فرمانده سابق کل سپاه گفت: به معاونتهای سپاه گفته بودم فرض کنید حاجقاسم فرمانده کل سپاه است و شما خودتان را معاون حاجقاسم بدانید و هر کمکی که میخواهید به من کنید به حاجقاسم کنید.
سردار سرلشکر محمدعلی جعفری فرمانده سابق کل سپاه و فرمانده فعلی قرارگاه فرهنگی اجتماعی حضرت بقیةالله (عج) در گفتگو با فارس از سردار سلیمانی گفت که در ادامه میخوانیم:
بعنوان نخستین سوال، بفرمایید که چگونه و در چه زمانی خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی را شنیدید و واکنشتان چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم- من هم تبریک میگویم و هم تسلیت به رهبر معظم انقلاب و امت قهرمان و شهید پرورمان که این شهادت را که برای خود حاج قاسم آرزو بود و سالها به دنبال چنین حادثهای بود که به دست شقیترین فرد و دشمنترین دشمنان اسلام به شهادت برسد و به آرزویش رسید و البته خیلی دیر هم شده بود. چون من خودم شاهد هستم که بجز دوران دفاع مقدس که همه دنبال شهادت بودند، بعد از جنگ از همان سالهای دهه هفتاد شهید سلیمانی به دنبال شهادت بود و هیچ لحظهای جهاد در راه خدا را برای امنیت چه در داخل کشور و چه خارج از کشور و در جبهه مقاومت رها نکرد و به طور مستمر مشغول جهاد بود.
او برای شهادت لحظه شماری میکرد و وقتی به آرزوی دیرینهاش رسید باعث سرور و خوشحالی خودش بود، اما غم بزرگی به دل ما و همرزمان و علاقهمندان و مردم گذاشت. به خانواده محترم ایشان به خصوص همسرشان که تحمل سختیهای فراوانی در زندگی داشتند تا بتوانند فرزندان را به بهترین نحو ممکن تربیت کنند هم تسلیت میگویم.
صبح همان روز جمعه قبل از نماز صبح بود که این خبر را تلفنی به من اطلاع دادند و در لحظات ابتدایی من باور نمیکردم چنین اتفاقی افتاده باشد، اما بعد از اینکه پرس و جویی کردم و به اطمینان رسیدم و البته کمی هم تأمل کردم دیدم که میتواند این حادثه به دست آمریکای جنایتکار رخ داده باشد.
این حادثه بزرگ میتوانست زودتر از این اتفاق بیفتد، اما اینکه در این مقطع زمانی اتفاق افتاد، نشان میدهد که ایشان وظیفه و نقش خودش را به اتمام رسانده و کار به جایی رسیده که با شهادتش دیگر جبهه مقاومت و امنیت منطقه لطمهای نمیبیند. یعنی وقتی کارهای ایشان و اثرات آن مرور میشود و ریلگذاری و زیرساختهایی که در منطقه ایجاد کرد میبینیم، در مییابیم که مقاومت در منطقه ادامه مییابد، همچنان که شاهد بودیم در یک سال اخیر هیچگونه خدشهای به آن مسیر و راه مقاومت وارد نشد.
فرمودید مسائل حفاظتی را با ایشان مرور میکردید، پیش آمده بود که به ایشان از باب نگرانی احتمالی تان توصیهای کنید؟
بله- از سالها قبل که دشمن برای ترور ایشان در داخل و خارج کشور برنامهریزی کرده بود، برای آن چارهاندیشی شده بود و جلسات زیادی برای حفاظت ایشان در محل کار، محل زندگی و مسیرهای رفت و آمدشان برگزار شد. البته در جبهههای مقاومت و صحنههای نبردی که در عراق و سوریه و لبنان وجود داشت، آنجا به صورت طبیعی نمیشد که مسائل امنیتی و حفاظتی دقیق رعایت شود؛ به خصوص کسی که دنبال شهادت است توجهی به اینها نمیکند، اما به این معنا نبود که درباره ایشان بیتوجهی باشد، چون به هر حال رعایت مسائل امنیتی و حفاظتی از ضروریات است، ولی در صحنه نبرد متفاوت است.
البته یکی از احتمالات ترور ایشان همین روش و اقدامی بود که آمریکاییها انجام دادند و، چون در کشور دیگری اتفاق افتاد کار خاصی نمیشد انجام داد و دشمن با سرمایهگذاری که بر روی عوامل خود در عراق و سوریه انجام داده بود توانست این جنایت بزرگ را انجام دهد.
جلسات زیادی درباره حفاظت از جان حاج قاسم تشکیل میشد؛ خود ایشان هم توجه زیادی به نکات حفاظتی داشت و برای همین هم در طول این سالها، خصوصا در ۱۰-۱۵ سال گذشته و از جنگ ۳۳ روزه به بعد در کشورهای مختلف ایشان حفظ شد.
بعد از شهادت حاج قاسم که شاهد آن تشییع باشکوه بودیم، مردم از طیفها و سلایق مختلف به خیابانها آمدند و همه یک صدا یک مطالبه داشتند و آن هم انتقام سخت بود، البته اتفاق مهمی هم افتاد و آن حمله موشکی به پایگاه عینالاسد آمریکا بود، اما مردم همچنان این مطالبه انتقام را دارند؛ تحلیل شما از موضوع انتقام خون حاج قاسم چیست؟
ارزش وجودی حاج قاسم با انتقامهایی که در اذهان است قابل جبران نیست و ما هر بلایی هم سر دشمن بیاوریم، پاسخ خون حاج قاسم نخواهد بود. اتفاقی که افتاد خیلی اتفاق بزرگی بود، به نظر شما در موشک باران عین الاسد چند آمریکایی باید کشته میشد تا پاسخ خون حاج قاسم باشد؟ نمیشود اینگونه سنجید! درست است که احساس مردم، احساس مقدس و خوبی است و باید هم باشد، اما اگر دهها برابر حادثه عین الاسد تلفات به آمریکاییها وارد میشد، باز هم مردم راضی نمیشدند و حق دارند که انتقام سخت را مطالبه کنند.
داستان این انتقام سخت در یک مقطع تمام نمیشود و اتفاقا همین که آمریکاییها بدانند هیچوقت امنیت ندارند و ما اجازه انتقام گرفتن خون حاج قاسم را در طول زمان برای خودمان باز میگذاریم و به مرور زمان و به طور مستمر حوادثی را شاهد خواهند بود که این خود بدترین صحنهای است که برای آمریکا میتواند پیش بیاید و این احساس عدم امنیت توسط شخصیتهای مرتبط با این موضوع که کم هم نیستند، بدترین عذاب برای دشمن است.
حاج قاسم ۲۲ سال بعنوان فرمانده نیروی قدس مشغول به خدمت بوده و شما هم بیش از نیمی از این زمان را فرمانده کل سپاه بودید و طبیعتا جلسات شخصی و کاری زیادی با هم داشتهاید، از حال و هوای جلسات خصوصیتان بگویید.
در جلسات کاری ما، بیشتر مباحث مربوط به مقاومت، منطقه و روشهایی که درباره پشتیبانی سپاه و کشور از نیروی قدس باید انجام میشد، بود.
یکی از مباحث ما با حاج قاسم طرح این سوال بود که شما چندبار با آقای بشار اسد ضرورت مسلح کردن مردم را گفته اید آیا؟ گفت من چندبار این را گفتم، اما ایشان قبول نکرده و استدلال میکرد که بافت مردمی و قومیتی سوریه، متفاوت از ایران است و ما نمیتوانیم این اجازه را بدهیم، اما وقتی که خطر سقوط دولت سوریه جدی شد، من به حاج قاسم گفتم اگر میخواهید من هم بیایم و یک بار دیگر با هم با ایشان صحبت کنیم، حاج قاسم گفت نه من خودم یک بار دیگر با بشار اسد موضوع را طرح میکنم و بعد از طرح اینبار بشار اسد قبول کرد و از روزی که موافقت کرد و این اجازه را داد، ورق برگشت و با مسلح شدن مردم و شکل گرفتن جبهه مقاومت مردمی با استفاده از تجربیات انبوهی که در کشورمان داشتیم، ماجرای داعش در سوریه دائم به سمت تضعیف و نهایتا نابودی رفت.
مباحث دیگری که داشتیم بیشتر درد و دلهای حاج قاسم درباره سختیهای کارش بود در جلسات خصوصی.
گله میکردند؟
بله-، چون فشار خیلی زیادی روی ایشان بود در رابطه مشکلاتی که برای پشتیبانیها در کشور خودمان داشتیم. زمینه دیگر گلهمندی مربوط به روشهای کاری حاج قاسم بود، چون روشهای او همیشه تحولی بود و در مقابل روش جاری انجام میشد و کار تحولی هم همیشه مخالف دارد لذا با ایشان مخالفت میشد. هرگاه با ایشان مینشستیم، با هم درد و دل میکردیم.
بخشی دیگر از صحبتهایمان هم ناظر به مسائل داخلی کشور بود؛ چون ایشان دائم وقتش در جبهه مقاومت و منطقه بود، از مسائل سیاسی و اجتماعی داخل کشور بیخبر میشد، بخشی از بحثهایمان مربوط به مسائل داخلی کشور در حوزههای مختلف بود.
پیش میآمد از خود شما پیش خودتان گله کند؟
نه (با خنده) پیش نیامده بود- من حاج قاسم را خیلی دوست داشتم و رابطه رفاقتی بالایی داشتیم و من با همه وجودم تمام امکانات سپاه را در پشتیبانی از ماموریت ایشان گذاشته بودم چراکه اعتقاد داشتم سرنوشت انقلاب اسلامی به موضوع مقاومت و تحرکات نیروی قدس در منطقه گره خورده و سپاه هم هرچه امکانات داشت باید در میان میگذاشت. این اهمیت بالا ایجاب میکرد ما سنگ تمام بگذاریم؛ علاوه بر این به دلیل عرق و علاقهای که به حاج قاسم داشتم امکانات مورد نیاز را در اختیار نیروی قدس میگذاشتیم و حتی به معاونتهای سپاه گفته بودم که فرض کنید حاج قاسم فرمانده کل سپاه است و شما خودتان را معاون حاج قاسم بدانید و هر کمکی که میخواهید به من بکنید به حاج قاسم بکنید. چه در تامین نیروی انسانی چه در پشتیبانی و لجستیک و بودجهای این را گفته بودم و، چون اینگونه بود من یادم نمیآید که حاج قاسم گله کرده باشد.
مردم ما شاید بیشتر حاج قاسم را به دلیل نقشی که در منطقه ایفا کرده و موضوع داعش بشناسند، اما بخش کمتر توجه شده درباره ایشان، موضوع مبارزه با اشرار در جنوب شرق کشور و پس از آن انتصاب حاج قاسم به فرماندهی نیروی قدس است، درباره این برهه زمانی برایمان بگویید.
بعد از جنگ ما در دو نقطه جنوب شرق و شمال غرب کشور مسئله امنیتی حاد داشتیم که با سرمایه گذاری سرویسهای امنیتی کشورهای بیگانه به سردمداری آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان تحرکات ناامن کننده در این دو منطقه صورت میگرفت.
حاج قاسم هم که خودش بچه همان منطقه جنوب شرق بود و انگیزه خاصی نسبت به مبارزه با این شرارتها و ناامنیها داشت و شرایط هم بد بود و سالانه نزدیک به ۲۰۰ شهید در منطقه جنوب شرق میدادیم که سالهای ۶۹ تا ۷۲ اوج این ناامنیها بود. به همین دلیل ماموریت مبارزه با این ناامنیها به سپاه واگذار شد و سپاه هم به نیروی زمینی واگذار کرد، در این مقطع ما قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه را تشکیل دادیم و حاج قاسم با حفظ سمت فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله فرماندهی این قرارگاه را بر عهده گرفت و مبارزه را با اشرار شروع کرد و با تعقیب و گریز و اشراف اطلاعاتی تقریبا در کمتر از یک سال کاری کرد که اشرار همگی تسلیم شدند و سلاح را زمین گذاشتند.
در همان سالها موضوع رشد فرماندهان لشکرها و تیپهای سپاه مطرح بود؛ حاج قاسم حدودا ۱۵-۱۶ سال فرمانده لشگر ثارالله بود و اینجا طبیعی بود که برای مسئولیتهای دیگر در سپاه بهترین افرادی که میتوانستند در مسئولیتها قرار گیرند را از میان فرماندهان تیپها و لشگرها انتخاب کنیم.
پیشنهاد حاج قاسم برای فرماندهی نیروی قدس توسط این حقیر به فرمانده کل سپاه داده شد و ایشان هم به فرمانده معظم کل قوا پیشنهاد دادند و، چون شرایط منطقه هم بسیار حساس شده بود و فرد توانمندی برای نیروی قدس میخواستیم که بهترین فرد حاج قاسم بود و بلافاصله مقام معظم رهبری هم موافقت کردند. از همان سالی که ایشان فرمانده نیروی قدس شد، تحول در منطقه هم شروع و ثمرات آن امروز در منطقه برای همه روشن است.
رفاقت و عشق و علاقه خاصی میان حاج قاسم و حاج احمد کاظمی وجود داشت، از این رفاقت برایمان بگویید.
عشقی که بین حاج قاسم و حاج احمد کاظمی بود مثال زدنی است و من هیچ جای دیگر ندیدم که بین دو نفر چنین رابطهای برقرار باشد و البته جای حسرت دارد که چرا چنین روابطی بین ماها برقرار نیست و این یک نمونه از کارهایی است که ما باید از مکتب حاج قاسم یاد بگیریم.
اوج رفاقت حاج قاسم با حاج احمد بود، ولی با دیگران هم رابطهاش عاطفی بود. با خانواده شهدا، رفقای همرزمش و فرزندان شهدا هم که در مستندها دیدید و شاهد هستیم.
تصاویری هست که بعد از شهادت حاج احمد کاظمی، حاج قاسم بسیار بیقراری میکردند، نکته خاصی آن موقع به شما نمیگفتند؟
بخشی از این بی تابی برای این بود که حاج احمد زودتر از ایشان شهید شد، چون با حاج احمد برای شهادت مسابقه گذاشته بودند. من یادم هست حاج احمد روز قبل از پرواز به ارومیه همین بحثها را با هم داشتیم و هوا هم خیلی بد و نامساعدی در زمستان بود و من به او گفتم در این هوا چه ضرورتی دارد که شما به ماموریت قرارگاه حمزه بروید، ایشان گفت بابا دیگه از ما گذشته! ما که در به در دنبال رفتن هستیم و حالا فرقی نمیکنه چه روزی و کجا. شهید کاظمی هم دنبال شهادت بود و با پر کشیدن شهید کاظمی، حاج قاسم هم بیتابی میکرد.
حاج قاسم حضور میدانی زیادی در خطوط درگیری داشتند و در بعضی از مقاطع هم شما بعنوان فرمانده کل سپاه در این جبههها حضور داشتید، یکی از آنها که تصویرش منتشر شد حضور شما در اتاق فرماندهی عملیات در سامرا است، خاطراتی از این حضور دارید؟
بله- آنجا در جبهه سامرا از یکی از قرارگاههای عملیاتی نیروی قدس و حشدالشعبی حضور پیدا کردیم و تنها چیزی که به ذهن متبادر میشد، خاطرات قرارگاههای دوران دفاع مقدس بود. پیاده سازی الگوی دفاع مقدس تقریبا به طور کامل در جبهه عراق قابل مشاهده بود.
در منطقه سنی نشین عراق که بستر مناسبی برای نفوذ و حضور داعش لابلای مردم وجود داشت، تفکیک کردن داعش از مردم کار بسیار سختی بود که با انبوه تجربهای که حاج قاسم داشت و با هوش و ذکاوت بالایش توانست خطر بزرگ داعش در عراق و سوریه را دفع کند.
بعنوان یک نظامی، روابط و فرمانبرداری فرماندهان میدانی غیرایرانی در گروههای مقاومت را چگونه میدیدید؟ چگونه روابطی میان حاج قاسم و فرماندهان مقاومت وجود داشت؟
رابطه میان آنها رابطه دلی و ولایی بود؛ رابطه فرمانده و فرمانبردار نبود. چون همه در راستای یک هدف یعنی یاری رساندن به دین خدا و مبارزه با دشمنان قسم خورده اسلام و نظام حرکت میکردند، روابط میان آنها هم دلی و محکم بود که اصلا قابل مقایسه با روابط سلسله مراتب فرماندهی نیست. این موضوعی است که در فرهنگ شیعه برگرفته از اصل ولایت و اخوت است.
این نوع تفکر هم مرز نمیشناسد، البته حاج قاسم فرمانده آن جبهه بود، اما اصل حاکم، عشقی بود که فرماندهان به حاج قاسم داشتند.
شما تجربه خیلی خاصی از رسیدن افراد به شهادت دارید؛ سادهترش همان اصطلاحی است که زمان جنگ استفاده میکردند و میگفتند فلانی نور بالا میزنند؛ این را درباره حاج قاسم چگونه دیدید و از چه زمانی احساس کردید ایشان نوربالا میزند و باید منتظر شهادتش بود؟
البته خیلی از دوستان بیشتر از ماها این تجربه را دارند، ماجرای حاج قاسم به نظر من از بحث نور بالایی گذشته بود و عظمت حاج قاسم باعث شده بود که سالها نور بالا بزند و این نورانیت حاج قاسم به حدی بود که چشم را کور میکرد! لذا وجود حاج قاسم در زمان حیات هم یک شهید زنده بود.
روایتی هم از خود شما وجود دارد درباره حضور حاج قاسم در قرارگاه ثارالله در کوران فتنه ۸۸ و یا نامهای که ۲۴ نفر از فرماندهان سپاه به رئیس جمهور وقت در سال ۷۸ نوشتند و امضای شما و حاج قاسم هم پای آن نامه بود، برخیها به دنبال این هستند که شخصیتی از حاج قاسم ایجاد کنند بعنوان قهرمان ملی و شخصیت فراجناحی که گویی ایشان شخصیتی خنثی از نظر سیاسی بوده اند و هیچ نظری در این باره نداشته اند، آیا واقعا اینگونه بود؟
یک نفر که همه زندگی و هستی و جانش را در راه نظام اسلامی صرف کرده از او انتظام میرود که حساسیتی نسبت به امنیت آن چیز گرانبها. نداشته باشد؟! دفاع مقدس برای چه بود؟ برای امنیت جامعه بود، جنگ ۳۳ روزه و فتنه داعش در عراق و سوریه و مبارزه با داعش همگی در راستای امنیت ملی کشور بود.
حاج قاسم همه وجودش وقف امنیت جامعه بود؛ وقتی که این امنیت به خط میافتد، مهم نیست با چه علت و دلیلی به خطر بیافتد، هر عامل و مولفهای که این امنیت را به خطر بیاندازد، کسی که همه زندگی اش را برای این نظام گذاشته طبیعی است که حساسیت به خرج دهد.
مگر میشود حاج قاسم برای فتنه ۸۸ که واقعا خطرش برای امنیت کشور از دیدگاه من از خطر جنگ برای انقلاب و نظام بیشتر بود، بیتفاوت باشد؟ اتفاقا در آن نامه ۲۴ فرمانده سپاه به رئیس جمهور وقت که در واقع هشدار مستقیم به رئیس جمهور وقت بود، نامه را حاج قاسم خودش تهیه کرد، ایشان فقط امضاکننده نامه نبود، بلکه نگارنده نامه بود و نقش اصلی و محوری را در تنظیم این نامه و گرفتن امضا از فرماندهان داشت که در پی آن دو جلسه هم با رئیس جمهور وقت داشتیم که روح اصلی نامه هم هشدار بود که اگر توجه نکنید ما طور دیگری برخورد میکنیم.
طبیعی بود وقتی سال ۷۸ این نامه را مینویسد و محور آن بوده، در سال ۸۸ هم وقتی که فتنه گستردهتر و عمیقتر و خطرناکتر میشود، با وجودیکه ماموریتهای او از سال ۸۵ در منطقه خیلی بیشتر شده بود، در ایام فتنه هرگاه میآمد ایران خیالش راحت نبود و خاطرم هست در قرارگاه ثارالله حضور پیدا میکرد و دغدغه داشت و تلاش میکرد ماجرا را آرام کند و حتی بارها به من گفت که آمادگی هرنوع ماموریتی را دارم. البته نیازی به نقش آفرینی او در صحنه نبود، اما بیشتر نقش سیاسی و دیپلماسی داخلی را به خوبی انجام میداد؛ اما به شدت ناراحت و عصبانی از کلیت این حرکت و حامیان فتنه ۸۸ بود.
