bato-adv
مارگارت آتوود

چرا من دیستوپیایی می‌نویسم؟

چرا من دیستوپیایی می‌نویسم؟
از «اوریکس و کریک» چاپ شده در ۲۰۰۳ میلادی تا «سرگذشت ندیمه» چاپ شده در سال ۱۹۸۵ میلادی، رمان‌های برنده جوایز نوشته شده توسط «مارگارت آتوود» آینده‌ای تاریک را ترسیم می‌کنند. پرسش این است: برای ایجاد آینده و تصویری خوش بینانه‌تر چه چیزی لازم است؟
تاریخ انتشار: ۱۶:۵۶ - ۰۶ آبان ۱۴۰۱

مارگارت آتوودفرارو- مارگارت آتوود داستان‌نویس و منتقد ادبی سرشناس کانادایی است. او جوایز ادبیات پرنسس آستوریاس و آرتور سی. کلارک را دریافت کرده است. او پنج بار برای جایزه بوکر نامزد شده که از این میان یک بار برنده آن بوده است نام او در سال ۲۰۰۱ میلادی در زمره ستاره‌داران پیاده راه مشاهیر کانادا قرار گرفت. کتاب‌های «سرگذشت ندیمه»، «آدمکش کور» (برنده جایزه بوکر سال ۲۰۰۰ میلادی) و «اوریکس و کریک» از آثار شناخته شده او هستند.

به گزارش فرارو به نقل از نیواستیتسمن، در سال ۲۰۰۱ میلادی نگارش رمان «اوریکس و کریک» را آغاز کردم. من با برخی از زیست‌شناسانی همراه بودم که بر روی پرندگان مطالعه می‌کردند و درباره انقراض احتمالی چندین گونه پرنده در آینده می‌گفتند؛ از جمله پرنده‌ای به نام «یلوه حنایی» و هم چنین در مورد انقراض گونه‌ها به طور کلی بحث می‌کردند. در نهایت، درباره گونه خود یعنی انسان نیز حرف زدیم. چقدر تا منقرض شدن وقت داریم؟ آیا انقراض ما به خودی خود تحمیل می‌شود؟ چقدر محکوم به فنا بودیم؟

زیست‌شناسان دست کم از دهه ۱۹۵۰ میلادی چنین مکالماتی داشته‌اند. پدرم حشره‌شناس جنگل بود و به حماقت‌های جمعی ما انسان‌ها و هم چنین چشم اندازهای جمعی‌مان علاقه زیادی داشت. سر میز شام زمانی که من نوجوان بودم نوعی تاریکی حاکم بود. بله، اوضاع بدتر خواهد شد. بله، اگر خودمان را با بمب اتمی منفجر نمی‌کردیم، احتمالا تا حد مرگ خود را آلوده می‌کردیم. اما نه، مردم نمی‌خواستند با واقعیات روبرو شوند. آنان هرگز این کار را نمی‌کنند تا زمانی که واقعیات اجتناب ناپذیر باشند. تایتانیک غرق ناشدنی بود تا این که ناگهان غرق شد.

این حکایت روزگاری پیش از کاهش جمعیت ماهیان، پیش از افزایش قابل توجه سطح دریا و پیش از آغاز ردیابی گرمایش جهانی جدی بود. این مربوط به زمانی بود که ما هنوز فرصت زیادی برای جلوگیری از بدترین اثرات انتشار کربن داشتیم. اکنون تنها فرصت اندکی داریم، زیرا فرصت‌های دیگر را از دست داده‌ایم. آیا این فرصت را نیز از دست خواهیم داد؟

داستان «اوریکس و کریک» این است که ما در حال حاضر توانایی مهندسی زیستی ویروسی را داریم که قادر است بشریت را خیلی سریع از بین ببرد. ممکن است فردی وسوسه شود که این کار را انجام دهد تا کل زیست سیاره زمین و تمام حیات درون آن را از نابودی به دست گونه ما نجات دهد. آن چه را که «کریک» دانشمند در رمان انجام می‌دهد به عنوان نوعی تریاژ (فرایند اولویت بندی بیماران برای بهره مندی از درمان است که براساس شدت وخامت حال بیمار انجام می‌شود) در نظر بگیرید: اگر بشریت برود، بقیه زندگی باقی می‌ماند اما اگر این گونه نشود زندگی‌ای هم باقی نخواهد ماند.

به احتمال زیاد اگر کاری برای جلوگیری از بحران آب و هوا و انقراض گونه‌های موازی انجام نشود یک کریک در میان ما ظاهر می‌شود که مأموریت دارد سیاره‌مان را از بدبختی نجات دهد. در «اوریکس و کریک» ما باید با یک ارتقا جایگزین شویم: انسان‌هایی فاقد نقص‌های کشنده و امیالی که مار ا به مخمصه وخیم کنونی سوق داده‌اند. انسان‌های جدید نیازی به پوشاک ندارند بنابراین، هیچ صنعت پارچه آلاینده‌ای ندارند. آنان گیاهخواران علف خوار هستند. بنابراین، کشاورزی برای‌شان کاربردی ندارد. آنان فاقد خشونت، خود درمانگر و فاقد حسادت هستند.

با این وجود، «اوریکس و کریک» ماهیتی داستانی دارد. در زندگی واقعی تولید چنین گونه‌ای باورکردنی نیست یا دست کم در کوتاه مدت امکان‌پذیر نخواهد بود. بله، ما در حال حاضر در حال ویرایش ژن هستیم اما نه در مقیاسی که توسط طرح طراحی یک گونه در اوریکس و کریک پیش بینی شده است. اگر بحران آب و هوا بدون کنترل ادامه یابد پیش از آن که بتوانیم یک استراتژی جانشینی را اجرا کنیم ناپدید خواهیم شد زیرا اقیانوس‌ها از بین می‌روند و بخش عمده‌ای از اکسیژن تامین شده برای ما همراه با اقیانوس‌ها از بین خواهد رفت.

کریک باور نداشت که ما اراده یا تمایلی برای معکوس کردن شیوه‌های مرگبار زندگی خود داشته باشیم. ما انسان‌های امروزی تنها برای زنده نگهداشتن سیاره زمین باید حذف شویم. اگر بتوانم ضروری‌ترین ماموریت امروز بشریت را در چند واژه خلاصه کنم می‌توانم بگویم: «ثابت کنید که کریک اشتباه می‌کند».

با این وجود، چگونه می‌توانیم ثابت کنیم کریک اشتباه می‌کند؟ این پرسشی پیچیده است و من مطمئن نیستم که چگونه می‌توانم به آن پاسخ دهم. اگر انتشار گاز دی‌اکسید کربن جهانی را معکوس کنیم و گرمایش جهانی را متوقف کنیم و این یک «اگر» بزرگ است در آن زمان دست کم کار را آغاز کرده ایم. با این وجود، بخش‌های دیگری از مخمصه وجود دارد: آلودگی شیمیایی سمی تقریبا همه چیز، تخریب مداوم اکوسیستم ها، هرج و مرج اجتماعی که در زمان وقوع قحطی، آتش‌سوزی، سیل و خشکسالی ایجاد می‌شود و دولت‌ها دیگر نمی‌توانند با آن کنار بیایند همگی مشکلاتی منکوب کننده به نظر می‌رسند. یک نکته مسلم است: اگر مردم امید خود را از دست بدهند در واقع هیچ امیدی وجود ندارد.

در تلاشی کوچک برای آغازی همراه با امید، در یک آزمایش فکری شرکت کردم. این آزمایش که «اتوپیا (آرمانشهر) عملی» نامیده شد در یک پلتفرم یادگیری تعاملی آنلاین به نام «دیسکو» انجام شده است. گمان می‌کنم این پروژه پاسخی به پرسشی بود که اغلب از من پرسیده شده است: چرا تنها درباره دیستوپیا (ویران شهر) نوشته‌اید و هرگز درباره اتوپیا (آرمانشهر یا مدینه فاضله) نوشته‌ای ندارید؟

پاسخ من پیش‌تر چیزی شبیه به این بود. در اواسط تا اواخر قرن نوزدهم «اتوپیا» سایه‌ای سنگین بر روی سیاره زمین داشت. در ادبیات حضور اتوپیا به چشم می‌خورد. برای مثال، در «اخبار از ناکجا آباد» نوشته «ویلیام موریس» که در آن افراد زیبا هنرها و صنایع دستی زیادی را در محیط‌های طبیعی دوست داشتنی خلق می‌کردند یا در «عصر بلورین» اثر «ویلیام هنری هادسون» که فقر و جمعیت بیش از حد را با حذف رابطه جنسی حل می‌کرد و یا در «نگاه به عقب» نوشته «ادوارد بلامی» که کارت‌های اعتباری را پیش بینی کرد و جزو پرفروش‌ترین‌ها بود. سپس چشم اندازهایی از آینده مملو از تجهیزات و فناوری‌های جدید وجود داشت: سفر هوایی، زیر دریایی‌ها، وسایل نقلیه حمل و نقل سریع از انواع مختلف. بسیاری از چیزهای متحول‌کننده پیش‌تر اختراع شده بودند مانند قطارهای بخار، چرخ خیاطی و دوربین و تجهیزات عکسبرداری.

انتقاد از سرمایه‌داری در این اتوپیاها چه ادبی و چه واقعی امری معمول بود: مطمئناً این سیستم درنده، با چرخه‌های رونق و رکود و استثمار شدید کارگری‌اش باید با چیزی برابرتر، با توزیع ثروت و تقسیم کار جایگزین می‌شد. اتوپیاها به طور کلی به مشکلاتی پرداخته‌اند که دوران خود را آزار می‌داد: در قرن نوزدهم، فقر و ازدحام بیش از حد، بیماری‌های گسترده، آلودگی صنعتی و شهری، وضعیت کارگران و «مسئله زنان» به‌عنوان مشکلات آن دوران تلقی می‌شد. هر اتوپیایی که من با آن برخورد کرده‌ام راه حل‌هایی برای هر کدام از مشکلات ارائه کرده است.

با این وجود، پس از آن قرن بیستم آمد. اتوپیاهای ادبی ناپدید شدند. چرا این گونه شد؟ احتمالا بدین خاطر که آن قرن شاهد کابوس‌های متعددی بود که به عنوان دیدگاه‌های اجتماعی اتوپیایی آغاز شد. اتحاد جماهیر شوروی از طریق رویاهای بلشویک‌های قدیمی به وجود آمد اما سپس به دیکتاتوری استالین تبدیل شد که بلشویک‌های قدیمی را همراه با میلیون‌ها نفر دیگر از بین برد. رایش سوم هیتلر از طریق وعده ایجاد شغل برای همه یعنی همه آلمانی‌های «واقعی» با نتایجی که می‌دانیم قدرت مطلق را به دست آورد.

نمونه‌های دیگر نیز بسیار زیاد هستند که نمی‌توان آن را فهرست کرد اما یک نتیجه احتمالی این است که اتوپیاهای ادبی غیر قابل قبول شدند در حالی که دیستوپیاهای ادبی مانند «۱۹۸۴» جورج اورول تا حد زیادی الهام گرفته از نمونه‌های واقعی بودند. آیا این بدان معناست که ما باید تلاش برای بهبود اوضاع را متوقف کنیم؟ به هیچ وجه. اگر از تلاش برای بهتر شدن دست برداریم نتیجه بدتر خواهد شد و به هر حال در نهایت دچار دیستوپیا خواهیم شد اما این بدان معنی است که ما باید از مشکلات آگاه باشیم.

بار دیگر به پرسش اصلی‌ای باز می‌گردم که از من پرسیده می‌شد: چرا یک اتوپیا نمی‌نویسم؟ به من می‌گفتند اتوپیایی بنویس و کمی ما را امیدوار کن!

اتوپیاهای ادبی به عنوان داستان، چالش برانگیز هستند زیرا این تمایل در آن نوع از ادبیات وجود دارد که همانند برنامه‌های درسی یا گزارش‌های دولتی خوانده شوند. همه چیز عالی است پس تضاد کجاست؟ من تمایلی به تلاش نداشتم. پس چرا یک طرح درس واقعی را امتحان نکنید؟ ایده‌های عملی که ممکن است در واقع به مشکلات مبرم زمان ما بپردازد همان گونه که اتوپیاهای ادبی در گذشته تلاش کرده بودند این کار را انجام دهند.

سپس یک پلتفرم یادگیری تعاملی تازه به نام «دیسکو» عرضه شد. افراد حاضر در پلتفرم پرسیدند آیا من با آنان کاری انجام می‌دهم؟ من گفتم: «بله، اتوپیاهای عملی». به طور خلاصه، آیا ما می‌توانیم جامعه‌ای ایجاد کنیم که کربن بیشتری نسبت به تولید خود جذب کند و در عین حال جامعه‌ای عادلانه‌تر و برابرتر ایجاد کنیم: چه چیزی بخوریم؟ چه کسی یا چه چیزی غذای ما را تولید می‌کند؟ کجا زندگی کنیم؟ در خانه‌های ساخته شده از چه چیزی؟ مواد باید جدید باشند. چه چیزی بپوشیم؟ لباس‌مان از چه چیزی ساخته شده باشد؟ زیرا صنعت پوشاک یک آلاینده بزرگ کربن است؟ درباره منبع انرژی چطور؟ و سفر و حمل و نقل چگونه خواهد بود؟

علاوه بر این موارد ما باید در نظر بگیریم که مردم چگونه بر خود حکومت کنند و چگونه ثروت‌شان را به اشتراک بگذارند. آیا سیستم مالیاتی وجود خواهد داشت؟ آیا نهادهای خیریه وجود خواهد داشت؟ چه ساختارهای سیاسی‌ای خواهیم داشت؟ در مورد مراقبت‌های بهداشتی ما چطور؟ در مورد برابری جنسیتی چطور؟ درباره توزیع ثروت و منابع وضعیت چگونه خواهد بود؟ در صورت وجود، چه نوع هنر و سرگرمی‌ای خواهیم داشت؟ آیا هنوز از کاغذ کتاب چاپ خواهیم کرد و از چه نوع کاغذی؟ صنعت محصولات زیبایی بیهوده است: آیا ما لوسیون دست‌مان را خود درست خواهیم کرد؟ آیا اینترنت خواهد بود و اگر چنین است چه میزان انرژی مصرف می‌کند؟ آیا نیروی پلیس از هر نوعی وجود خواهد داشت؟ سیستم قضایی؟ یک ارتش؟ و در مورد مدیریت پسماند چطور؟ وضعیت تشییع جنازه چطور خواهد بود؟ سوزاندن مردگان دی اکسید کربن تولید می‌کند و چه جایگزین‌هایی برای خروج دود وجود خواهد داشت؟

با طرح این پرسش‌ها متوجه شدیم که هیچ ایده‌ای درباره آن نداشتیم. دعوت از میهمانان ویژه با آگاهی عمیق از این مسائل به ما نشان داد که بسیاری از آنان از کاری که دیگران انجام می‌دهند بی‌اطلاع هستند. بنابراین، افزایش آگاهی، به اشتراک گذاشتن اکتشافات و تجسم راه‌های پیوستن به نیروها بخشی از پروژه ما شد. بحران آب و هوا چند بعدی است. هر راه حلی برای آن نیز باید چند بعدی باشد و این راه حل‌ها برای موثر بودن باید توسط بخش بزرگی از جامعه اتخاذ شود.

ما به عنوان یک گونه در حال نزدیک شدن به یک وضعیت تهدید کننده زندگی هستیم. ما دانش زیادی داریم: ما می‌دانیم مشکلات چیست و می‌دانیم کم و بیش برای حل آن‌ها چه باید کرد. تجهیزات مناسب چیزی است که ما در حال حاضر در سطح گسترده‌ای در اختیار داریم و هر هفته در حال اختراع بیش‌تری هستیم: مواد جدید، تکنیک‌های جدید، ماشین آلات و فرآیندهای جدید. در سطح خانوارها و حتی شهرها ما دانشی را لازم داریم تا شیوه زندگی خود را دوباره ابداع کنیم.

با این وجود، آن چه در حال حاضر کم داریم اراده است. آیا ما در برابر چالش‌ها هستیم؟ آیا می‌توانیم با وظایف پیش رو روبرو شویم؟ یا ترجیح می‌دهیم بی‌هدف حرکت کنیم. فکر می‌کنیم کسی یا چیزی برای نجات ما از آسمان فرود می‌آید؟ اراده و امید به هم مرتبط هستند: هیچ کدام بدون دیگری فایده‌ای ندارند. برای آن که امید موثر باشد باید بر اساس آن عمل کرد اما بدون هیچ امیدی اراده مبارزه از دست می‌رود.

با این وجود، حتی اگر دانش، تجهیزات و اراده داشته باشیم باز هم به شانس نیاز داریم. با این وجود، شانس فارغ از هوای خوب چیست. یک ضرب المثل قدیمی می‌گوید: «ما خودمان شانس‌مان را می‌سازیم». پس بیایید کمی شانس داشته باشیم.

ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۸/۰۷
فرارولطفا این مطلب رازودبرنداریدکمی طولانی است ونیازبه وقت داردکه کامل خوانده شودباتشکر
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین