مصطفی داننده طی یادداشتی در عصرایران نوشت: این روزها بیشتر از آرژانتین و فرانسه دو فینالیست جام جهانی قطر، از مراکش حرف زده میشود. اولین تیم آفریقایی که توانست به نیم نهایی جامجهانی راه پیدا کند و حالا قرار است در دیدار ردهبندی به مصاف کرواسی برود.
در ضمن مراکش بعد از ترکیه دومین کشور مسلمانی است که به این جایگاه میرسد. قطر اولین میزبان مسلمان جامجهانی بود و شگفتی جام به هم به یک کشور مسلمان رسید.
بازیکنان مراکش یا همان مغرب، بعد از پیروزی و البته باخت به فرانسه، سجده شکر به جا میآوردند و شادی خود را با فلسطینیها تقسیم میکردند. اتفاقی که در ایران بازتاب زیادی داشت. حتی برخی میترسیدند که دولت رئیسی این رفتار بازیکنان مراکشی را در دسته دستاوردهای خود معرفی کند.
سوالی که با دیدن این تصاویر به ذهن مخاطب ایرانی متبادر میشود این است که چرا هیچ وقت بازکنان فوتبال یا هر ورزش دیگری از ایران، با پرچم فلسطین شادی نمیکند؟ مگر نه اینکه جمهوری اسلامی، مهمترین حامی فلسطین در جهان است؟ در کشتی یا ورزشهای رزمی شاهد سجده ایرانیها هستیم، اما در ورزشهای تیمی چرا کمتر شاهد این اتفاق هستیم؟ مگر نه اینکه ما هم در دسته کشورهای مسلمان تعریف میشویم؟ تازه ما ادعای اسلاممان گوش فلک را هم کر میکند.
چرا بسیاری از خانمهای ایرانی در خارج از مرزهای ایران مثل همین قطر، کشف حجاب میکنند، اما خانمهای دیگر کشورهای مسلمان اگر در کشورشان هم حجاب به سر میکنند، در فرنگ هم حجاب از سر بر نمیدارند؟ آیا جنس حجاب آنها با ما فرق میکند؟
پاسخ همه این سوالها را شاید بتوان در یک جمله معروف پیدا کرد و آنهم این است که «نمیشود مردم را به زور به بهشت فرستاد».
اجازه داده نشد که مردم خودشان پای اعتقاداتشان بایستند و همیشه یک سری بودند که میگفتند این کار را بکن و این کار را نکن. اینگونه برو و اینگونه نرو. در تمام مدارس به دختران گفتند که از موهایتان آویزان میشود و همان دخترها امروز بدون توجه به آن حرفها زندگی میکنند.
کافی است در یک ماه رمضان به کشوری مسلمان سفر کنید تا تفاوت را با ایران مشاهده کنید. متاسفانه میزان مسلمان بودن در ایران به ظاهر بستگی دارد، هرچه پرمحاسنتر و یخه بستهتر، اسلام پررنگتر، اما شما مثلا در همین کشور مراکش میبینید که جوانانی که اگر در ایران بودند، برچسب شیطانگرایی به آنها زده میشد، روزهای میگیرند که بیا و ببین.
روزی از یک دختر مسلمان اندونزیایی در مورد دلیل حجاب داشتنش پرسیدم. پاسخ سادهای داد؛ حجاب اعتقاد ماست. از او پرسیدم دیدن شبکههای ماهوارهای یا رفتن به پاساژهای مختلف و دیدن لباسهای زیبای زنانه و دخترانه، باعث نمیشود به این فکر کنی که حجاب از سرت بر داری و مثل آنها باشی؟
گفت: نه، هیچ وقت یک شبکه ماهوارهای نمیتواند اعتقاد من را زیر سوال ببرد. همانطور که هیچکس نمیتواند من را از اندونزی جدا کند. اسلام به همان اندازه برای من عزیز است که اندونزی عزیز است. سبک زندگی ما اینگونه است و هیچکس نمیتواند آن را تغییر دهد مگر اینکه خودمان بخواهیم آن را عوض کنیم.
حالا مسئولان کشور باید از خود بپرسند، کجا را اشتباه رفتند که مجبور شدند برای حجاب دخترها، گشت ارشاد بگذارند و حالا هم که همین گشت ارشاد تبدیل به بحرانی شده است که هنوز آتش آن خاموش نشده است.
باید به دنبال این باشیم که چرا ریاکاری آنقدر در کشور پررنگ شده است که برخی برای رسیدن به موفقیت، والضالین نماز را چنان میکشند که همه متوجه نماز خواندن او شوند.
اگر یکی از بازیکنهای ما بعد از پیروزی در برابر ولز، پرچم فلسطین را به دست میگرفت، چه اتفاقی میافتاد؟ اجازه بدهید من برایتان بگویم. بسیاری میگویند، ریا کار را ببین! این خوب پیشرفت میکند.
کاش امکان این وجود داشت در خلوت به این تفاوتها فکر کرد و به دنبال تغییر آن بود. البته برخی از مسئولان و امامان جمعه همچنان همان روشهای قبلی را میروند.