ممکن است روایت اینگونه باشد که درگیری و اختلاف سیاسی میان دو جناح سیاسی کشور بوده، چرا باید فرماندهان نظامی ورود کنند، این درباره حاج قاسم مضاعف است چراکه ایشان مسئولیت امنیت فرامرزی را داشته و کسی که چنین مسئولیتی داشته چرا باید نگارنده نامه به رئیس جمهور وقت باشد؟
فرض اول این ماجرا اشکال دارد، چراکه فکر میکنند دعوای ۷۸ و یا ۸۸ دعوای دو جناح سیاسی بوده است درحالی که دعوا بر سر بود و نبود نظام و انقلاب بود. وقتی که رهبر معظم انقلاب از سران فتنه میخواهند که موضع بگیرید و آنها موضع نگرفتند، اینجا بحث دعوای سیاسی بین دو جناح دیگر نبود.
فتنه ۸۸ و فتنهگرانی که این ماجرا را به وجود آوردند، ظاهرش موضوع تقلب در انتخابات بود، اما واقعیتش پایان دادن به اصل انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران بود و طبیعی است چنین چیزی برای افرادی مثل حاج قاسم قابل تحمل نباشد.
ما انتخابات ۱۴۰۰ را در پیش داریم، یک بار حضرت آقا درباره این موضوع صحبت کردند و فرمودند اگر حاج قاسم زنده بود، ۶۰ سالشان بود، اما من همچنان ایشان را فرمانده نیروی قدس میگذاشتیم، اگر حاج قاسم را هنوز داشتیم، شما ایشان را بعنوان یک گزینه برای انتخابات ریاست جمهوری پیشنهاد میدادید؟
نه- حاج قاسم حیف بود که بیاید در این جایگاه بخواهد کار کند. بعضی وقتها هم به او میگفتیم که اینگونه پیشنهادها مطرح میشود و شما نظرت چیست، واژههایی به کار میبرد که میفهمیدیم اصلا دنبال این نیست که به این سمت بیاید و جوابهایی که میداد نه علاقه داشت به این کار و میگفت کار عاقلانهای نیست برای من.
ضمن اینکه کار ریاست جمهوری با کاری که حاج قاسم میکرد، متفاوت است. هر کسی در یک کاری موفق است، درست است کار نهضتی سیاسی هم هست، اما موضوع ریاست جمهوری متفاوت از این کار است.
بلاخره نزدیک به ۹۰ درصد محبوبیت حاج قاسم در داخل کشور موضوع قابل توجهی است.
برای رای آوری بله! اگر حاج قاسم کاندید میشد رای میآورد، اما او باید همان کار مهم خودش را انجام میداد و خودش هم کار خود را مهمتر از چنین کاری میدانست.
حضرت آقا جوانگرایی را تنها راه حل تغییر و خروج از این بن بستی که در مسائل اقتصادی به وجود آمده برشمردند. تغییر اساسی در مدیریت کشور یک ضرورت است و این تغییر بدون جوانگرایی به وجود نمیآید. تعبیر حضرت آقا این بود که ممکن است در جایگاه ریاست جمهوری فردی که هم توانمند باشد و جوان هم باشد ممکن است نداشته باشیم و آنجا مثال حاج قاسم را زدند، اما حاج قاسم جوانگرا بود و روحیه داشت و چند برابر یک جوان امروزی برای حل مشکل وقت میگذاشت. مهم این است که نگاه جوانانه و انقلابی باشد و روحیه جوانی در آن فرد حفظ شده باشد، چون روحیه انقلابی در افراد هرچه به سمت سن بالاتر میروند، افت میکند و ما خیلی کمتر افرادی را سراغ داریم که در سنین بالا روحیه انقلابی را حفظ کرده باشند؛ و این روحیه در حاج قاسم هم وجود داشت که حضرت آقا آنطور فرمودند. امیدواریم مردم ما با تجربه و پختگی که به دست آوردهاند، به این سمت بروند که خواسته اصلی شان یعنی کارآمدی و توانمندی اثبات شده را همراه با روحیه جوانی و انقلابی در میان افراد کاندید شده برای انتخابات ۱۴۰۰ درست و دقیق انتخاب کنند تا دیگر شاهد این همه مشکلات اقتصادی در کشور نباشیم؛ انشالله.