جوادیه، خزانه، نازیآباد، یاخچیآباد، علیآباد، باغآذری... همه این محلهها یکجا در کنار یکدیگر روی نقشه جغرافیایی تهران به نام منطقه ۱۶ شناخته میشوند؛ اما این بدان معنا نیست که همهشان از خصوصیات یکسان شهری برخوردارند، بلکه هریک بافت شهری و ویژگیهای معماری و اجتماعی خاص خودشان را دارند.
به گزارش همشهری، به همین دلیل وقتی از شما میپرسند که ساکن کجایید، پیش از آنکه نامی از منطقهتان ببرید، اسم محلهای را که در آن زندگی میکنید، به زبان میآورید.
با این همه، این تکه از پازل تهران نیز مثل مناطق دیگر آن خالی از معضلات شهرسازی نیست؛ چنانکه معماری برخی محلههای این حوالی هم از همان بیهویتی رنج میبرد که در دیگر محلههای تهران مشهود است؛ موضوعی که در سالهای اخیر نگرانی مسئولان و کارشناسان امور را برانگیخته و قدمهایی نیز برای رفع این معضلات و نگرانیها برداشتهاند.
در یکی _ دو سال اخیر مدیریت شهری عزم خود را جزم کرده تا به این وضعیت سروسامان دهد. گرچه نباید انتظار داشت که نابسامانیهای موجود در معماری شهر تهران به همین زودیها فیصله یابد.
در این گزارش نگاهی گذرا خواهیم داشت به وضعیت معماری در نواحی ششگانه منطقه۱۶ تهران، با تأکید بر محلههایی که در هریک از این نواحی به نوعی مرکزیت دارند.
ناحیه یک: سالها قبل که صحبتهایی مبنی بر تخریب کلی جوادیه و ساخت محلهای جدید به همین نام در محدوده پادگان قلعهمرغی(بوستان ولایت) به میان آمد؛ طرحی که خیلی زود از دستور کار مدیران شهرداری تهران خارج شد؛ چرا که به اعتقاد آنها جوادیه به دلیل حفظ بافت سنتی و بومی خود واجد ارزشهایی بود که به همین راحتیها نمیشد به روی آنها چشم پوشید و برای حل معضل فرسودگی این محله حکم به تخریب آن داد.
همین به خودی خود گویای حرفهای زیادی در باره جوادیه است. بهعنوان مثال، میتوان به بازارچه این محله اشاره کرد که از سالها پیش مرکز خرید اصلی شهروندان آن به حساب میآید.
مسجدجامع فردانش هم بهعنوان یک مرکز مذهبیدر دل همین بازارچه واقع شده است. این بازارچه همچنین ۲ حمام عمومی را در خود جای داده که در سالهای دور برای خودشان برو و بیایی داشتند.
بازارچه جوادیه که از خیابان ۲۰متری آغاز میشود، در امتداد خود از خیابانهای ۱۰متری اول و نهر فیروزآبادی میگذرد و در انتها به خیابان دشتآزادگان شمالی و سرپل جوادیه میرسد؛ جایی که با قهوهخانههایی شهرت دارد که زمانی عصرها پاتوق مردانی بودند که خسته از سر کار برمیگشتند و ساعتی را دور یک میز مینشستند تا با هممحلهایهایشان اختلاط کنند.
همه اینها در کنار یکدیگر به بازارچه جوادیه ویژگی منحصربهفردی بخشیده و باعث شده تا این محدوده صرفاً بهعنوان یک راسته تجاری شناخته نشود؛ بلکه علاوه بر آن از ظرفیتهای اجتماعی کمنظیری برخوردار باشد. این اما همه ماجرا نیست. نخست اینکه طی دو دهه اخیر با سربرآوردن مجتمعهای تجاری کوچک در بازارچه، کمکم این محدوده دارد آن ویژگیهای سنتی خود را از دست میدهد.
بعد هم این فقط یک روی سکه معماری شهری در جوادیه است. روی دیگر آن را باید در کوچههای تنگ و باریک و خانههای فرسوده این محله دید؛ کوچهها و خانههایی که گرچه ساختوسازهای سالهای اخیر ظاهر آنها را تغییر داده، اما بیشتر به بیهویتی معماری آنها دامن زده است.
ناحیه ۲: نازیآباد را باید عروس محلههای جنوب شهر نامید؛ محلهای که در برهوت معماری در تهران کاملاً بر اساس اصول شهرسازی ساخته شده و همچنان پس از گذشت نزدیک به ۶۰ سال از تولد آن همچنان هویت خود را حفظ کرده است؛ هویتی که خود حاصل امتزاج سنت و مدرنیته است؛ چنانکه از یک سو ارزشهای اصیل ایرانی ـ اسلامی در آن به چشم میآید و از سویی دیگر، همین ارزشها در چارچوبی امروزی متجلی شدهاند.
ساختار شهری این محله بر پایه میدانهای کوچکی بنا شده که در گوشه و کنار آن پراکنده شدهاند. این میدانهای کوچک محلی که در بطن کوچهها واقع شدهاند، از گذشته محل گردهم آمدن اهالی بودهاند؛ نکتهای که باعث شده همسایگی و هممحله بودن معنای خود را در گذر زمان از دست ندهد و کماکان بهعنوان زیربنای روابط اجتماعی در این محله محسوب شود. از سویی دیگر، فضای سبز متراکمی که در این میدانها وجود دارد، شادابی و نشاط خاصی را به نازیآباد بخشیده است.
میدان بازار دوم نازیآباد که یکی از بزرگترین میدانهای تهران به حساب میآید، این شادابی و نشاط را به بهترین شکل ممکن به نمایش میگذارد. این میدان صرفاً کارکرد ترافیکی ندارد و تنها محلی برای دور زدن خودروها نیست، بلکه همزمان مکانی است برای گردهم آمدن اهالی محله.
در واقع، قلب محله نازیآباد در این میدان میتپد؛ میدانی که یکسوی آن مراکز مذهبی مثل حسینیه حجت(عج) و مسجد حضرت رسول(ص) و سوی دیگرش مراکز آموزشی همچون مدرسه تمدن قرار دارد؛ جایی که یک طرفش به مرکز خریدی مثل راسته بازار دوم و طرف دیگرش به پیادهراهی همچون خیابان بوعلی میرسد.
علاوه بر اینها، باید به کوچههای نازیآباد هم اشاره کرد؛ کوچههایی که قدم زدن در آنها گذشتههای خیلی دور را در یاد هر رهگذری زنده میکند، با آن باغچههای کوچک و بزرگی که در گوشه و کنارشان حال و هوایی دیگر به آنها بخشیده و شاخههایی که از روی دیوار حیاط خانههای ویلایی به بیرون سرک کشیدهاند.
ناحیه ۳: محله خزانه را بیشتر با فلکههای شهید بخارایی و عباسی میشناسند. وجود این فلکهها در هر محلهای کافی است تا به هندسه شهری آن نظم و انضباظی اصولی ببخشد، اما به گونهای شگفتانگیز، آنچه در خزانه اتفاق میافتد، چیزی جز این است.
آشفتگی و چندگانگی مشهود در فضای شهری این محله به گونهای است که کاری از دست این فلکهها برنمیآید و وجودشان را صرفاً به کارکرد ترافیکیشان تقلیل میدهد. جالب اینکه حتی آن کارکردهای ترافیکی هم که فلکه در سیستم معابر شهری دارد، در خزانه قلب میشود؛ چنانکه بهعنوان مثال خیابان خزانه بخارایی جنوبی که از چهارراه روغننباتی آغاز میشود، در فلکه اول بخارایی تغییر جهت میدهد؛ طوری که خودروها در ادامه خیابان در مسیر عکس حرکت میکنند.
همین خیابان، همزمان که مسیر تردد روزانه شهروندان محسوب میشود، مرکز خرید محله هم هست و قدم به قدم آن را مغازههایی گرفتهاند که شهروندان مایحتاج خود را از لبنیات گرفته تا کیف و کفش از آنها خریداری میکنند.
اینکه مرکز خرید شهروندان و محل تردد روزانهشان از یکدیگر تفکیک نمیشوند، نکته کوچکی نیست که بتوان به همین راحتی آن را ندیده گرفت. ناگفته پیداست چنین وضعیتی به مرور زمان چه تأثیر مخربیروی روان شهروندان میگذارد.
این نابسامانی در کوچههای خزانه به شکلی دیگر خودش را نشان میدهد؛ کوچههایی که نمای فرسوده خانهها فرصتی برای تنفس آنها باقی نمیگذارد. گاه نیز خود چندان تنگ و باریکند که مجال تنفس را از رهگذران میگیرند.
برای نمونه باید به پسکوچهای در کوچه شهید پروران در خیابان شهید پرستویی اشاره کرد؛ پسکوچهای تنگ، طولانی که آنقدر در عمق کوچه جلو میرود و به این طرف و آن طرف میپیچد تا به انتهای کوچه مجاور برسد. عرض برخی از این پسکوچهها به اندازهای است که ۲ نفر به سختی میتوانند شانه به شانه یکدیگر از آن عبور کنند. خانههایی هم که در آن واقع شدهاند، به همین نسبت کممساحت و فرسودهاند.
ناحیه ۴: در روزگاری که خانهها یکییکی کوبیده و به آپارتمان چندطبقه تبدیل میشوند، در محلهای مثل یاخچیآباد هنوز هم میشود خانههایی یک و دوطبقه دید؛ آن هم نه یکی دو تا، که گوشه و کنار این محله پر است از این خانهها. قضاوت در اینباره که وجود این تعداد خانه یک طبقه در یک محله به خودی خودش حسن به حساب میآید یا قبح، راه به جایی نمیبرد؛ چراکه آنچه بیش از این نکته اهمیت دارد، علت آن است؛ اینکه بیشتر این خانهها جزء موقوفه مرحوم مفرحاند و به دلایل مشکلات حقوقی که بر سر راه ساکنان آنها وجود دارد، عملاً امکان کوبیدن و ساختن آنها به همین سادگیها مقدور نیست.
جالب آنکه این خانهها در کوچههایی واقع شدهاند که اغلب عریض و دلبازند؛ طوری که کمتر پیش میآید اهالی یک کوچه برای تردد با خودروهایشان دچار مشکل بشوند. از این کوچهها که بیرون میآیید و وارد خیابانهای یاخچیآباد میشوید، با چهره دیگری از این محله مواجه میشوید.
حاشیه بیشتر خیابانهای یاخچیآباد را فروشگاههای لوازم جانبیو تعمیرگاههای خودرو به خود اختصاص دادهاند. مشکلاتی که فعالیت این واحد صنفی برای رفتوآمد عابران پیاده و رانندگان هممحلهای به وجود میآورند، گرچه غیرقابل چشمپوشی است، اما چندان داخل بحث کنونی نمیگنجد.
آنچه در این بحث واجد اهمیت است، تحمیل آن فضاهای صنفی به محدودهای کاملاً مسکونی است؛ به گونهای که نمای ظاهری این محدوده مخدوش شده و به هیچوجه آن طراوات و شادابی را که از یک محدوده مسکونی انتظار میرود، بازنمیتاباند.
کسانی که از محلههای دیگر به یاخچیآباد میآیند، بیشتر احساس میکنند به بورس فروشگاههای لوازم جانبی و تعمیرگاههای خودرو قدم شدهاند تا یک محله. طرفه آنکه توقفگاه اتوبوسهای شرکت واحد هم در گوشهای دیگر از این محله مزید بر علت میشود تا از این حوالی بیشتر بوی دود و بنزین و گازوئیل به مشام برسد تا عطر زندگی.
ناحیه ۵: اگر معماری شهری نازیآباد حاصل تلفیق سنت و مدرنیته باشد، آنچه طی یک دهه اخیر در علیآباد جنوبیاتفاق افتاده، نتیجه شکست سنت در برابر مدرنیته است. امواج ساختوساز چنان کوچه و پسکوچههای این محله را درنوردیده که به هر گوشهاش که پا میگذارید، یک مجتمع مسکونی چند طبقه میبینید.
ساختوسازها البته توانستهاند بافت فرسوده این محله را دگرگون کنند و نمایی تازه و کمابیش مدرن به آن ببخشند، اما فقط نمای ظاهری این ساختمانهاست که شیک و تر و تمیز به نظر میرسد و حقیقتی که در پس آنها نهفته، از این جذابیت تهی است. ماجرا از این قرار است که معماری این مجتمعهای مسکونی هیچ نسبتی نه با هویت اصیل ایرانی ـ اسلامی و نه با الگوهای بیگانه دارد. انگار این مجتمعها ساخته شدهاند تا فقط چند خانواده را برای خوردن و خوابیدن در خود جای دهند و یک یا چند انبوهساز را به نان و نوایی برسانند.
از اینها گذشته، این ساختوسازها در حالی بافت شهری علیآباد جنوبی را از اینرو به آن میکنند که زیرساختهای شهری در این محله متناسب با این تغییر و تحولات ایجاد نشدهاند. به عبارتی دیگر، جمعیت این محله طی سالهای اخیر به واسطه ساخت مجتمعهای مسکونی متعدد رشد قابل توجهی را تجربه کرده و به اینترتیب، به حجم نیازهای موجود در آن افزوده شده، بدون آنکه تدابیر لازم برای پاسخگویی به این تقاضاها اندیشیده شود.
اینها مشکلاتی است که به مرور زمان در محله علیآباد جنوبی بروز مییابد و طبیعتاً اگر برطرف نشود، شکل بحرانی به خود میگیرد. البته شهرداری منطقه۱۶ طی این مدت کوشیده تا به بخشی از این نیازها پاسخ دهد، اما مسئله این است که پاسخگویی به بخشی از این نیازها اساساً خارج از حوزه اختیارات شهرداری است و نمیتوان بیش از اینها از شهرداری انتظار داشت. بهعنوان مثال، نمیتوان از شهرداری درخواست کرد که برای شهروندانی که تازه ساکن مجتمعهای مسکونی میشوند، نانوایی و مدرسه بسازد.
ناحیه ۶: اینگونه نیست که هرچه رنگ و بوی گذشته را به یاد آدم بیاورد، شایسته ستایش باشد. گاهی آنچه از گذشته به ارث میرسد، چیزی جز خسران به بار نمیآورد. محله باغآذری مصداق خوبی برای اثبات درستی این گزارههاست. اگر قرار باشد همه چیزهای قدیمی واجد ارزش نمادین باشد، آن وقت باید خانههای فرسوده، پلههای سنگی و کوچههای تنگ و باریک این محله را ستود و به نگرانیها درباره زمینلرزه احتمالی بیتوجه بود.
تازه فقط بحث زمینلرزه در میان نیست. واقعیت آن است که این خانههای فرسوده و کوچههای تنگ و باریک، از هرگونه بار زیباییشناسی تهی هستند و اگر زیباییای هم در آنها به چشم میآید، به در و دیوار و آن نمای ظاهری درهمشکستهشان ربطی ندارد، بلکه به مردمانی برمیگردد که در این خانهها و کوچهها زندگی میکنند و هنوز آیین همسایهداری و عشق به محلهای را که در آن سکونت دارند، از یاد نبردهاند.
در این میان، تسهیلاتی که مدیریت شهری طی ماههای اخیر برای نوسازی بافتهای فرسوده در اختیار شهروندان میگذارد، این امید را به وجود آورده که باغآذری هم پوست بیندازد و رنگ و رویی تازه بگیرد؛ روندی که گرچه ممکن است مدت زمانی به طول بینجامد، اما هرچه باشد، این محله را از آن روزمرگی ملالآوری که در معماری به شدت غیراستاندارد آن متبلور شده، نجات میدهد و پنجرههای امید را به روی مردمانی میگشاید که سالها هرچه در محلهشان به چشم میدیدند، بر آن گرد و غبار روزگار نشسته بود.
همه چیز از اینجا به بعد به خودشان بستگی دارد. مدیریت شهری این شرایط را برای آنها فراهم کرده که تا در عوض واگذاری خانههایشان صاحب آپارتمانهای نوساز شوند و در جایی زندگی کنند که استحقاق آن را دارند. آیا آنها از این فرصت استفاده خواهند کرد؟ باید دید که اهالی این محله چقدر به این موضوع اهمیت میدهند. آینده همهچی را مشخص خواهد کرد.