دکتر حسین مسعودنیا*؛ اندک تأمل در فضای سیاسی و اجتماعی جامعه ایران بیانگر این نکته کلیدی است و آن اینک با گذشت زمان و طرح مسائل جدید که بیشتر ناشی از پیامدهای فرهنگ جهانی است، نیروهای اجتماعی و سیاسی وفادار به نظام و قانون اساسی بر سر تعریف، کاربست و نوع برخورد با بسیاری از مفاهیم فرهنگ جهانی اتفاق نظر ندارد. اگرچه حتی در سطوح پایینتر در خصوص برخی مسائل دیگر مانند اقتصاد، تعریف از هویت ایرانی و حتی منافع ملی نیز بین کارگزاران نظام اختلاف نظر و تمایز سلیقه وجود دارد.
در چنین وضعیتی انتظار اولیه این است که نیروهای اجتماعی و سیاسی بر اساس خواست سیاسی مشترک به یکدیگر نزدیک شده و در قالب نهاد و سازمانهای سیاسی به ویژه احزاب فعالیت کننده؛ به موضوعی که اگر چه در فضای سیاسی جامعه ایران به ظاهر وجود دارد و وزارت کشور مدعی ثبت بیش از ۲۵۰ حزب سیاسی در ایران است، اما آنها بیشتر به سازمانهای سنتی ایران، چون دوره و محفل شبیه هستند تا به احزاب سیاسی.
فقدان احزاب سیاسی در ایران سبب نگردیده تا نیروهای اجتماعی و سیاسی از ایجاد ساختاری برای ایفای نقش در ساختارهای سیاسی جمهوری اسلامی ایران چشم پوشی کنند. این سازمانها جناحهای سیاسی هستند که افراد حول شخصیتهای سیاسی و یا براساس نیازهای مشترک سیاسی مقطعی به یکدیگر نزدیک و جناح سیاسی تشکیل میدهند.
به این ترتیب جناحهای سیاسی در ایران مرکب از نیروهای سیاسی و اجتماعی با پایگاه کاملاً متفاوت اقتصادی و اجتماعی بوده که صرفاً یا به دلیل شیخوخیت یکی از رجال سیاسی و یا به دلیل نیازهای مقطعی مشترک شکل گرفته و کارکرد حزبی دارند؛ بنابراین در یک جمع بندی میتوان جناحهای سیاسی در ایران را ائتلافی از نیروهای سیاسی دانست که فاقد سازمان حزبی بوده، اما کارکرد حزبی داشته و به دلیل فقدان ساختار سازمانی حاضر به پاسخگویی به عملکرد نمایندگان خود در عرصه تصمیم گیری سیاسی و سیاستگداری نیستند.
با وجود چنین ضعفهایی همیشه در سه دهه اخیر، به ویژه پس از پایان دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی، داوطلبین ریاست جمهوری در رقابت انتخاباتی با افتخار خود را نماینده یک جناح معرفی و آن جناح نیز تمام عیار از آن نامزد برای ریاست جمهوری حمایت میکرد.البته تا قبل از دوران ریاست جمهوری آقای روحانی دو جناح اصلی حاضر در صحنه سیاسی کشور یکی اصولگرایان و دیگر اصلاح طلبان بودند.
انتخابات ریاست جمهوری دهم سبب گردید تا گفتمان جدیدی موسوم به اعتدال در جامعه مطرح و این گفتمان نیز به تدریج به یک جناح سیاسی در صحنه سیاسی ایرانی معرفی گردید؛ لذا انتظارات افکار عمومی و به ویزه طبقه متوسط جدید ودانشگاهیان این بود که لیدرهای این سه جریان و یا جبهه به هنگام ثبت نام با شهامت و اقتدار به پشتوانه فکری و سیاسی خود اعتماد و افتخار کرده و خود را نماینده جریان سیاسی هواخواه خود معرفی کنند.
موضوعی که متأسفانه اتفاق نیفتاد و از هر سه شخصیت وابسته به جناح یعنی آقای رئیسی به عنوان نامزد اصلی جناح اصولگرا، آقای لاریجانی به عنوان نماینده جبهه اعتدال و تعقلگرا و آقای جهانگیری به عنوان نماینده جبهه اصلاحات تنها فرد آخر یعنی آقای جهانگیری پایگاه اصلی سیاسی خود را به وضوح به هنگام اعلام کاندیدا توری خود اعلام، اما دو نامزد دیگر یعنی آقایان رئیسی و لاریجانی هیچکدام حاضر به اعلان پایگاه سیاسی خود نگردیدند و این موضوع شاید برای نخستین بار در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی ایران باشد.
اگر چه از آقای لاریجانی، با توجه به شخصیت و منش سیاسی وی، شاید چنین انتظاری میرفت، اما در خصوص آقای رئیسی به عنوان فصلالخطاب جبهه اصولگرایی و کسی که اصولگرایان از او به عنوان محور اصلی جریان سیاسی خود که توانایی وحدت آنها حول خود را دارد، جالب، اما سوال برانگیز بود و شاید دلایل و پرسشهای زیر پاسخ این سوال را بدهد:
۱-تأمل در رابطه فرد با یک حزب و یا جناح سیاسی از منظر عقلانی و تفکر سیستمی بیانگر این مهم است که بر اساس اصول حزبی و در ایران جناحی اگر شرایط به گونهای پیش رفت که فرد قربانی حزب و جناح شود یا جناح فدای فرد پاسخ بسیار واضح است و آن اینکه فرد خود را فدای حزب و جناح کند چرا که بر اساس تفکر سیستمی باید فرد در خدمت سیستم باشد نه سیستم در خدمت فرد این مهم بخصوص در مورد جناب آقای رئیسی اهمیت خاصی دارد چرا که نامبرده فی نفسه انسانی معتقد و ارزشی بوده و تأکید بر تقدم ارزشها بر سیاست دارد.
به عبارت صریحتر آقای رئیسی از جمله سیاستمدارانی نیست که جهت کرسی خود را بر اساس قدرت روز تعیین کند لذا به این نتیجه رسیدم که شاید جناب آقای رئیسی هم مانند بسیاری از نخبگان سیاسی و دانشگاهی از رفتار تند و توأم با قیل و قال برخی از اصولگرایان به ویژه نمایندگان مجلس کنونی، ناراضی است و ترجیح داده که به افکار عمومی اطمینان دهد که حساب او را از آن عده جدا کنند. شاید با توجه به همین تحلیل توئیت نامبرده در خصوص سیاست خارجی مبنی بر تعادل با تمامی کشورهای جهان قابل فهم است.
۲- مگر اصولگرایان مدعی نیستند که به احتمال زیاد پیروز انتخاباتند و دولت حاضر دولتی ناکارآمد در عرصه داخلی و خارجی است و مردم از جریان نفوذ خسته و خواهان بازگشت به آرمانها و ارزشهای اولیه انقلاب هستند و آقای رئیسی تمام این خصال را در خود دارد و میتواند به عنوان ابزار پرگماتیک این افکار ظاهر شود پس براساس چنین پیشینهای آقای رئیسی باید به اصولگرا بودن خود افتخار و خود را پیروز بداند نه آنکه پایگاه خود را کتمان کند.
۳- مگر نه جز این است که اصولگرایان و نیروهای ارزشی معتقدند که عملکرد آقای رئیسی در قوة قضائیه سبب گسترش پایگاه اجتماعی او شده و با توجه به رأی شانزده میلیونی او در دوره قبل این بار پایگاه اجتماعی او گسترش یافته و پیروزی یک اصولگرا، که محور اصلی برنامه او مبارزه با فساد است، قطعی است پس بهتر نبود آقای رئیسی با تمامی صراحت بیان میداشت که نماینده اصلی اصولگرایان است؟
۴- حال این سئوال نیز مطرح میگردد که چرا اصولگرایان در مقابل ادعای آقای رئیسی سکوت کردند مگر آقای حداد عادل بارها اعلام نکردند که نقطة قوت ما زمانی است که با یک کاندیدا و آن هم آقای رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند؟
نگارنده براین باورم و هر کس کمترین اطلاع از ماهیت نیروها و جناحهای سیاسی در ایران دارد خوب میداند که آقای رئیسی کاندیدای اصلی اصولگرایان است و هیچ کنشگر سیاسی او را به عنوان مستقل بشمار نمیآورد، امّا در پاسخ به سئوال اصلی که چرا آقای رئیسی اعلام کاندیداتوری مستقل کرد نگارنده بر این باورم که جریانهای سیاسی و از جمله اصولگرایان به خوبی میدانند که میزان تمایل به مشارکت سیاسی در این دوره نسبت به دورههای قبل کاهش خواهد داشت.
انفعال سیاسی حاکم بر فضای انتخاباتی جامعه ایران دلایل مختلفی دارد که مهمترین آنها عبارتند:
۱- عدم رقابتی بودن انتخابات مجلس فعلی
۲- شیوع بیماری کرونا و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی آن بویژه در حوزه رفتار اجتماعی به عبارت دیگر چگونه میتوان به جامعهای که گفتمان غالب در آن ماندن در خانه است به یکباره برای انتخابات گفت که مردم گفتمان ماندن در خانه را فراموش و به صحنه اجتماع بیایند.
۳- وخامت اوضاع اقتصادی بر اثر تحریمها و پیامدهای اقتصادی کرونا
۴- سیاست حذفی نخبگان سیاسی حاکم در قبال یکدیگر براساس رفتار حذفی
۵- حاکم شدن فضای سیاست زدگی در جامعه و دور شدن جامعه از عقلانیت
۶- کم رنگ شدن سرمایه اجتماعی و مهمتر از آن کاهش سطح اعتماد سیاسی بدلیل بزرگ نمایی و سیاه نمایی از دو بعد فساد ودروغ
۷- باور بسیاری از نخبگان و نیروهای اجتماعی و سیاسی به این مهم که در حد شکلگیری شرایط کنونی فقط دولتمردان مقصر نیستند بلکه راهکار سابوتاژ کردن و چوب لای چرخ گذاشتن جناح رقیب دولت هم همان اندازه نقش داشته است
۸- رواج فضای تهمت، افتراء وگسترش بی اخلاقی سیاسی در سطح جامعه با توجه به چنین شرایطی به نظر میرسد بر خلاف تصور اولیه هر یک از جناحها، بویژه اصولگرایان، و متفکرین در جناحهای سیاسی میدانند که تا اندازه زیادی مردم از وضع موجود ناراضی هستند.
به نظر میرسد حاکم بودن چنین فضایی سبب شده است تا اصولگراترین نامزد اصولگرایان نیز بر استقلال خود از جناحهای سیاسی اصرار داشته و راهکار رسیدن به پاستور را نه تنها آقای رئیسی بلکه بیشتر کاندیداها زیر سئوال بردن برخی از عملکردهای حاکمیت بدانند.
*دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان