نواصولگرایان نه فقط رسانه را برای تبلیغات یکسویه و بیمحتوا میخواهند، بلکه نهادهای دیگر، چون آموزش و پرورش و دانشگاه و حتی ورزش، دین و دولت را نیز نهادهای تبلیغاتی میبینند.
علت روی آوردن مردم به فضای مجازی برای کسب خبر و تحلیل و اطلاعات واقعی، همین عملکرد تبلیغاتزده صداوسیما و سایر رسانههای رسمی است که مردم را به سوی رسانههای مجازی سوق داده است والا چه نیازی است که به قول کیهان مردم زیادی سرشان توی گوشی و اینترنت باشد؟
به گزارش اعتماد، خب هنگامی که رسانهها و روزنامههای رسمی خالی از واقعیت و پر از جعلیات و دروغ هستند، مردم کار دیگری نمیتوانند انجام دهند.
به قول یکی از کارشناسان رسانه، نواصولگرایان در تخریب و تبلیغات منفی علیه روحانی خود را موفق دیدند، گمان میکنند اکنون هم در دفاع از دولت موجود و تایید آن میتوانند به همان سیاق و روش موفق باشند، غافل از اینکه آن زمان قایق آنان در مسیر تند آب رودخانه حرکت میکرد و حتی نیازی به پارو زدن نداشتند در حالی که اکنون باید در مسیر مخالف با جریان تند آب پارو بزنند. هر چه بیشتر پارو بزنند بیشتر خسته و ناتوانتر میشوند.
نواصولگرایان کی متوجه خواهند شد که تبلیغات بدون محتوا پوچ است. شما برای بنز میتوانید تبلیغ موثر کنید، ولی برای پراید و ژیان هیچ تبلیغی به کمک شما نخواهد آمد.
تبلیغاتچیهای شما به مرور از شخصیت انسانی تهی و به رباتهای تبلیغاتی و توییتزن تبدیل میشوند که فاقد حرمت یک انسان صاحب کرامت میشوند.
نواصولگرایان نه فقط رسانه را برای تبلیغات یکسویه و بیمحتوا میخواهند، بلکه نهادهای دیگر، چون آموزش و پرورش و دانشگاه و حتی ورزش، دین و دولت را نیز نهادهای تبلیغاتی میبینند.
گویی که همه آنها باید در خدمت قدرت و حکومت باشند. برای کارکردهای اصلی این نهادها اعتباری قایل نیستند، در نتیجه این نهادها را نیز تخریب میکنند بدون آنکه نفعی برای خودشان به دست آورند. چاقو هر چه هم تیز باشد برای بریدن فلز و آهن مفید نیست و استفاده از آن موجب خراب شدنش میشود و فقط به درد بریدن گوشت و میوه میخورد.
تبلیغاتزدگی را در دستورهای شفاهی یکی از مدیران صداوسیما که نوار آن منتشر شده به خوبی میتوان دید. اینکه به امید واهی برای جلب نظر مردم، چگونه رسانه را قربانی نهادهای دیگر میکنند. رسانههای تبلیغاتی یا بوقواره بیش از هر چیز دشمن رسانههایی هستند که کارکرد بوق ندارند، زیرا وجود رسانه واقعی را به منزله شاهدی بر بیاعتباری خود میدانند.
خطر ذهنیت تبلیغاتزده مسوولان در ایران بیش از هر چیز دیگر برای خودشان زیان دارد. آن داستان ملانصرالدین را نباید فراموش کرد که رفت در صف نانوایی دید خیلی شلوغ است و نوبت به او نمیرسد، لذا شایع کرد که کوچه بالایی آش نذری میدهند، مردم به هوای آش نذری صف را ترک کردند، ملا، چون تبلیغاتزده بود فکر کرد نکند واقعا هم آش نذری میدهند که مردم رفتند، در نتیجه خودش هم دنبال مردم روانه شد.
حالا فرض کنید که ملا چنین خبر جعلی را بگوید و کسی هم نرود، ولی خودش باور کند و برای گرفتن آش نذری صف را ترک کند. وضعیت مدیریت تبلیغاتزده بیشتر به حالت دوم شبیه است. تردید نباید کرد که تبلیغاتزدگی بدتر از جنزدگی است.