bato-adv
کد خبر: ۵۲۶۹۱۷
افشای راز یک جنایت بعد از ۱۷ سال؛

برادرم را کشتم و با همسرش ازدواج کردم!

برادرم را کشتم و با همسرش ازدواج کردم!
اما در یک روز پاییزی (مهر سال ۸۳) به خاطر مسائل مادی با هم مشاجره کردیم و من هم با چوب او را زدم، وقتی روی زمین افتاد با دستانم گلویش را فشردم تا خفه شد.
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۷ - ۱۹ دی ۱۴۰۰

خودرو‌های پلیس آژیرکشان به سمت خیابان محصل شمالی در حرکت بودند. هیاهوی عجیبی درون بی سیم‌ها به گوش می‌رسید.

به گزارش خراسان، بنابه دستور قاضی ویژه قتل عمد مشهد، گروه تخصصی امداد و نجات از ایستگاه ۸ آتش نشانی هم عازم خیابان مذکور شدند.

قاتل، اما خیلی خونسرد به صندلی عقب سمند تکیه داده بود. زن جوان، اما نگرانی در چهره اش موج می‌زد و حالا بعد از گذشت ۱۷ سال از قتل شوهرش، تصمیم گرفته بود راز این جنایت هولناک را فاش کند.

می‌گفت: فرزند طلاق بودم و هیچ گاه در زندگی رنگ خوشبختی را ندیدم! بعد از آن که در دفن جسد با برادر شوهرم همکاری کردم، ماجرا به گونه دیگری رقم خورد و ...

ماموران آگاهی چند ساعت قبل و در پی اعترافات مرضیه، همسرش را نیز در منطقه خواجه ربیع دستگیر کرده بودند و حالا قرار بود مکان دفن جسد شکافته شود.

ابتدا همدست قاتل به درون منزلی راه یافت که سال‌ها در کنار همسرش زندگی کرده بود. او گوشه‌ای از اتاق را نشان داد که به عنوان پذیرایی استفاده می‌شد چرا که این منزل نقلی فقط دارای یک آشپزخانه و پذیرایی کوچک بود.

بعد از آن وقتی قاتل هم به آن نقطه اشاره کرد، عملیات گروه امداد با تجهیزات فنی برای حفر کف پذیرایی آغاز شد.

نیرو‌های آتش‌نشانی با دستگاه‌های سنگین حفاری سنگ فرش‌های سیمانی و سرامیک‌ها را شکافتند و بعد از آن هم با بیل و کلنگ و پتک، ضربات محکم را فرود می‌آوردند، اما خبری از بقایای جسد نبود.

لوله فاضلابی که از کف اتاق عبور کرده بود شبهه عجیبی را به وجود آورد چرا که مشخص بود لوله پلاستیکی فاضلاب عمر چندانی ندارد.

تحقیقات به صورت تلفنی از فردی که مالک منزل بود، ادامه یافت، اما او گفت: من کف اتاق را فقط سیمان و سرامیک کرده ام!

بدین ترتیب بررسی‌های کارآگاهان به مالکان قبلی رسید تا این که یکی از آن‌ها به تغییر و تحول بیشتر در منزل مسکونی اشاره کرد و گفت: من حدود ۳۰ سانتی متر کف اتاق را با نخاله‌های ساختمانی بالا آوردم و در منزل را هم جابه جا کردم.

دوباره «محمد» (قاتل) به درون اتاق هدایت شد. او می‌گفت: گودالی را که حفر کردم حدود ۵۰ سانتی متر از دیوار فاصله داشت، اما من لوله فاضلاب را هنگام حفرگودال ندیدم!

در همین حال همدست او که حالا همسرش بود، این معما را پیچیده‌تر کرد. او گفت: وقتی «محمد» کف اتاق را حفر می‌کرد کلنگ او به لوله فاضلاب خورد و لوله شکست.

آب از لوله سرازیر شده بود که به ناچار آن را ترمیم کرد و بعد جسد را زیر لوله فاضلاب قرار داد، اما در هیچ کجای لوله نقطه ترمیمی وجود نداشت و حفاری‌ها هم به نتیجه نمی‌رسید.

گروه دیگری از نیرو‌های آتش نشان به خیابان محصل شمالی آمدند. قرار شد کمی بالاتر از محل مورد اشاره قاتل و به عمق حدود ۲ متر حفر شود چراکه مالک قبلی منزل حدود نیم متر کف اتاق را بالا آورده بود.

حفاری‌ها ادامه یافت تا این که ناگهان آستین پیراهن قرمز رنگ مقتول از زیر خروار‌ها خاک نمایان شد. بالاخره بقایای جسد از دل خاک بیرون زد و جمجمه مقتول درون پوشش پلاستیکی قرار گرفت، اما هنوز هم قاتل با خونسردی کنار در منزل ایستاده بود و به صحنه کشف بقایای جسد برادرش می‌نگریست.

به آرامی در کنار او قرار گرفتم و پرسیدم: "پشیمان نیستی؟ " مکثی کرد و انگار که کلمه عجیبی را می‌شنود، گفت: پشیمان؟ چرا باید پشیمان باشم؟ او در یک حادثه ناگهانی کشته شد. تقصیر خودش بود، نباید با من درگیر می‌شد حالا من چرا باید پشیمان باشم؟

اما زن جوان آهی کشید و گفت: خیالم راحت شد، در این ۱۷ سال خیلی زجر کشیدم. هربار که نام " محسن" (مقتول) بر زبان فرزندانم جاری می‌شد، وحشت سراسر وجودم را فرا می‌گرفت.

من یک دختر و یک پسر از همسر سابقم (مقتول) داشتم و آن‌ها الان که بزرگ شده اند همواره به دنبال یافتن پدر گم شده خود بودند.

در پی کشف بقایای جسد، قاتل ۳۹ ساله در محل وقوع جنایت به قاضی" گفت: "محسن" برادر بزرگ ترم بود که خیلی مادرم را اذیت می‌کرد. او مرا هم به این خانه آورد که در کنارش باشم و از او پشتیبانی کنم چرا که فردی شرور و چاقوکش بود.

همه اهالی او را می‌شناختند. من هم در این خانه به خیاطی مشغول شدم و چوبی را زیر میز خیاطی گذاشته بودم تا اگر دزدی به خانه آمد، او را با چوب بزنم.

اما در یک روز پاییزی (مهر سال ۸۳) به خاطر مسائل مادی با هم مشاجره کردیم و من هم با چوب او را زدم، وقتی روی زمین افتاد با دستانم گلویش را فشردم تا خفه شد.

پس از آن هم گودالی در خانه اش حفر کردم و پیکر او را درون چاله انداختم. دو روز بعد هم کف اتاق را با سیمان پوشاندم و با زن برادرم ازدواج کردم که حالا نیز یک فرزند دارم.

bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۲۸ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۹
شکر خدا داریم بر می گردیم به 1400 سال قبل
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین