عباس عبدی روزنامه نگار و تحلیلگر در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: رویدادهای ایالاتمتحده را فقط میتوان در قالب کلمه حیرتانگیز و غیرمنتظره توصیف کرد. چرا؟ به این علت ساده که اگر چند سال پیش از کسی که با مسائل امریکا و سیاست آشنا است پرسیده میشد که، آیا ممکن است روزی فردی، چون ترامپ به کاخ سفید حاکم شود و سپس در برابر نتایج انتخابات بایستد و در پایان هم، کار را به اغتشاش و اوباشگری بکشاند؟ بعید میدانم که کسی برای وقوع چنین رخدادی احتمال حتی اندکی را میداد، حتی در سال ۲۰۱۶ نیز شانس اندکی برای پیروزی ترامپ قائل بودند و کمکم به این واقعیت رسیدند.
با این وجود که، رفتارهای نامتعارف او را برای ۴ سال تجربه کردند، باز هم کمتر کسی گمان میکرد که پایان کار به اینجا برسد. این نشان از ظرفیتهای عجیب درون هر جامعهای است که به دلیل غلبه تفکرات متعارف و کلیشهای ما، این واقعیات را تا پیش از رویداد، نمیتوانیم ببینیم.
گرچه اتفاقات چهارشنبه ۶ ژانویه حیرتانگیز بود، ولی نحوه مقابله نظام سیاسی ایالاتمتحده با ماجرا نیز در نوع خود جالب بود. این برخورد نشاندهنده اعتماد به نفس نظام سیاسی است. هنگامی که تظاهرکنندگان حتی به کنگره کشور هم وارد میشوند، در مقابله با آن، به نسبت خویشتنداری خود را حفظ میکنند و تاکنون نیز در برابر مواضع غیرقانونی ترامپ بردبارانه برخورد کردهاند.
نکته بدیع ماجرا این است که، پیشاپیش گفته میشد، ترامپ با انتصاب سه نفر از قضات دیوانعالی امریکا توانسته سوگیری آنان را در هرگونه شکایت احتمالی به صورت قاطعی ۶ بر ۳ به نفع جمهوریخواهان تغییر دهد، ولی در عمل هیچ آبی از این تنور برای او گرم نشد.
اتفاق مهمتر اینکه درنهایت معاون اول ترامپ نیز راهی مخالف او را برگزید و امروز ترامپ تنهاتر از همیشه شده است. خودش مانده و احتمالا خانوادهاش. اگر زنش از او طلاق نگیرد! شاید او را در آینده محاکمه کنند، نمیدانیم چه خواهد شد، ولی در کش و قوس دعوا، فعلا کاری علیه او نکردهاند، چون شاید این کار، به او حقانیتی میداد که شایسته آن نیست.
رویدادهای امریکا به طور قطع این کشور را در برابر جهان و به ویژه چین و تا حدی روسیه تضعیف خواهد کرد، ولی یک نکته مثبت و برجسته آن وجود این حقیقت است که اگر نهادهای اجتماعی و سیاسی و رسمی قدرتمند و مستقل باشند هیچکس نمیتواند جامعه را از مدار قانون خارج کند. نهاد رسانه و نهاد قضایی و نهاد نیروهای مسلح و نهاد پولی و بانک مرکزی، چهار نهاد اصلی هستند که کمابیش باید استقلال نسبی خود را حفظ کنند.
نگاه کنید که پمپئو به عنوان وزیر امور خارجه چگونه به مزدور گوش به فرمان ترامپ تبدیل شده بود و تا هنگامی که خورشید ترامپ به طور کامل غروب نکرد، به خود اجازه نداد که چیزی خلاف منویات او بگوید. در مقابل فرماندهان نظامی، مدیران رسانهای، قضات و رییس بانک مرکزی و حتی نهادی مثل سازمان غذا و داروی امریکا (FDA) و... همگی استقلال نسبی خود را در برابر زیادهخواهیهای او حفظ کردند و تن به خواستهای نامشروع او ندادند؛ و بالاخره وجود یک بخش خصوصی قدرتمند این زمینه را فراهم میکند که اگر کسی تحت امر او است و به هر دلیلی با عقاید ترامپ موافق نبود به راحتی استعفا دهد و زندگی خود را در دریای بیکران اقتصاد غیردولتی تامین کند و به حضور در دولتی که مدیر گوش به فرمان میخواهد، نیازی نداشته باشد.
ترامپ نتوانست رسانهها را ابزار کند. نتوانست قضات را گوش به فرمان کند، نتوانست بانک مرکزی را مطیع اوامر خود کند، نتوانست نیروی نظامی را در خدمت خود بگیرد و بالاخره نتوانست همه اطرافیان خود را مزدور و گوش به فرمان نماید، چون همه اینها تا حدی واجد استقلال بودند. این همان بخش از حقیقتی بود که کمتر کسی باور میکرد، امریکا با چنین چالشی مواجه شود.