ایرج شهبازی استاد دانشگاه گفت: ایرادی که حافظ از حافظان و قاریان قرآن میگیرد این است که آنها از قرآن استفاده میکنند، ولی در حد ظواهر قرآنی میمانند و به باطن قرآن کریم راه پیدا نمیکنند. مثلاً اگر کسی بیمار باشد و پزشک برای او یک نسخه بنویسد و او آن نسخه را به شکلهای مختلف حفظ کند و با خط خوش بنویسد و هزاران تابلوی زیبا از آن درست کند، هیچگاه حال او بهبود نمییابد؛ زیرا نسخه برای تولید یک اثر هنری نیست و برای آن است که درد انسان را درمان کند.
حافظ را میتوان به عنوان یک مصلح اجتماعی در عصر خودش دانست. او با اینکه خود حافظ قرآن است، چهار دلیل مهم برای نقد از حافظان و قاریان دارد و همانگونه که قرآن را به قداست میشناسد، قراء، حفاظ و زهدفروشان همعصرش را با تیغ طنز و هجو نشانه میگیرد و ایراد مهم و جدیاش معطوف به ریاکاران و دینفروشان است.
به گزارش ایکنا، ۲۰ مهرماه روز بزرگداشت خواجه شمسالدین محمد شیرازی، شاعر و حافظ قرآن و متخلص به حافظ و معروف به لسانالغیب از بزرگترین شاعران غزلسرای ایران و جهان، است. حافظ را نمیتوان از سنخ شاعران تکبعدی و تکساحتی محسوب و تفکر شاعرانهاش را تنها به یک وجه خاص تفسیر و تأویل کرد. به همین منظور با ایرج شهبازی، استاد دانشگاه، به گفتگو نشستیم که مشروح آن را در زیر میخوانید.
درباره رابطه حافظ و قرآن برای ما توضیح دهید و بگویید که چگونه حافظ اینقدر با قرآن مأنوس است و میتوان آن را به خوبی در اشعارش مشاهده کرد؟
ادبیات کلاسیک فارسی، یعنی ادبیات فارسی تا قبل از دوره مشروطه، عمیقاً با قرآن کریم آمیخته است؛ یعنی قرآن از حیث صورت و ساختار در ادبیات فارسی تأثیر فراوانی دارد و درک بخشهایی از متون نظم و نثر در زبان فارسی در گرو آشنایی مستقیم با قرآن کریم است و اگر این آشنایی وجود نداشته باشد، قطعاً فهم و درک بخشهای مهمی از ادبیات از دست میرود و احتمالاً درک درستی از آن مباحث صورت نمیگیرد.
البته بهرهگیری و تأثیرپذیری تمام شاعران و نویسندگان از قرآن به یک اندازه نیست. برخی از آنان انس و الفت بیشتری با قرآن کریم دارند و در آثارشان بهره بیشتری از قرآن گرفتهاند. در گذشته شاعران و نویسندگان طراز اول حتماً باید قرآن را در خاطر میداشتند و بر مجموعه علوم قرآنی مانند علم تفسیر و قرائات مسلط بودند تا بتوانند در آثارشان از آنها استفاده کنند.
حافظ هم همانطور که از تخلصش پیداست و این تخلص را طبق معروفترین نظریه از حفظ قرآن کریم گرفته است، طبیعتاً با قرآن کریم انس فراوانی دارد و مروری بر اشعار او کاملاً نشان میدهد که او تأثیرپذیری فراوانی از قرآن کریم داشت. این مطلب صریحاً از اشعار حافظ استنباط میشود؛ زیرا او در اشعارش به این موضوع اشاره کرده است و بارها نام قرآن کریم را در میان ابیات او میبینیم. مثلاً:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
و به این نکته اشاره میکند که قرآن را از حفظ دارد و در جایی دیگر میگوید:
چو حافظ گنج او در سینه دارم
اگرچه مدعی بیند حقیرم
عدهای از حافظشناسان به قرینه بیت قبلی که میگوید: «به قرآنی که اندر سینه داری»، منظور او را از «گنج» در این بیت همان قرآن میدانند و در بیتی دیگر میگوید:
حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی
باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد
یا:
گفتمش زلف به خون که شکستی؟ گفتا
حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
و در بیت بسیار معروف دیگری میگوید:
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
حافظ در اشعارش به نقد نهادهای دینی، قاریان و حافظان قرآن کریم پرداخته است. در این باره شرح دهید.
یکی از ویژگیهای حافظ این است که به شدت نهادهای اجتماعی و دینی را نقد میکند و کمتر نهاد دینی و اجتماعی بوده که از دسترس نقد حافظ در امان مانده باشد، مثلاً او با زبان زهد، وعظ، تصوف و احتساب با این نهادها برخورد میکرد. در یک کلام، حافظ از عموم مقدسات و پدیدهها تقدسزدایی میکند و آنها را آماج طنز و طعنه خودش قرار میدهد و با آنها شوخی میکند، مثلاً در باب توبه که مسئله بسیار مهمی در فرهنگ اسلامی و یکی از فضیلتهای قرآنی است، میگوید:
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبهشکن میرسد چه چاره کنم
زیرا استخاره کردن برای توبه هیچ مفهومی ندارد، چون انسان نیازمند توبه است و وظیفه اوست که توبه کند، اما حافظ میگوید من برای توبه کردن استخاره کردم که این کار را انجام بدهم یا نه یا در قدیم توبه به دست بزرگی صورت میگرفت و حافظ میگوید:
کردهام توبه به دست صنم بادهفروش
که دگر مینخورم بیرخ بزمآرایی
او بدین شیوه با توبه شوخی و با سایر مقدسات نیز به همین شکل برخورد میکند و طبق استنتاج من، تنها امر مقدسی که حافظ با آن شوخی نمیکند، قرآن کریم است. او قداست قرآن را در تمامی اشعارش حفظ میکند و هیچگاه به خودش اجازه نمیدهد که با قرآن شوخی کند یا با نگاه طنزآمیزی به قرآن کریم نگاه کند و خودش هم به این نکته اشاره میکند:
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حِکَمی، با نکات قرآنی
یعنی او خودش را از جمله بهترین حافظان قرآن میداند که توانسته نکات قرآنی را با بهترین لطایف حکمی و فلسفی درآمیزد. نکته بسیار مهم این است که حافظ با خود قرآن هیچگاه شوخی نمیکند و قداست آن را همیشه به رسمیت میشناسد، اما به شدت از حافظان قرآن انتقاد میکند. یعنی حافظان قرآن در کنار مفتی، امام شهر، محتسب، زاهد، واعظ و صوفی از شخصیتهای منفی شعر حافظ اند.
ایراد جدی و اول او به حافظان این نیست که حافظ قرآن هستند، زیرا خود او هم حافظ قرآن است. او از پارهای از ویژگیهای آنها انتقاد میکند، مثل انتقاد از ریاکاری، یعنی آنها قرآن میخوانند، اما قرآن خواندنشان به قصد تقرب الهی نیست، بلکه، چون زمانه به گونهای شده که میتوان از قرآن برای رسیدن به منافع دنیایی استفاده کرد اینها قرآن را حفظ میکنند؛ بنابراین قرآن برای آنها همانند دام تزویر است که از آن برای فریفتن دیگران استفاده میکنند و او در بیتی شگفتآور میگوید:
میخور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
و اینگونه است که حافظان را در زمره افراد ریاکار قرار میدهد. او در غزل دیگری که در دوره شاهشجاع سروده است میگوید:
در عهد پادشاه خطابخش جرمپوش
حافظ قرابهکش شد و مفتی پیالهنوش
یعنی کسی که در حکومت قبلی به مقام حفظ قرآن رسیده بود، زمانی که حکومت عوض شد و حکومت دیگری که اهل قرآن نبود بر سر کار آمد، او درست برخلاف شئونات قرآنی عمل کرد. گاهی حافظ از خودش به عنوان حافظ قرآن انتقاد میکند و در بیتی میگوید:
حافظم در مجلسی دُردیکشم در محفلی
بنگر این شوخی که، چون با خلق صنعت میکنم
در اینجا صنعت به معنی ریاکاری و تزویر است. حافظ در جایی دیگر میگوید:
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بُوَد
دومین ایرادی که او از حافظان قرآن میگیرد این است که آنها از قرآن کریم برای رسیدن به منافع مادی خود استفاده میکنند و به تعبیر دیگر آنها قرآن کریم را به عنوان دام قرار میدهند. طبق روایات، پیامبر اسلام (ص) میفرمایند که بیشتر منافقان امت من از حافظان قرآن هستند.
در واقع ایشان به همین موضوع اشاره میکند و علی ابیطالب (ع) در حدیثی میفرماید که قاریان قرآن سه گروه هستند؛ گروهی که برای خدا قرآن میخوانند، گروهی برای دنیا و گروهی برای جدال، یعنی قرآن میخوانند تا بتوانند با دیگران جر و بحث و مجادله کنند و آن حضرت در ادامه میفرماید که شما سعی کنید جزء گروه اول باشید؛ یعنی کسانی که قرآن را برای خداوند یاد میگیرند. حافظ هم همین موضوع را مطرح میکند و میگوید:
حافظا میخور و رندی کن و خوش باش، ولی
دام تزویر مکن، چون دگران قرآن را
او در این بیت به خودش اشاره میکند و میگوید که حافظ هر خطایی که میخواهی مرتکب شو، اما از قرآن برای فریب دیگران و رسیدن به مقامات و مناصب استفاده نکن.
سومین ایرادی که حافظ از حافظان و قاریان قرآن میگیرد این است که آنها از قرآن استفاده میکنند، ولی در حد ظواهر قرآنی میمانند و به باطن قرآن کریم راه پیدا نمیکنند. مثلاً اگر کسی بیمار باشد و پزشک برای او یک نسخه بنویسد و او آن نسخه را به شکلهای مختلف حفظ کند و با خط خوش بنویسد و هزاران تابلوی زیبا از آن درست کند، هیچگاه حال او بهبود نمییابد؛ زیرا نسخه برای تولید یک اثر هنری نیست و برای آن است که درد انسان را درمان کند. کسانی که با علوم قرآنی سرگرماند و به باطن قرآن که عبارت است از ایمان، تسلیم خالصانه در برابر خداوند و احسان در برابر مردم توجه نمیکنند.
قرآن قرائتهای مختلفی دارد و ممکن است این سؤال برای بسیاری مطرح شود که قرائتهای مختلف قرآن به چه مفهوم است و فکر کنند که ما چند قرآن داریم، اما این گونه نیست؛ برای اینکه موضوع روشن شود، مثالی میزنم. ما در زبان فارسی هم کلمات را با لهجهها و گویشهای مختلف تلفظ میکنیم؛ مثلاً کلمه «میروم» در شهرهای مختلف به شکلهای گوناگون تلفظ میشود.
چون قرآن کریم در شهرها و مناطق مختلف عربستان خوانده میشد و اهل هر منطقه و محلهای آن را با لهجه خودش میخواند، قرائات مختلفی دارد، زیرا در مکه، مدینه، بصره یا در کوفه با لهجههای مختلف خوانده میشد و در مجموع ۱۴ قرائت از قرآن کریم وجود دارد. نباید گمان کنیم که تمام بخشهای قرآن دارای قرائتهای مختلفاند، مجموع قرائتهای مختلف قرآن حدود ۱۵۰۰ مورد است، مثلاً در سوره حمد برخی میگویند که «مالک یوم الدین» و برخی «ملک یوم الدین» میخوانند و کار بسیار دشواری است که شخصی بتواند یک کتاب را با ۱۴ گویش مختلف بخواند و این امر نیاز به تمرین بسیار زیادی دارد و حافظ موفق شده است که این کار را انجام دهد. او در بیتی زیبا با اشاره به همین موضوع میگوید:
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
او میگوید اگر قرآن را با ۱۴ روایت حفظ کرده باشی، قرآن نمیتواند تو را نجات دهد، بلکه این عشق است که میتواند ناجی تو باشد و اگر کسی با قرآن به عشق خداوند نرسیده باشد این انسان هیچ بهرهای از نجات ندارد، حتی اگر تمام عمر خودش را صرف قرائت قرآن کرده باشد و در جایی دیگر بر همین مورد تأکید میکند.
من ار چه حافظ شهرم جوی نمیارزم
مگر تو از کرم خویش یار من باشی
و تأکید میکند که با وجود اینکه من حافظم ارزشی ندارم، مگر اینکه خداوندا تو یار من باشی.
چهارمین ایرادی که حافظ از قاریان میگیرد این است که آنها به خاطر اشتغال به مباحث و الفاظ قرآنی، طراوت و تازگی زندگی را از دست میدهند. تفسیری بر قرآن نوشته شده است با عنوان تفسیر «کشّاف» از زمخشری که شاید مهمترین تفسیر ادبی و زبانی قرآن باشد. بر این کتاب تفسیر دیگری نوشته شده با عنوان «الکشف عن مشکلات الکشاف» که این اثر مشکلات تفسیر کشاف را توضیح داده است. از شعرهای حافظ درمییابیم که او هم تفسیر کشاف را خوانده و هم شرح آن را داده و میگوید:
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشفِ کشّاف است؟
حافظ به خود خطاب میکند و میگوید چرا به جای اینکه از بهار و طبیعت و زندگی لذت ببری، خود را مشغول الفاظ قرآن و مباحث مربوط به ظاهر قرآن کردهای؟ این موضوع به هیچ وجه به معنای بیاحترامی به مباحث قرآنی نیست، بلکه معتقد است که اگر چنان در این مباحث غرق شویم که طراوت زندگی را از یاد ببریم و مثلاً متوجه گذر فصول نشویم و روابطمان را با انسانها نبینیم و آنها را نادیده بگیریم، آن زمان غرق شدن در مباحث قرآنی میتواند مانعی برای رسیدن به حقیقت باشد.
درباره شیوههای اقتباس حافظ از مباحث قرآن کریم توضیح دهید.
اصولاً بهرهگیری از قرآن کریم شکلهای خیلی مختلفی دارد و من آن را در شعرهای حافظ بررسی کردهام. البته فقط نتیجه تحقیقات من نیست و چندین مقاله خوب در مورد شیوههای اقتباس حافظ از قرآن نگاشته شده است که من هم از آنها استفاده کردهام. به نظر میرسد حافظ از چند روش برای بهرهگیری از قرآن کریم استفاده کرده است.
اولین شیوه آن تضمین همه یا بخشی از آیه قرآن به زبان عربی است. یعنی حافظ گاهی کل یک آیه قرآن یا بخشی از آن را با همان الفاظ قرآنی میگیرد و آن را وارد شعرش میکند. البته مسئله اصلی در اینجا این است که آن بخش از آیه قرآن باید از نظر عروضی و موسیقایی با شعر حافظ تطبیق داشته باشد، یعنی در وزن شعر حافظ بگنجد. مثلاً مثنوی مولانا بر وزن «فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» است؛ بنابراین مولانا از بیش از شش هزار آیه قرآن کریم میتواند از آیاتی استفاده کند که در این وزن میگنجند، مثلاً «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» وزنش همان «فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» یا «انا الیه راجعون» در همین وزن است. حافظ هم در غزلهایی که وزن آنها متناسب با آیات قرآن است از متن اصلی آیه قرآن استفاده کرده است. مثلاً میگوید:
چو دانی که روزیدهنده خداست
مدار از طمع قلب را منقلب
وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً
وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لایحْتَسِبُ (آیه ۳ سوره طلاق)
یا در جایی دیگر میگوید:
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
در این بیت هم بخشی از آیه را درون شعر خودش قرار داده است. زیباترین شکل این گونه تضمینها و اقتباسها این است که آیه قرآن در بافت نحوی زبان فارسی جا بیفتد. یعنی آیه قرآن جایگاه فاعل، مفعول یا متمم جمله را اشغال کند و به این ترتیب کاملاً در زبان فارسی بنشیند. در بیت بالا این اتفاق افتاده است و آیه قرآن به جای مضافالیه جمله نشسته است. بیت زیر هم یک نمونه از این دست اقتباس قرآنی حافظ را نشان میدهد:
شب وصل است و طی شد نامه هجر
سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ
شیوه دوم اینکه حافظ از یک کلمه یا اصطلاح قرآنی در درون شعرش استفاده میکند و باز به آن عبارت قرآنی یا کلمه قرآنی در بافت نحوی شعر خودش جای میدهد.
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی کند خدا را
کلمه شهاب ثاقب از آیه ۱۰ سوره صافات گرفته شده است یا مثلاً میگوید:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
و این بیت به آیه ۷۲ سوره احزاب که به عنوان امانت بسیار مشهور است اشاره میکند.
سومین شیوهای که حافظ در شعرش به کار میگیرد این است که ترجمه آیه را به فارسی در شعرش میآورد و از کلمات و عبارات قرآنی استفاده نمیکند، ولی ترجمهای از آیه را به دست میدهد مثلاً میگوید:
عیب رندان مکنای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
و این مصرع اشاره به آیه ۱۶۴ از سوره انعام دارد که میگوید: لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی و ترجمه این آیه را دقیق در شعرش آورده است.
چهارمین شیوهای که حافظ برای بهرهگیری از قرآن کریم در اشعارش از آن استفاده میکند، اشاره به یک داستان یا موضوع قرآنی است و بدون اینکه آیه ترجمه کند یا از واژهها یا عبارات قرآنی در آن استفاده کند، فقط به خود موضوع اشاره میکند.
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی
که اشاره به داستان معروفی دارد که حضرت موسی از درخت جملۀ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ را میشنود (آیه ۳۰ سوره قصص) و در آنجا به پیامبری مبعوث میشود یا در بیتی دیگر میگوید:
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
زر ناسره دقیقاً معادل همان «ثمن بخس» یعنی بهای ناچیز است که در سوره یوسف به آن اشاره شده که میگوید برادران یوسف او را به قیمت نازلی فروختند و در جای دیگری میگوید:
غمناک نباید بود از طعن حسودای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
اشاره دارد به آیه ۲۱۶ سوره بقره عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ، چه بسا از چیزی بدتان میآید، در حالی که آن چیز به سود شماست. این نمونهها بسیار زیادند و در مورد گنج قارون و... صحبت شده است.
به نظر من مهمترین بهرهگیری حافظ از قرآن کریم این نیست که حافظ متن آیه یا بخشی از آن را در شعرش آورده است یا تلمیحی یا اشارهای به موضوع قرآنی داشته، بلکه مهمترین تأثیرپذیری حافظ از قرآن کریم این است که ساختار شعر حافظ تحت تأثیر ساختار قرآن کریم است، زیرا همانطور که میدانید تا قبل از حافظ، غزل فارسی در محور عمودی انسجام داشت، یعنی وقتی شاعری غزلی میسرود، معمولاً از بیت اول تا آخر به یک موضوع میپرداخت و شاعر از آن موضوع به ندرت خارج میشد.
مثلاً اگر موضوع غزل درباره امید بود همه ابیات غزل به این موضوع مربوط میشد و اصطلاحاً میگویم غزل در محور عمودی انسجام دارد یا وحدت موضوعی دارد، اما نوع دیگری از غزل وجود دارد که به آن غزل سبک تلفیق میگویند یا غزلی است که در محور افقی انسجام دارد یا تنوع موضوعی دارد نه وحدت موضوعی و غزل حافظ دقیقاً همین گونه است.
یعنی اگر شما ۵۰ غزل حافظ را با ۵۰ غزل سعدی یا مولانا از نظر تعداد موضوعات بررسی کنید، به یک نتیجه میرسید که تعداد موضوعات غزل حافظ به مراتب بیشتر از تعداد موضوعات غزل حافظ است. مثلاً در غزل زیر به موضوعات گوناگونی اشاره دارد.
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام میو گفت عیب پوشیدن
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بیعملان واجب است نشنیدن
در دو بیت اول به موضوع عشق اشاره دارد و در ابیات بعدی یک موضوع تفکر ملامتی را توضیح میدهد و در ابیات بعدی یک مسئله اخلاقی را مطرح میکند و در ابیات آخر از واعظان بیعمل انتقاد میکند و در چهار بیت به چهار موضوع مختلف اشاره میکند و شاعرانی مانند مولانا یا سعدی و یا بزرگان دیگر این کار را نمیکنند. پس تنوع موضوعی در شعر حافظ زیاد است و شاید یکی از دلایل اینکه میتوان با شعر حافظ فال گرفت همین باشد؛ زیرا او در یک صفحه موضوعات گوناگونی را مطرح میکند و بالاخره در میان آنها میتوانیم به مقصود خود دست یابیم. البته این تنها دلیل فال گرفتن با شعر حافظ نیست، ولی قطعاً یکی از دلایل بسیار مهم است.
آرتور آربری، مترجم بزرگ دیوان حافظ به انگلیسی، این کار حافظ را «انقلاب حافظ در غزل» مینامد، یعنی حافظ با استقلال معنایی دادن به ابیات غزل انقلابی را در غزل فارسی ایجاد کرد و باعث شد که باب بیان متنوع در شعر فارسی باز شود. به عنوان یک قاعده میتوان گفت که آن دسته از اشعار حافظ که در محور عمودی انسجام دارند احتمالاً مربوط به دوره جوانی و ابتدای دوره شاعری حافظاند و آن اشعاری که واقعاً حافظانهاند و مربوط به دوره پختگی و کمال او هستند، احتمالاً شعرهاییاند که در محور عمودی انسجام ندارند.
حافظ، سعدی، مولانا و خیام را با سیاست و جامعه و از طرفی عرفان و عشق و فلسفه از نوع خیامی را در یک غزل با هم جمع میکند و به همین دلیل در یک غزل با چند موضوع مختلف سروکار دارید و میتوانید آن سه بزرگ را در شعر حافظ ببینید و این اشعار کاملاً حافظانه حافظ است. مثلاً غزل یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور که اتمام ابیاتش مربوط به امید است و به هم ارتباط معنایی دارد. به نظر میرسد به دوره اول شاعری حافظ بازمیگردد و نشان میدهد که او هنوز تحت تأثیر سعدی بوده است یا در غزل معروف دیگری میگوید:
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
این غزل معروف و زیبا که محتوای آن عرفانی است به نظر میرسد که مربوط به دوره پختگی حافظ نیست و در محور عمودی انسجام داد.
استاد بهاءالدین خرمشاهی، که از حافظشناسان بزرگ است، اعتقاد دارد که حافظ این کار را تحت تأثیر قرآن انجام داده است. وقتی قرآن را مطالعه میکنیم درمییابیم که سورههای مکی قرآن در محور عمودی انسجام دارند، مثلاً سورههای جزء بیست و نه و جزء سی عموماً درباره یک موضوع هستند، ولی در سورههای مدنی مانند بقره، آل عمران، نساء، اعراف و انعام موضوعات گوناگونی در کنار هم در آنها مطرح شده است و موضوعات به هم ارتباطی ندارند، مثلاً در یک سوره آیات توحیدی در کنار آیاتی درباره ازدواج، جهاد، معامله یا تربیت فرزند قرار گرفتهاند و یکی از دغدغههای مفسران قرآن این است که بتوانند ربط معنایی آیات را با یکدیگر دریابند که چگونه موضوع از یک آیه به آیه دیگر عوض شده است.
در اغلب موارد ارتباطی بین آیات وجود ندارد و ظاهر آیات استقلال دارد، یعنی آیات معنای مستقلی دارند و در محور عمودی انسجامی وجود ندارد. این ساختار دقیقاً ساختار دیوان حافظ است و به نظر میرسد حافظ کار بسیار بزرگی انجام داده است که ساختار قرآن کریم را وارد شعر فارسی کرده است.
نکته بسیار مهم اینجاست که در قرآن اگر آیات ظاهراً با هم مرتبط نیستند در ژرف ساخت همه با هم ارتباط معنایی دارند. یعنی اگر در قرآن درباره ازدواج صحبت میکند ازدواج هم در مسیر رسیدن به خداوند است. اگر در مورد ارث صحبت میشود ارث هم باید برای رضای خدا انجام شود و اگر در مورد هجرت صحبت میکند هجرت هم عملی است به سوی خداوند؛ بنابراین ظاهر آیات گسسته است، ولی باطن آیات از حیث معنایی کاملاً به هم پیوسته است.
شعر حافظ هم این گونه است و ظاهراً ابیات استقلال معنایی دارند، ولی نهایتاً همه ابیات در خدمت تبیین مکتب رندی هستند. یعنی شما هر بیتی را که در نظر میگیرید میبینید که به گونهای طریقه رندی را برای ما توضیح میدهد. به نظر من اینها مهمترین شیوههایی هستند که حافظ از قرآن کریم استفاده کرده است.