روز دنیا و داخل حساس است و نسبت به آن ها عکس المعل نشان می دهد. تاکید آقا بر این بود که این مسیر ادامه و تقویت پیدا کرده و روحانیت حاضر در صحنه به عنوان یک ارزش در حوزه مورد تکریم واقع شوند تا جریان حضور روحانیت در صحنه های عمل اجتماعی به عنوان یک جریان مستمر بتواند به حیات خود ادامه و شکوفاتر از گذشته شود.

در خصوص مقابله با این جریان که قصدش تضعیف جایگاه روحانیت است حوزه های علمیه و روحانیت چه وظیفه ای دارند؟
باید توجه داشت که روحانیت شیعه به صورت عمومی و روحانیت ایران به صورت خاص و حوزه علمیه قم به صورت اخص همواره در مسایل سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ حضور فعال و موثر داشتند. امروز نیز همین حضور فعال و موثر را دارند و این طور نیست که نسبت به مسایل سیاسی اجتماعی بی اعتنا عبور کنند و اگر روزی احساس کنند که وظیفه آن ها است تا در میدان حضور پیدا کنند قطعا همگی حضور پیدا می کنند.

اگر برخی بزرگان در برخی مسایل خیلی حضور فعالی از خود نشان نمی دهند احساس شان این است که مسایل تحت رهبری مقام معظم رهبری صورت می گیرد و نیازی به اقدام مستقیم آن ها نیست و در این مسایل خود رهبری آنچه را که لازم است را انجام می دهد و اگر روزی احساس کنند که باید مستقیما وارد شوند و رهبری از آن ها چنین چیزی را بخواهد، قطعا همه آن ها در این صحنه حاضر خواهند بود.

بین تفکر اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای سیاست چه ارتباطی وجود دارد. جریانی که اشاره کردید دنبال اسلام منهای روحانیت است آیا در حقیقت به دنبال اسلام منهای سیاست است؟
سیاست یکی از عناصر کلیدی در مفاهیم دینی است. تعبیر روایت « وَ ما نُودِیَ بِشَی ءٍ مِثلَ ما نُودِیَ بِالولایَةِ » تاکید بر این مسئله است که اگر تمام عناصر دین را در نظر بگیرید و در کنارش سیاست که در واقع تطبیق و تجلی تمام این عناصر در واقعیت عینی است، ولایت مهم تر است. آن تعبیری که فقهای گذشته ما، بیش از هزار سال پیش در کتاب «کافی» ابوالصلاح حلبی می بینیم که می گوید «تنفیذ الاحکام» یعنی تحقق بخشیدن احکام مهم ترین مسئله است، یعنی همان سیاست اسلامی که جدا کردن آن از اسلام یعنی ناقص کردن اسلام، یعنی «نومن به بعض و نکفر به بعض» که قرآن اشاره می کند معنایش انکار اسلام است.

از آن طرف ما اسلام شناس نیاز داریم. روحانی یعنی اسلام شناس. روحانی نه به معنای یک صنف و حزب بلکه به عنوان یک مجموعه متخصص در امر دین که با روش استفاده از منابع دینی آشنا هستند. بنابراین روحانیت نمی تواند از اسلام جدا شود چون دین نیاز به کارشناس دارد. سیاست نمی تواند از اسلام جدا شود چون سیاست بخش غیرقابل انکار دین است. کسانی که امروز به دنبال اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای سیاست هستند در واقع دنبال از بین بردن اسلام هستند. دنبال ناقص کردن اسلام هستند، دنبال این هستند که مفهومی به نام اسلام بسازند تا عده ای به آن لخوش باشند ولی هیچ حقیقتی از اسلام نباشد. یعنی همان تعبیری که امام علی(ع) در نهج البلاغه به عنوان پوستین وارونه دارد. یعنی آنچه حق به نظر برسد ولی باطل است.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین