بعد از آن که از نامزدم طلاق گرفتم، از سوی خانواده ام نیز طرد شدم چرا که آنها انتظار نداشتند من بعد از دو ماه نامزدی، حقیقت تلخی را برای نامزدم فاش کنم و...
به گزارش خراسان، دختر ۱۹ ساله با بیان این که من جرمی مرتکب نشده ام و تنها حقیقت زندگی ام را بازگو کرده ام، درباره این واقعیت تلخ به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت:
در یک خانواده متعصب و سخت گیر به دنیا آمدم، اما سرنوشت من با خواهر دوقلویم تفاوت زیادی داشت. اگرچه من و سهیلا دوقلو بودیم، ولی او مشکلات مرا نداشت و در همان دوران دبیرستان ازدواج کرد و به خانه بخت رفت.
در این میان من شرایط متفاوتی داشتم. با آن که پدر و مادرم نام لیلا را بر من گذاشته بودند، اما من از همان دوران کودکی رفتار پسرانه داشتم و همواره با کودکان فامیل بازیهای پسرانه انجام میدادم.
سالها در مدرسه دخترانه تحصیل کردم، ولی نمیتوانستم مانند آنها رفتار کنم. وقتی بزرگتر شدم پزشکان تشخیص دادند که من «ترنس» (دوجنسی) هستم، اما پدر و مادرم به خاطر حفظ آبروی خودشان اهمیتی نمیدادند و این موضوع را به شدت پنهان میکردند تا این که بالاخره در ۱۷ سالگی یکی از بستگان پدرم به خواستگاری ام آمد.
تردیدی عجیب سراسر وجودم را فرا گرفته بود و نمیدانستم چه تصمیمی بگیرم. در دو راهی وحشتناکی گیر افتاده بودم که هر مسیر آن به جاده تباهی میرسید. بالاخره سکوت کردم و با اصرار پدرم با انوشیروان ازدواج کردم. مراسم عقدکنان برگزار شد، اما من احساس خوبی نداشتم.
خلاصه هنوز دو ماه بیشتر از برگزاری مراسم عقدکنان نگذشته بود که مهر طلاق بر سند ازدواجم خودنمایی کرد و من از انوشیروان جدا شدم چرا که در همان هفته اول دوران نامزدی، همسرم متوجه شد که من دوجنسی هستم.
از سوی دیگر من شخصیتی مردانه داشتم و نمیتوانستم برای او مانند یک زن رفتار کنم. این ماجرا موجب شد تا نامزدم در همان هفته اول دوران نامزدی ارتباطش را با خانواده ما قطع کند، ولی به خاطر نسبت فامیلی قصد نداشت آبروریزی به پا کند، این بود که بی سروصدا از انوشیروان جدا شدم، ولی این ماجرا باعث شد تا خانواده ام نیز مرا طرد کنند چرا که در همین روزها تصمیم گرفتم با مراجعه به پزشکان تغییر جنسیت بدهم و از این وضعیت رها شوم، اما این کار سادهای نبود.
خانواده ام نیز به شدت با این تغییر جنسیت مخالف بودند، به همین دلیل شبانه از شهرستان به مشهد آمدم و قصد داشتم در یکی از مراکز تجاری مشهد به شغل فروشندگی مشغول شوم، ولی در همین اثنا صاحب مغازه از من کارت شناسایی خواست و من هم به ناچار حقیقت ماجرا را فاش کردم، ولی هیچ گاه قصد سوء استفاده نداشتم و....
با دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) اقدامات مشاورهای و بررسیهای قانونی درباره ماجرای این دختر جوان در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.